بازگشت

سرنوشت دشمنان اهل بيت


هر كس نسبت به خاندان پيامبر دشمني بورزد، حسادت كند، ستم روا دارد و يا آنان را به قتل رساند به فرجامي شوم دچار خواهد شد.

ابوهريره از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود:

«هر كس حسن و حسين عليهماالسلام را دوست بدارد. مرا دوست مي دارد و هر كس انيان را دشمن بدارد، مرا دشمن مي دارد.» [1] .

حضرت علي عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله چنين نقل كرده است:

«بهشت بر كساني كه بر خاندانم ستم روا دارند يا با ايشان بجنگند و يا به زيانشان كسي را ياري دهند، حرام است. آنان در آخرت از همه چيز بي بهره اند. خداوند در روز رستاخيز نه با ايشان سخن مي گويد و نه پاكشان مي گرداند و به عذابي دردناك گرفتار خواهند بود.» [2] .

نيز آن حضرت از پيامبر نقل كرده است كه فرمود:

«بهشت بر كساني كه به خاندانم ستم كنند و مرا از اين راه بيازارند حرام شده است. هر كس به يكي از فرزندان عبدالمطلب نيكي كند و مزد نگيرد، هنگامي كه فرداي قيامت مرا ديدار كند، خود پاداش او را خواهم داد.» [3] .

عايشه نيز از قول پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود:

«چند كس را من و همه ي پيامبران مستجاب الدعوة نفرين كرده ايم: افزاينده بر كتاب خداوند؛ دروغ شمارنده ي قدر خداوند؛ آن كس كه به زور حكومت امت را در دست گيرد تا عزيز كرده هاي خداوند را خوار گرداند و خوار كرده هاي خدا را عزت بخشد؛ حلال شمارنده ي حرام هاي خدا؛ واگذارنده ي سنت من و آن كه آنچه را خداوند بر خاندانم حلال ساخته حرام گرداند.» [4] .


ابوسعيد خدري از قول پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود:

«خداي متعال سه حريم دارد كه هركس آن ها را رعايت كند پروردگار نيز كار دين و دنيايش را به سامان مي آورد و هركس آن ها را رعايت نكند خدا همه چيزش را مي برد و آن سه چيز حرمت اسلام، حرمت من و حرمت خويشاوندان من است.» [5] .

انس بن مالك گفته است، نزد حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله بودم كه فرمود:

«به من كوثر داده شده است. گفتم: كوثر چيست؟ فرمود: رودي است در بهشت كه طول و عرض آن به اندازه ي فاصله مشرق و مغرب است. هركس از آن بنوشد هرگز تشنه نمي شود و هركس دست و روي با آن بشويد هرگز غبارآلوده نمي گردد؛ هركس پيمانم را بشكند و يا كسي از خاندانم را بكشد از آن نخواهد نوشيد.» [6] .

ابوسعيد خدري از پيامبر، چنين نقل كرده است:

«هنگامي كه قوم يهود گفتند: (عزير پسر خداست) خشم خداوند بر آنان شدت گرفت و هنگامي كه مسيحيان گفتند: (مسيح پسر خداست) خشم خداوند شدت يافت. همانا خشم خداوند بر كسي هم كه خون من را بريزد، يا با آزردن خاندانم مرا بيازارد نيز شدت خواهد گرفت.» [7] .

حضرت علي عليه السلام از پيامبر نقل كرده است كه فرمود:

«يا علي! هركس مويي را از تو بيازارد مرا آزرده است و هركس مرا بيازارد خدا را آزرده است و


هركس خدا را بيازارد نفرينش بر اوست.» [8] .

و فرمود:

«هركس با آزردن خاندانم مرا بيازارد خداي - عزوجل - را آزرده است و هركس به آنان كمك نكند و به دشمنانش تمايل داشته باشد، به خدا اعلان جنگ داده است و فرداي قيامت از شفاعت پيامبر او هيچ بهره اي نخواهد يافت.» [9] .

عبدالله بن عباس مي كند كه پيامبر صلي الله عليه و آله پيش از وفات خود به سفري چند روزه رفت و هنگام بازگشت در حالي كه رنگش دگرگون و چهره اش سرخ شده بود، با چشماني اشكبار، طي يك سخنراني رسا و فشرده گفت:

«اي مردم! من ميان شما دو چيز را به يادگار مي گذارم: كتاب خدا و خاندانم كه دودمان و ثمره ي وجود من اند. اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد. تا در حوض بر من وارد شوند و من چشم به راه اين دو خواهم ماند. آگاه باشيد من براي خاندانم از شما چيزي نمي خواهم، جز آنچه پروردگارم فرموده و آن دوستي خويشاوندان من است. پس مواظب باشيد، مبادا مرا در كنار حوض در حالي ديدار كنيد كه با خاندانم دشمني كرده بر آنان ستم روا داشته باشيد! آگاه باشيد كه امت من در رستاخيز با سه پرچم وارد مي شوند: پرچمي سياه و تيره كه نزد من مي ايستد و من مي پرسم شما كه هستيد؟ ايشان نام مرا فراموش مي كنند و مي گويند: «ما يكتاپرستان عربيم.» مي گويم: «من احمد پيامبر عرب و عجم هستم.) مي گويند: «اي احمد ما از امت توايم.»

مي گويم: «پس از من با خانواده و خاندانم و كتاب پروردگار چگونه رفتار كرديد؟» مي گويند: «كتاب را تباه و پاره پاره كرديم، با تمام وجود كوشيديم تا خاندانت را از روي زمين پاك كنيم!» آن گاه من روي از ايشان برمي تابم و آنان با جگر تفتيده و لب تشنه و چهره ي سياه بازمي گردند. سپس پرچمي ديگر، سياه تر از پرچم نخست، بر من وارد


مي شود و مي پرسم كه هستيد؟ ايشان هم مانند سخن گروه نخست را مي گويند و چون نامم را يادآور مي شوم، مرا مي شناسند و مي گويند، «با ثقل اكبر مخالفت كرديم و ثقل اصغر را واگذاشتيم و حرمتش را زير پا نهاديم.» مي گويم: «از من دور شويد!» اينان نيز با جگرهاي تفتيده و لب هاي تشنه و روي سياه بازمي گردند! سپس پرچمي ديگر بر من وارد مي شود كه چهره هاشان از نورانيت مي درخشد. مي گويم: «شما كه هستيد؟» مي گويند: «ما اهل كلمه ي توحيد و پرهيزگاري هستيم. امت محمديم. بر حق باقي مانديم. كتاب پروردگار را برنامه ي عملمان قرار داديم. حلالش را حلال و حرامش را حرام شمرديم. نوادگان محمد را دوست داشتيم. ياري شان كرديم، همان گونه كه خودمان را ياري مي داديم. همراه آنان به پيكار پرداختيم و دشمنانشان را كشتيم.» مي گويم: «شما را مژده باد كه من پيامبرتان، محمد، هست و شما در دنيا همان گونه كه گفتيد بوده ايد». آن گاه از حوضم آنان را آب مي دهم و سيراب بازمي گردند. سپس فرمود: «آگاه باشيد كه جبرئيل به من خبر داده است كه امتم، فرزندم حسين عليه السلام را در سرزمين كرب و بلا (اندوه و گرفتاري) خواهند كشت. كساني كه او را بكشند و آنان كه دست از ياري او بردارند، تا قيام قيامت گرفتار لعنت خدا خواهند بود.» [10] .

ابوذر غفاري گويد:

هنگامي كه آيه ي (يوم تبعيض وجوه و تسود و جوه» [11] ؛ روزي كه چهره هايي سپيد و چهره هايي سياه شوند؛ نازل شد. پيامبر خدا صلي الله عليه و اله فرمود: «در روز رستاخيز امت من با پنج پرچم بر من وارد مي شوند. پرچم نخست گوساله ي اين امت است كه دستش را خواهم گرفت و گام هايش خواهد لرزيد و چهره ي او و يارانش سياه خواهد شد و به آنان خواهم گفت كه پس از من با دو گرانمايه (ثقلين) چه كرديد؟ مي گويند: «بزرگ تر را تحريف و پاره پاره كرديم و با كوچك تر كينه و دشمني ورزيديم.» مي گويم: «با جگري تفتيده و لب تشنه و چهره اي


سياه بازگرديد.» پس ايشان را مي گيرند و به سمت چپ مي برند و حتي يك قطره آب هم به ايشان نمي دهند. سپس پرچم فرعون اين امت به من مي رسد كه چون برمي خيزم و دستش را مي گيرم گام هايش لرزان و چهره ي او و يارانش سياه مي شود. مي گويم: «پس از من با دو گرانمايه چه كرديد؟» مي گويند: «بزرگ تر را پاره پاره و از كوچك تر بيزاري جستيم و نفرينش كرديم.» مي گويم:«با جگري تفتيده و لبي تشنه و روي سياه بازگرديد.» آن گاه ايشان را مي گيرند و به سمت چپ مي برند و حتي يك قطره آب هم به آنان نمي دهند. سپس پرچم فلان كس - حضرت از او نام برد - بر من وارد مي شود كه پيشواي پنجاه هزار تن از امت من است. دستش را مي گيرم و مي گويم: «پس از من با دو گرانمايه چه كرديد؟» مي گويند: «بزرگ تر را دروغ شمرديم و كوچك تر را وانهاديم و از آن روي برتافتيم.» اينان نيز به همان راه گروه پيش از خود مي روند. سپس پرچم صاحب دوپستان بر من وارد مي شود، در حالي كه نخستين و آخرين خارجي نيز همراه وي است. برمي خيزم و دستش را مي گيرم و در حالي كه گام هايش مي لرزد و چهره ي او سياه مي شود. مي گويم: «پس از من با دو گرانمايه چه كرديد؟» مي گويند: «از بزرگ تر با گمراهي و بدعت گذشتيم و از كوچك تر بيزاري جستيم و نفرينش كرديم.» مي گويم: «با جگري تفتيده و لبي تشنه و چهره اي سياه بازگرديد.» ايشان را مي گيرند و به سمت چپ مي برند و حتي يك قطره آب هم به آنان نمي دهند. سپس پرچم اميرمؤمنان و سرور مسلمانان و رهبر پرهيزگاران و پيشواي بلند آوازگان نامور بر من درمي آيد. من برمي خيزم و دستش را مي گيرم و چهره ي او و يارانش سفيد مي گردد و مي گويم: بعد از من با دو گرانمايه چه كرديد؟ مي گويند: «از بزرگ تر پيروي و فرمانبرداري كرديم و تا پاي جان همراه كوچك تر به پيكار پرداختيم.» مي گويم: «آب بنوشيد و سيراب شويد و با چهره اي سپيد بازگرديد!» و ايشان را به سمت راست مي برند. اين است تفسير سخن خداي متعال كه مي فرمايد:

«يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فاما الذين اسودت وجوههم اكفرتم بعد


ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون و أما الذين ابيضت و جوههم ففي رحمة الله هم فيها خالدون» [12] .

روزي كه چهره هايي سپيد مي شوند و چهره هايي سياه مي گردند. اما سياه رويان [به آنان گويند] آيا بعد از ايمان كافر شديد. پس به سزاي كفرتان اين عذاب را بچشيد! و اما سپيدرويان، در رحمت خداوند جاويدانند.

علي بن طلحه از غلامان بني اميه مي گويد:

معاوية بن ابوسفيان و معاوية بن حديج، كه بيش از همه به اميرالمؤمنين دشنام مي داد، به اتفاق حج گزاردند. پسر حديج در مدينه از مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله گذر مي كرد. در اين هنگام حضرت امام حسن عليه السلام با تني چند از يارانش نشسته بود. به ايشان گفتند كه اين شخص معاوية بن حديج است كه بيش از همه به حضرت علي عليه السلام دشنام مي دهد. فرمود: «او را نزد من بياوريد.» ابوكبير نزد او رفت و به او گفت: «اطاعت كن!» گفت: «از چه كسي؟» گفت: «از حسن بن علي كه تو را به نزد خود فرامي خواند.» ابوحديج نزد حضرت آمد و سلام كرد. امام حسن عليه السلام فرمود: «تو معاوية بن حديجي؟» گفت: «بله.» حضرت اين سؤال را سه مرتبه تكرار كرد و هر سه بار پسر حديج مي گفت: «بله.» امام فرمود: «آيا تويي كه علي را دشنام مي دهي؟» او كه گويا شرمگين شده بود پاسخي نداد. امام فرمود: «به خدا سوگند! اگر بر حوض به وي برسي - با اين كه بعيد مي دانم - مي بيني كه دامن به كمر زده منافقان را چونان شتر مي راند.» آنچه گفتم سخنان پيامبر راستين و صادق، حضرت محمد صلي الله عليه و اله، است. و هر كس بهتان بزند نوميد گرديده است. [13] .

همچنين از خود معاوية بن حديج نقل شده است كه امام حسن عليه السلام به وي فرمود: «معاوية بن حديج! از دشمني با ما خاندان برحذر باش! زيرا پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرموده


است، هيچ كس ما را دشمن نمي دارد و بر ما حسد نمي ورزد، مگر اين كه در روز رستاخيز با تازيانه اي آتشين از حوض رانده مي شود.» [14] .


پاورقي

[1] المعجم الکبير، طبراني، 40/3؛ مجمع الزوائد، علي بن ابي‏بکر هيثمي،، 180/9؛ المستدرک، حاکم نيشابوري، 166/3.

[2] ثمرات الاسفار، علامه اميني، 34 /1.

[3] همان، 35/1.

[4] کتاب السنه، ابن ابي‏عاصم، 149؛ المعجم الاوسط، الطبراني، 398/2؛ فرائد السمطين، حموئي، 276/2؛ ترمذي، المناقب، 316 -318/8؛ المستدرک، حاکم، 90/4، 525/2، 36/1؛ الاحسان، ابن‏حبان، 52؛ مجمع الزوائد، هيثمي، 205/7، 176/1.

[5] المعجم الاوسط، طبراني، 162/1؛ المعجم الکبير، همو، 126/3، مجمع الزوائد، هيثمي، 168/9.

[6] ابن زياد به خاطر نقل اين حديث و امثال آن، صحابي بزرگوار و عاليقدر، زيد بن ارقم را مورد بازخواست قرار داد. چنان که خود زيد گويد: عبيدالله دنبالم فرستاد. چون نزدش رفتم گفت: اين احاديث چيست که از قول پيامبر (ص) نقل مي‏کني؟ ما آن‏ها را در کتاب خدا نمي‏يابيم! تو روايت مي‏کني که پيامبر (ص) حوضي دارد. گفتم: او خود آن احاديث را به ما گفته و آن حضور را به ما وعده داده است. گفت: دروغ مي‏گويي و پيري مغزت را تهي کرده است. گفتم: «اما گوش‏هايم از خود حضرت شنيده‏اند و سينه‏ام در خود جاي داده است. فرمود: هرکس دانسته بر من دروغ ببندد بايد جايگاه خود را براي جاي گرفتن در آتش آماده کند و من بر او دروغ نبسته‏ام». درباره‏ي اصل حديث و ماجراي مواخذه‏ي زيد. ر. ک: (المعجم الکبير، 203/5؛ مسند، ابن‏حنبل، 367/4؛ مجمع الزوائد،هيثمي، 144/1).

[7] منتخب، کنزالعمال، ابن‏النجار، (در حاشيه‏ي مسند احمد بن حنبل)، 127 /1.

[8] شرف النبي (ص)، ابوسعد خرگوشي، 273، ترجمه‏ي محمود راوندي، انتشارات بابک، 1361 ش؛ شواهد التنزيل، حسکاني، عبيدالله بن عبدالله، 93/2.

[9] همان.

[10] مقتل الحسين، خوارزمي، 165 - 164 /1.

[11] آل عمران (3)، آيه‏ي 106.

[12] آل‏عمران (3)، آيات 107 - 106؛ تفسير القمي، علي بن ابراهيم، 109/1؛ اللهوف، سيد بن طاووس، 17؛ خصال، صدوق، محمد بن علي، 460 -457/2؛ بحارالانوار، مجلسي، محمدباقر، 341/37، 14/8.

[13] کتاب السنة، ابن‏ابي‏عاصم، 346: تاريخ دمشق، 27/59؛ المعجم الکبير، 94082/3؛ المسند ابويعلي الموصلي، 140/12؛ سير اعلام النبلاء، ذهبي، محمد بن احمد، 38/3.

[14] المعجم الکبير، 94،82/3؛ مجمع الزوائد، 172/9؛ الدرالمنثور، سيوطي، 7/6.