بازگشت

مستحب بودن گريه بر گذشتگان


در جايز بودن گريه بر مؤمن هيچ ترديدي نيست زيرا اين امر در موارد متعددي از سيره ي پيامبر ديده مي شود و در اين جا فهرست وار به آن ها اشاره مي گردد:

1- هنگام فوت عمو و سرپرستش، حضرت ابوطالب. [1] .

2- هنگام شهادت عمويش، حضرت حمزه، در جنگ احد. [2] .

3- هنگام شهادت پسرعمويش جعفر و شهادت زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه در جنگ موته. [3] .

4- هنگام وفات پسرش، ابراهيم.

نقل است كه عبدالرحمان بن عوف با مشاهده ي گريه پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: اي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله شما هم؟! حضرت فرمود: «اي پسر عوف! اين اشك مهر است.» سپس به گريستن ادامه داد و فرمود: «چشم مي گريد و دل مي سوزد، اما آنچه پروردگار


نمي پسندد، بر زبان نمي آوريم. اي ابراهيم! از جدايي تو بسيار اندوهناكيم.» [4] .

5- آن حضرت در زيارت قبر مادرش، آمنه، به اندازه اي گريست كه اطرافيان را به گريه انداخت. [5] .

6- در وفات يكي از دخترانش چشمانش غرق اشك شد. [6] .

7- آن حضرت در وفات يكي از نوادگان دختريش مي گريست. سعد كه چنين ديد. گفت: «اي پيامبر خدا! اين چه اشكي است؟» حضرت فرمود: «مهري است كه خدا در دل بندگان قرار داده است. همانا خداوند از ميان بندگان خود، به مهرورزان مهر مي ورزد.» [7] .

8- در بيماري سعد بن عباده، آن حضرت با شماري از صحابيان به عيادت وي رفت. حضرت گريست و ياران نيز گريستند. آن گاه فرمود: «خدا كسي را به خاطر اشك چشم و سوز دل عذاب نمي كند.» [8] .

9- هنگامي كه رقيه دختر پيامبر درگذشت، زنان بر وي مي گريستند و عمر آن ها را با تازيانه مي زد و منع مي كرد. پيامبر صلي الله عليه و آله كه خود به آنان اجازه ي گريستن داده بود، فرمود: «بگذار تا بگريند.» سپس فرود: «هر چه از دل و چشم باشد از خدا و از مهر است.» سپس كنار قبر نشست. حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز در كنارش بود و مي گريست و پدر اشك هاي وي را از سر مهر با جامه خويش پاك مي كرد. [9] .


10- هنگامي كه عثمان بن مظعون درگذشت پيامبر صلي الله عليه و آله چنان گريست كه اشك بر گونه هاي آن حضرت جاري شد. [10] .

11- هنگام درگذشت دخترش ام كلثوم، بر قبرش نشسته بود و مي گريست. [11] .

12- هنگامي كه فاطمه دختر اسد بن هاشم، مادر حضرت علي عليه السلام درگذشت، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله، با پيراهن خود وي را كفن كرد و بر او نماز گزارد و بر وي هفتاد تكبير گفت و درون قبر رفت و به اطراف آن به گونه اي اشاره مي كرد كه گويا آن را فراخ و صاف مي كند؛ و چون از قبر بيرون آمد چشمانش اشكبار بود. [12] .

درباره ي اين كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بر گذشتگان گريسته اند، روايات بسياري وجود دارد كه در بيش تر آن ها ديگران نيز به گريستن تشويق شده اند. از اين روايت ها چنين نتيجه مي گيريم كه گريه سنت آن حضرت بوده است؛ و بدين لحاظ در جاي جاي سيره ي امامان عليهم السلام به چشم مي خورد. آن بزرگواران به ويژه در سوگواري حضرت امام حسين عليه السلام سفارش كرده اند كه دوستانشان نسل بعد از نسل، به عزاداري بپردازند. ميان صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله نيز حالت طبيعي گريستن بر اموات، يك سنت جاري بود. مرثيه سرايي و خواندن شعرهاي حزن انگيز براي گذشتگان نيز مانند آنان رايج بوده است. در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود.

هنگام وفات پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بزرگان صحابه در سوگ آن حضرت مرثيه هايي سرودند كه در كتاب هاي تاريخ ثبت است. از جمله پاره ي تن وي يعني حضرت زهرا عليهاالسلام، سرور زنان جهان در سوگ پدر، اشعار و مرثيه هاي اندوه باري دارد كه دو بيت آن را در اين جا نقل مي كنيم:



ماذا علي من شم تربة أحمد

أن لا يشم مدي الزمان غواليا






صبت علي مصائب لو أنها

صبت علي الايام صرن لياليا [13] .



بر آنان كه تربت احمد صلي الله عليه و آله را بوييده اند، چه رفته است كه ديگر در دور روزگار هيچ گونه مشكي را نمي بويند؟ بر من چنان مصيبتي وارد آمد كه اگر بر سر روزها وارد مي آمد شب مي گرديد.

همچنين آن حضرت سروده هاي ديگري در سوگ پدر بزرگوارشان دارند كه ابن عبدربه و ديگران ابياتي از آن نقل كرده اند. [14] .

از ديگر كساني كه در سوگ پيامبر مرثيه سروده اند عمه آن حضرت صفيه، پسرعمويش ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب، ابوذؤيب هذلي، ابوالهيثم بن تيهان، ام رمله ي قشيريه و عامر بن طفيل را مي توان نام برد. پس از آن مرثيه سرايي و سوگنامه خواني در ميان مسلمانان همه ي دوره ها و همه ي شهرها امري متداول بوده است و نه تنها آن را زشت نمي شمرده اند، بلكه نيكو هم مي دانسته اند و به مرثيه سرايي به ديده ي يك امر مستحب مي نگريسته اند. در اين باره شواهد فراواني وجود دارد.

زيد شحام گويد:

با جماعتي از كوفيان نزد امام صادق عليه السلام بوديم كه جعفر بن عفان وارد شد. حضرت او را به خود نزديك و نزديك تر ساخت و فرمود: «اي جعفر! به من خبر رسيده است كه تو درباره ي امام حسين عليه السلام شعر مي سرايي و نيكو هم مي سرايي؟» عرض كرد: «بله قربانت گردم.» فرمود: «پاره اي بخوان» و او خواند:



ليبك علي الاسلام من كان باكيا

فقد ضيعت أحكامه و استحلت... [15] .



همه ي گريه كنندگان بايد بر اسلام بگريند كه احكامش ضايع و حرامش حلال گرديده است...

چون شعر وي پايان رسيد امام صادق عليه السلام و اطرافيانش به اندازه اي گريستند كه اشك بر چهره هاشان جاري گشت. سپس حضرت فرمود: «اي جعفر! به خدا سوگند! كه فرشتگان مقرب تو را ديدند. بدان كه ايشان در اين جا حاضرند و گفتار تو را درباره ي


حضرت امام حسين عليه السلام مي شنوند و آنان نيز مثل ما و بلكه بيش تر از ما گريستند. اي جعفر هم اينك خدا بهشت را بر تو واجب ساخت و تو را آمرزيد.» سپس فرمود: «آيا باز هم بگويم؟» گفت: «آري سرورم!» فرمود: «هيچ كس در مورد حسين عليه السلام شعري نمي گويد و نمي گريد و نمي گرياند، مگر اين كه خداوند بهشت را بر او واجب مي سازد و او را مي آمرزد.»

جعفر بن عفان هنگام عبور از كربلا و مشاهده ي قتلگاه حضرت امام حسين عليه السلام و ياران باوفايش، مرثيه اي بر وزن و قافيه ي مرثيه سليمان بن قته ي عدوي، سروده است كه با اين بيت آغاز مي شود:



مررت علي أبيات آل محمد

فلم أرها أمثالها حين حلت



از خانه هاي خاندان محمد صلي الله عليه و آله گذر كردم، ولي آن ها را چنان كه هنگام فرود آمدن بودند، نديدم.

حسين بن ضحاك نيز بر هين وزن و قافيه مرثيه اي سروده كه مطلع آن چنين است:



و مما شجي قلبي و أسبل عبرتي

محارم من آل النبي صلي الله عليه و آله استحلت... [16] .



و از چيزهايي كه دلم را شكست و اشكم را روان ساخت، محارم خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله است كه مورد بي حرمتي قرار گرفتند.

محمد بن ادريس شافعي نيز در سوگ حضرت امام حسين عليه السلام اشعاري سروده است كه از جمله ي آن ها شعر زير است:



تزلزلت الدنيا لأل محمد

و كادت لهم صم الجبال تذوب



فمن مبلغ عني الحسين رسالة

و ان كرهتها أنفس و قلوب



قتيل بلا جرم كأن قميصه

صبيغ بماء الأرجوان خضيب



جهان به خاطر خاندان محمد صلي الله عليه و آله به لرزه درآمد و نزديك بود كه كوه هاي استوار نيز بر آنان آب شود.

پس چه كسي پيام مرا به امام حسين عليه السلام مي رساند؟ هر چند جان ها و دل هايي آن را نمي پسندد.


حسين عليه السلام همان شهيد بي گناهي است كه گويا پيراهنش با آب ارغوان، رنگ و خضاب شده است!


پاورقي

[1] السيرة الحلبيه، حلبي، علي بن برهان‏الدين، 382/1؛ السيرة، دحلاني، سيد احمد زيني، 97/1.

[2] همان، 268/2؛ السيرة، دحلاني، 71/2؛ شرح نهج‏البلاغه، ابن‏ابي‏الحديد، 395/3؛ مسند، ابن‏حنبل، 40/2؛ الطبقات الکبري، ابن‏سعد، 11/3؛ المستدرک، حاکم، 159/3، مجمع الزوائد، هيثمي، 118/6، ذخائر العقبي، 180.

[3] مغازي، واقدي، 766/2؛ تاريخ الاسلام، 884، 496، 488/2؛ مختصر تاريخ دمشق، ابن‏منظور، 357/9، 73/12، 73/6؛ صحيح، بخاري، 92/2؛ الاستيعاب، ابن‏عبدالبر، 546/2.

[4] المنتخب من مسند، عبد بن حميد، 309؛ مسند، ابويعلي، 42/6؛ مسند، ابن‏حنبل، 147، 194/3، 273/2؛ سنن، ابوداوود، 193/3، تحقيق: محمد محيي‏الدين، عبدالحميد؛ صحيح، بخاري، 155/1؛ الطبقات الکبري، 137/1؛ فتح الباري، ابن‏حجر، 173/3، اشراف: عبدالعزيز بن عبدالله.

[5] صحيح، مسلم، 671/2، 359/1؛ مسند، ابن‏حنبل، 359؛ الطبقات الکبري، ابن‏سعد، 116/1؛ دلائل النبوة، بيهقي، 188/1؛ مختصر تاريخ دمشق، 31/15؛ سنن النسائي، سيوطي، 90/4؛ السنن الکبري، نسائي 654/1.

[6] صحيح، بخاري، 100/2؛ مسند، ابن‏حنبل، 204، 41/5، 157، 132/45؛ السنن، ابن‏ماجه، 506، 505/1؛ السنن الکبري، نسائي، 605/1؛ صحيح، مسلم، 635/2، مجمع الزوائد، هيثمي، 18 - 17/3.

[7] صحيح، بخاري، 100/2؛ صحيح، مسلم، 340/1.

[8] همان، 106/2؛ صحيح، مسلم، 636/2، 341/1.

[9] مسند، ابن‏حنبل، 41/5، 335/1؛ الطبقات الکبري، ابن‏سعد، 290/3؛ مجمع الزوائد، 302/9، 17/3، سنن، ابوداود، 192/3.

[10] مسند، ابن‏حنبل، 206، 55، 43/6؛ المعجم الکبير، 146 /25، 405 / 10؛ سير اعلام النبلاء، 481/5.

[11] الطبقات الکبري، 38/8، الغدير، علامه اميني، 231/8، مکتبة الامام اميرالمؤمنين (ع)؛ مسند، ابن‏حنبل، 126/3؛ المستدرک، حاکم، 47/4؛ السنن الکبري، 53/4.

[12] مستدرک، حاکم، 108/3؛ المعجم الأوسط، 151/1، مجمع الزوائد، 256/9؛ مختصر تاريخ دمشق، 73/12، تاريخ المدينة المنورة، ابن‏شبه، عمر، 123/1، وفاء الوفاء، سمهودي، علي بن احمد، 797/3؛ مغازي واقدي، 766/2؛ تاريخ الاسلام، ذهبي، 488 - 489 /2.

[13] ارشاد الساري، قسطلاني، احمد بن محمد، 314/3.

[14] عقد الفريد، ابن‏عبدربه، 236/3؛ شرح نهج‏البلاغه، ابن‏ابي‏الحديد، 94/4.

[15] منتهي المقال، ابوعلي، حائري، 254/2.

[16] در مورد اين مرثيه‏ها، رک؛ الحماسة، ابوتمام؛ الکامل، مبرد؛ الکامل في التاريخ، ذيل «وقعة الطف.».