بازگشت

عزيمت شمر


آنگاه عبيدالله، شمر بن ذي الجوشن را فراخواند و گفت: «اين نامه را سوي


عمرسعد ببر كه به حسين و يارانش فرمانبرداري از مرا پيشنهاد كند. اگر پذيرفتند، آنان را سالم نزد من بفرستد وگرنه با آن ها بجنگد. اگر عمر سعد چنين كرد، تو نيز از او فرمان ببر و حرفش را بشنو وگرنه، فرماندهي لشكر را خود به دست گير و با حسين بجنگ و بر او يورش ببر و او را گردن بزن و سرش را نزد من بفرست.»

چون شمر نامه را گرفت همراه عبدالله بن ابي محل برخاست. در اين هنگام عبدالله خطاب به ابن زياد گفت: «خدا امير را به سلامت بدارد! خواهرزادگان ما با حسين عليه السلام هستند، اگر مصلحت مي دانيد، براي آنان امان نامه بنويس.» گفت: «بسيار خوب! سپس به منشي اش فرمان داد تا امان نامه را بنويسد. آن گاه عبدالله، غلامش به نام «كزمان» را نزد فرزندان علي، يعني، عباس، عبدالله، جعفر و عثمان فرستاد. غلام پيش رفت و آنان را فراخواند و گفت: «اين امان نامه ي دايي تان است!» گفتند: «به او سلام برسان و بگو كه ما نيازي به امان نامه اش نداريم. امان خدا از امان پسر سميه بهتر است.» [1] .


پاورقي

[1] براي آگاهي از شرح حال وي، ر. ک: تهذيب التهذيب، 391/5.