بازگشت

اعزام عبدالله بن يقطر


به گزارش بلاذري [1] امام حسين عليه السلام پيش از آگاهي از شهادت مسلم برادر رضاعي اش عبدالله بن يقطر را سوي وي فرستاد. اما حصين بن نمير او را گرفت و نزد ابن زياد فرستاد. او دستور داد تا وي را بالاي كاخ ببرند تا به حسين عليه السلام و پدرش ناسزا بگويد و ايشان را به دروغگويي متهم سازد. عبدالله بالاي كاخ رفت و گفت: «اي مردم! من پيك حسين، فرزند دختر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سوي شمايم. او مرا فرستاده است كه ياري اش كنيد و به زيان پسر مرجانه يعني زنازاده پسر زنازاده ي ملعون به او كمك دهيد.» عبيدالله دستور داد تا او را از بالاي كاخ بر زمين انداختند. استخوان هايش شكست، ولي او هنوز نيمه جاني داشت. مردي آمد و سرش را بريد و چون گفتند: «واي بر تو! چه كاري بود كه كردي؟» گفت: «خواستم راحتش كنم!»

به نظر مي رسد كه گرفتار شدن عبدالله بن يقطر به دست حصين اشتباه باشد، زيرا ابن زياد حصين را بعد از ورود خود به كوفه به مراقبت گماشته بود، در حالي كه از گزارش خوارزمي [2] چنين برمي آيد كه عبدالله حتي پيش از شهادت هاني، به شهادت رسيده


است. وي مي نويسد: عبيدالله با گروهي سرگرم گفت وگو بود كه ناگهان مردي از يارانش به نام مالك بن يربوع تميمي از راه رسيد و گفت: «در بيرون كوفه با اسب گشت مي زدم كه ناگهان مردي را ديدم كه از كوفه با شتاب بيرون شد و به سمت بيابان رفت. من او را نشناختم. پيش رفتم. تا به او رسيدم. و از او پرس وجو كردم. گفت كه از مدينه آمده است. از اسب پياده شدم و او را بازرسي كردم و اين نامه را از او به دست آوردم.» ابن زياد نامه را گرفت؛ و در آن چنين نوشته شده بود:

«بسم الله الرحمن الرحيم. به حسين بن علي عليه السلام، اما بعد، بدان كه از اهالي كوفه بالغ بر بيست هزار نفر با تو بيعت كرده اند. چون نامه را دريافت كردي، بشتاب. زود بشتاب، زيرا مردم همه با تواند و به يزيد بن معاويه هيچ تمايل و نظري ندارند. والسلام.»

ابن زياد گفت: «صاحب نامه كجاست؟» گفت: «پشت در.» گفت: «او را نزد من بياوريد!» آوردند. هنگامي كه پيش ابن زياد ايستاد، پرسيد: «كيستي؟» گفت: «از بني هاشم» پرسيد: «نامت چيست؟» گفت: «عبدالله فرزند يقطر.» پرسيد: «چه كسي اين نامه را به تو داده است؟» گفت: «زني كه نمي شناسمش.» ابن زياد با خنده گفت: «يكي از اين دو راه را برگزين! يا بن من بگو چه كسي اين نامه را به تو داده است، يا كشته خواهي شد.» گفت: «دهنده ي نامه را به تو معرفي نمي كنم؛ و از كشته شدن هم باك ندارم، زيرا پاداش كسي كه به دست تو كشته شود، نزد خداوند، از همه كشتگان بيش تر است.» پس عبيدالله فرمان داد تا او را گردن زدند.


پاورقي

[1] أنساب الأشراف، 168/3.

[2] مقتل الحسين (ع)، 203/1.