بازگشت

خطابه ديگر امام حسين


هنگامي كه عمر سعد، سپاهش را براي جنگ با حسين عليه السلام آراست؛ و جناح هاي آن را منظم ساخت و پرچم ها را در جاي خودش نصب كرد، حسين عليه السلام نيز يارانش را در جناح چپ و راست تعبيه فرمود و به آنهايي كه در قلب سپاه جاي داشتند فرمان پايداري داد. لشكر كوفه امام عليه السلام را از همه سو در محاصره قرار داد و بر گردش حلقه زد. در اين هنگام حضرت نزد مردم آمد و از آنها خواست سكوت اختيار كنند، اما همچنان در حال گفت وگو بودند. سرانجام امام عليه السلام فرمود: واي بر شما! چرا خاموش نمي شويد و به سخنم گوش نمي سپاريد؟ بدانيد كه من شما را سوي خوش بختي مي برم، هر كس از من پيروي كند، هدايت مي يابد و هر كس از فرمانم سر بپيچد هلاك مي گردد؛ اما همه ي شما از فرمان من سر برتافته ايد و به گفتارم گوش نمي دهيد، چون عطاي حرام خورده ايد و شكمتان از مال حرام پر شده است. خداوند نيز بر قلب هايتان پرده افكنده است. واي بر شما! چرا ساكت نمي شويد؟ جرا گوش فرانمي دهيد؟ ياران عمر سعد با شنيدن اين سخنان به نكوهش يكديگر پرداختند و گفتند: به سخنانش گوش دهيد و سپس همه ساكت شدند.

حسين عليه السلام آغاز به سخنراني كرد و پس از حمد و ثناي الهي و درود بر پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:

اي گروه! به گرداب غم درافتيد و در كام مرگ فرو رويد، آيا هنگام سرگرداني، با بي صبري نزد ما فرياد دادخواهي برمي آوريد؛ و آنگاه كه آماده و با تمام توان به فريادتان مي رسيم، شمشيرهايي را كه بايد براي ياري ما بكشيد، بر روي ما مي كشيد؟ آيا آتشي را كه براي دشمنانتان افروخته ايم، بر سر خودمان مي ريزيد؟ آيا به نفع دشمن با دوستان خود به جنگ درمي آييد؟ مگر دشمن ما و شما، كدام پرچم عدل را ميان شما برافراشته است؛ و در سايه حكومت شان به كدام آرزوي تان رسيده ايد؟ جز اين است كه شكم هاتان را از حرام پر كرده اند؟ و به مال و توشه ي اندك دنيا شما را دل خوش ساخته اند؟ گناه ما چيست و كدام رأي ناپسند را داده ايم؟ اي واي بر شما، ما هنوز شمشيري نكشيده ايم؛ دل هاي ما آرام است و عزم ما بر جنگ


جزم نشده است، اما شما ابرو درهم كشيده چون مور و ملخ سوي ما سرازير شده ايد. رويتان زشت باد! شما از سركشان امت و از حزب هاي منحرفيد. شما كتاب خدا را پشت سر افكنده ايد، شيطان در شما دميده است و سر تا پا گناهيد. كتاب خدا را تحريف كرده ايد و سنت پيامبر را از ياد برده ايد و فرزندان اولياي خدا را مي كشيد، و خاندان اوصياي پيامبر را سركوب مي كنيد. دل هايتان با فرومايگان پيوند خورده است و مؤمنان را مي آزاريد؛ و براي پيشوايان استهزاگر كه قرآن را پاره پاره كرده اند، نعره مي زنيد. آيا براي سركوب ما از پسر حرب و يارانش پشتيباني مي كنيد؟ آري! به خدا سوگند، سرشت شما با بي وفايي آميخته است و خون بي وفايي در رگ هايتان جاري ست. اصل و فرع تان آن را به ارث برده ايد و درخت خيانت در دل هايتان تناور شده است و سينه هاتان را پوشانده است. شما از شرورترين مردمان و جيره خوار غاصبانيد. نفرين بر پيمان شكناني كه سوگندهاي محكم وفاداري را مي شكنند، در حالي كه خدا را بر آن گواه قرار داده اند. به خدا سوگند كه شما پيمان شكنيد. [1] .

آگاه باشيد! فرومايه ي فرزند فرومايه [2] ، ما را بر سر دو راهي كشتن و يا ذليل كردن قرار داده است. اما پستي از ساحت وجود ما به دور است و خدا و رسول و نياكان پاك ما و دامن هاي پاكيزه، خواري ما را نمي پسندند؛ و مردان گردن فراز و دل هاي شجاع، مرگ با عزت را بهتر از زندگي با ذلت مي دانند. آگاه باشيد! من با همين شمار اندك بي ساز و برگ با شما مي جنگم.



فان نهزم فهزامون قدما

و ان نهزم فغير مهزمينا [3] .



آگاه باشيد من از پدرم و او از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيده است كه شما از اين پس به اندازه گردش اسب بر گرد آسياب زنده نمي مانيد. «پس در كارتان با شريكان تان همداستان شويد، تا


كار بر شما مشتبه نشود، سپس درباره ي من تصميم بگيريد و مهلتم مدهيد» [4] .

«پس همه نيرنگ هايتان را به كار گيريد و مرا مهلت مدهيد. در حقيقت من بر خدا، پروردگار خودم و پروردگار شما توكل كردم. هيچ جنبنده اي نيست، مگر اين كه او مهار هستي اش را در دست دارد. به راستي پروردگار من بر راهي راست است.» [5] .

بار خدايا، باران را از آنان بگير و آنان را به سال هايي قحط و سخت، همانند سال هاي روزگار يوسف دچار كن؛ و غلام ثقيف [6] را بر آنان چيره گردان، تا به آنها جامي تلخ بنوشاند و همه را از دم تيغ بگذراند و به جاي هر كدام از ما يك تن از آنان را بكشد و انتقام من و دوستانم و اهل بيتم و اصحابم را از آنان بگيرد، زيرا اينان خيانت كردند و به ما دروغ گفتند و ما را رها كردند، پرورگار ما تويي، ما بر تو توكل مي كنيم و سوي تا بازمي گرديم كه بازگشت همه به سوي توست.»

آنگاه ضحرت فرمود: عمر سعد كجاست؟ او را صدا بزنيد تا نزد من بيايد. با آن كه عمر از رو در رو شدن با امام كراهت داشت، ناچار به خدمت رسيد. امام عليه السلام فرمود: اي عمر سعد، بدان تو به اميد اين كه از سوي فرومايه فررند فرومايه، به حكمراني ري برسي مرا مي كشي، اما به خدا سوگند كه لذت حكومت را نخواهي چشيد. اين امري است قطعي [و وعده اي خدايي است]، حال هر جه مي خواهي بكن، ولي بدان كه پس از من نه در دنيا و نه در آخرت روي خوشي را نخواهي ديد. گويي با چشمانم مي بينم كه در يكي از روستاهاي كوفه، كودكان سرت را در ميان نهاده اند و با تيرهايشان آن را نشانه مي روند.

عمر سعد از اين گفتار امام به خشم آمد. روي برگرداند و ميان سپاهش فرياد زد: «منتظر چه هستيد؟، يكباره حمله كنيد كه او لقمه اي بيش نيست.»


آنگاه فرياد زد: «اي ذويد، پرچم را نزديك آر»؛ و او آورد. آنگاه تيري به چله كمان نهاد و سوي لشكر امام حسين عليه السلام پرتاب كرد و گفت: گواه باشيد! نخستين كسي كه تير انداخت من بودم؛ و پس از او تيراندازي مردم نيز آغاز شد. آنگاه فرياد زد: آورنده هر سري هزار درهم جايزه دارد. [7] .


پاورقي

[1] اشاره است به آيه شريفه 91 از سوره نحل: و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد تؤکيدها، و قد جعلتم الله عليکم کفيلا» (چون با خدا پيمان بستيد بدان وفا کنيد و چون سوگند اکيد خورديد آن را مشکنيد، که خدا را ضامن خويش کرده‏ايد و او مي‏داند که چه مي‏کنيد.

[2] منظور يزيد بن معاويه است.

[3] اگر ما دشمن را شکست مي‏دهيم، اين سيره‏ي هميشگي ماست و اگر دشمن شکستمان هم بدهد، شکست نخورده‏ايم.

[4] ... فأجمعوا أمرکم و شرکائکم، ثم لا يکن أمرکم عليکم غمة ثم اقضوا الي و لا تنظرون» [يونس (71:)10].

[5] «... فکيدوني جميعا ثم لا تنظرون اني توکلت علي ربي و ربکم ما من دابة الا هو اخذ بناصيتها، ان ربي علي صراط مستقيم.» [هود (56، 55:)11].

[6] مقصود حضرت از غلام ثقيف، مختار بن ابي‏عبيد ثقفي است و اين سخن در ستايش مختار است و او را از بهتان‏هايي که جيره‏خواران سلاطين و دستياران ستمگران به اين قهرمان پيشگام و خونخواه خدا و رسول مي‏زنند، مبرا مي‏سازد.

[7] ر. ک. طبقات الکبري: ج 8 / ص 62 / أ.