بازگشت

ديدار با فرزدق


فرزدق گويد: از بصره به قصد عمره بيرون شدم. در صحرا اردوگاهي را ديدم. پرسيدم: اين اردوگاه كيست؟ گفتند: اردوگاه حسين بن علي عليه السلام. گفتم: پناه بر خدا! آن گاه خدمت امام رسيدم و سلام كردم. حضرت پرسيد: «اي مرد! كيستي؟» گفتم: «فرزدق پسر غالب.» فرمود: «اين نسب كوتاه است.» گفتم: «نسب شما كه كوتاه تر است. شما پسر پيامبر خداييد.» حضرت پرسيد: «كنيه ات چيست؟» گفتم: «ابوفراس.» پرسيد: «اي ابوفراس! مردم را چگونه پشت سر نهادي؟ و از كجا مي آيي و به كجا مي روي؟» گفتم: «از بصره مي آيم و به عمره مي روم. اگر از وضعيت مردم مي پرسيد، بدان كه دل هاشان با شماست ولي شمشيرهاشان با بني اميه است. البته تقدير از آسمان فرود مي آيد.» حضرت گريان شد و فرمود: «مردم هميشه چنين اند. پيروان دينار و درهم اند و دين لقلقه ي زباني بيش نيست. چون آزمايش پيش آيد دين داران اندك مي شوند.»

در نقلي ديگر از قول فرزدق چنين آمد است:

هنگامي كه امام حسين عليه السلام را در راه كوفه ديدم، پيش از سپري شدن ايام حج بود. گفتم: «پدرم فدايت باد! اگر تا هنگام بازگشت مردم از از مراسم بمانيد، اميد است كه اهل موسم با شما بيايند.» فرمود: «اي ابو فراس! از ايشان ايمن نيستم.»

عبدالله بن سليم و مذري بن مشمعل گفته اند: به صفاح [1] كه رسيديم، فرزدق شاعر را ديديم كه ايستاده و به امام حسين عليه السلام مي گويد: «خدا همه ي درخواست ها و آرزوهايت را در همه ي زمينه ها برآورده سازد!» حضرت فرمود: «از مردمي كه پشت سر گذارده اي بگو.» گفت: «از شخصي آگاه سؤال فرمودي. دل هاي مردم همراه تو ولي شمشيرهاشان با بني اميه است. البته تقدير از آسمان فرود مي آيد و خدا هر چه بخواهد مي كند.» فرمود:


«راست گفتي. فرمان از آن خداست و خدا هر چه بخواهد مي كند و پروردگار هر روز در كاري است. اگر تقدير چنان كه دوست مي داريم فرود آيد، خدا را به خاطر نعمت هايش مي ستاييم و براي سپاسگزاري، از او كمك مي خواهيم و اگر تقدير مانع اميد گردد كسي كه نيتش با حق و در باطن پرهيزگار باشد، ستم روا نمي دارد.»


پاورقي

[1] صفاح به کسر صاد، نام موضعي است ميان حنين و حرم در سمت چپ کسي از حشاس به مکه وارد مي‏شود. (معجم البلدان، 412/3).