بازگشت

در ذي حسم


حر همچنان حضرت را همراهي مي كرد و مي گفت: «اي حسين عليه السلام! به خاطر خدا جانت را به خطر مينداز. من مطمئن هستم كه اگر بجنگي كشته خواهي شد و چون كشته


شوي آن طور كه پيش بيني مي كنم خونت پايمال گردد!»

امام عليه السلام فرمود:

«آيا مرا از مرگ مي ترساني؟ آيا از كشتنم مصيبت بزرگي به شما مي رسد؟ نمي دانم به تو چه بگويم؛ ولي همان را مي گويم كه برادر اوسي به پسرعمويش هنگام رفتن وي به ياري پيامبر خدا صلي الله عليه و آله گفت كه چون از او پرسيد: كجا مي روي؟ به يقين كشته خواهي شد. او پاسخ داد: من خواهم رفت و مرگ براي جوان ننگ نيست. آن گاه كه نيتي حق داشته باشد و مسلمان بجنگد؛ و جان خود را فداي مردان شايسته كند و از لعنت شدگان خائن و زورگو بپرهيزد. پس اگر زنده بمانم، پشيمان نخواهم بود و اگر بميرم، سرزنش نخواهم شد، براي خواري تو همين بس كه زير بار ستم زندگي كني!» [1] .

حر پس از شنيدن سخنان حضرت از آن بزرگوار كناره گرفت.


پاورقي

[1] أنساب الأشراف، 171/3.