بازگشت

خصائص حضرت زينب كبري


آن بانوي گرامي همانند برادرش حضرت امام حسين عليه السلام داراي خصائص و امتيازات فراواني بود كه بعضي از آنها را از كتاب «خصائص الزينبيه» مرحوم آيةالله سيد نورالدين جزائري مختصرا نقل مي كنيم:

1- از ابتداء خلقت آن مخدره تا هنگام تولد، مادرش حضرت زهرا عليهاالسلام به هم و غم مبتلا بود.

البته اين امتياز در همه اولاد حضرت فاطمه عليهاالسلام بوده است، از آنجائي كه براي خاصان درگاه احديت در اين عالم خوشي نيست، و علقه به اولاد از امور قهريه است، حضرت فاطمه عليهاالسلام بهر يك از اولاد خود كه حامله مي شدند از مصيبتهاي وارده بر آن فرزند آگاه شده، محبت او را فراموش مي نمودند.

چون حضرت امام حسن عليه السلام متولد شد، به آن مخدره خبر دادند كه آن حضرت را بعد از تحمل مشقت ها به زهر جفا شهيد خواهند نمود، كه از ولادت او محزون گرديدند.

چون به حضرت امام حسين عليه السلام حامله شدند، او را از مصيبت هائي كه به جنابش مي رسد آگاه نمودند و چنان محزون شدند كه خداوند مي فرمايد:

(حملته امه كرها و وضعته كرها) [1] .

و درباره ي حضرت زينب عليهاالسلام هم نقل شده: از زماني كه مادرش حضرت زهرا عليهاالسلام به او حامله شد محزون بود تا زماني كه به دنيا آمد.

2- گريه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هنگام ولادت او، كه در اين جهت با برادرش حضرت امام حسين عليه السلام شريك بود.

روايت شده كه چون حضرت زينب عليهاالسلام به دنيا آمد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را باخبر


كردند. آن حضرت به منزل فاطمه عليهاالسلام تشريف آورد و فرمود: دخترم، بچه را پيش من بياوريد. چون خدمت آن جناب دادند او را گرفت و به سينه ي مبارك چسبانيد و صورت بر صورت او گذاشت.

«و بكي بكاء عاليا و سال الدمع علي محاسنه جاريا»

«با صداي بلند گريست و اشك چشم آن حضرت بر محاسن شريفش جاري شد».

حضرت فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدرجان، گريه شما براي چيست خداوند چشمانت را نگرياند؟

فرمود: دخترم فاطمه، اين دختر بعد از من و تو به بلاها و مصيبت هائي مبتلا مي شود... (تمام حديث در فصل نامگذاري آن مخدره گذشت).

3- خبر دادن جبرئيل به مصائب آن مخدره كه در اين امتياز نيز با برادرش حضرت امام حسين عليه السلام مشترك بود.

4- نامگذاري و انتخاب نام زينب از طرف خداوند به وسيله ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، همانطور كه گذشت.

5- داشتن اسماء و القاب مخصوص كه در عنوان مستقل ذكر شد و براي هر كدام شرحي است به كتاب «خصائص الزينبيه» مراجعه شود.

6- هر كسي كفو آن مخدره نبود و لياقت ازدواج با او را نداشت، از بعضي كتب تواريخ و «شرح نهج البلاغه» ابن ابي الحديد نقل شده كه اشعث بن قيس كه يكي از زعماء و رؤساء طائفه كنده بود، از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام درخواست ازدواج با آن بانو را نمود، آن حضرت برآشفت و فرمود: اين جرئت را از كجا پيدا كردي كه زينب را از من خواستگاري كني؟ پسر ابوقحافه تو را اينقدر گستاخ و بي شرم كرده، [2] زينب شبيه خديجه و پروريده


دامان فاطمه عليهاالسلام است، از پستان عصمت شير خورده، تو را چه لياقت كه همسر او شوي. سوگند به آن كس كه جانم در دست اوست، اگر تكرار اين سخن نمودي با شمشير به تو جواب مي دهم [3] .

تا حدود سال 17 هجري كه جواد اهلبيت عبدالله بن جعفر كه به جلالت قدر معروف بود از عموي بزرگوارش حضرت علي عليه السلام آن مكرمه را خواستگاري نمود و آن حضرت قبول كرد و با همان صداق مادرش فاطمه عليهاالسلام (480 درهم) او را به عقد عبدالله درآورد. [4] .


77- بيرون آمدن از عهده ي امتحانات خصوصا در سفر كربلا.

از جمله موازيني كه با آن مقامات و كمالات انسانيت سنجش مي شود امتحان است، كه مظهر كمالات و مبرز ملكات مي باشد و آدمي با طي نمودن اين مقامات اگر خوب از عهده ي امتحان برآيد به مقام قرب مي رسد و آن را قوس صعودي مي نامند.

و يا به حيوانيت رسد (اگر از امتحان بيرون نيايد) كه آن را قوس نزولي نامند.

و هر كس به اندازه ي استعداد و قابليت او امتحان شود و ابتلاءات هر كس به حسب شئونات و مقامات اوست، و هر چه مقام بالاتر باشد بلا بيشتر است.

حضرت زينب عليهاالسلام همانند برادرش حضرت امام حسين عليه السلام در سفر كربلا به انواع بلاها مبتلا شد و احدي از پيشينيان و آيندگان به چنين بلياتي امتحان نشده اند، بلكه اين امتحانات مخصوص آن دو نفر بوده، پس هر مقامي را كه براي آن مخدره ترسيم كنيم غالي نباشيم، و در حقيقت سفر كربلا وسيله ي معراج قرب آن مخدره بوده، و به مقامي رسيده كه شايسته هيچ كس نخواهد بود.

8- مواسات او با برادرش امام حسين عليه السلام.

در جميع حالات، نهايت مواسات را با برادرش نمود، از مدينه با برادر حركت كرد و در تمام گرفتاريها؛ غربت و تشنگي و گرسنگي و اسيري شريك آن حضرت بود، دو فرزند خود را در راه برادر تقديم نمود، و چون در بازار كوفه ملتفت شد از سر خونين آن حضرت خون مي چكد سر خود را به مقدم محمل زد، تا در اين هم مواسات كرده باشد. [5] .


9- حفظ جان حجت خدا به دست آن بانو، كه در موارد متعدد حضرت سجاد عليه السلام را نگهداري نمود؛

اول: زماني كه لشكر به خيمه ها ريختند، شمر ملعون اراده ي كشتن آن حضرت را كرد. حضرت زينب عليهاالسلام چنان تضرع و بي تابي نمود كه آن جناب را نجات داد.

دوم: هنگام آتش زدن خيمه ها، اگر آن مظلومه نبود، بر حسب ظواهر امر، آن حضرت سوخته بود.

سوم: هنگام عبور اسراء از قتلگاه، در حالي كه حضرت زينب عليهاالسلام مشغول وداع بود، ديد آن حضرت در حال احتضار است، فرمود:

«ما لي أراك تجود بنفسك يا بقية الماضين»

«اين چه حالت است كه در تو مشاهده مي كنم اي يادگار گذشتگان، تو را مي نگرم كه مي خواهي جان تسليم كني؟»

و او را تسلي داد و حديث ام ايمن را نقل كرد.

چهارم: در مجلس ابن زياد، پس از گفتگوي آن ملعون با امام سجاد عليه السلام، ابن زياد دستور داد آن مظلوم را بكشند كه حضرت زينب مانع شد و فرمود: تا من زنده هستم نخواهم گذاشت و او را بكشيد.

10- كلمات آن مخدره؛

كلماتي در نهايت فصاحت و اشعاري در نهايت بلاغت از آن مظلومه نقل شده و خطبه هائي ايراد شده كه مي توان گفت: غير از معصومين عليهم السلام كسي از عهده ي آنها برنمي آيد، چون در بازار كوفه خطبه مي خواند گوئي با زبان علي عليه السلام سخن مي گفت، مردم را با اشاره اي آرام ساخت و نفسها را در سينه ها حبس كرد و همهمه را فرو خوابانيد. ما بعضي از آنها را قبلا نقل كرديم.

11- حفظ دين به دست آن بانو؛


قيام كربلا به دست امام حسين عليه السلام شروع و به دست حضرت زينب عليهاالسلام به اتمام رسيد، يعني همان برنامه اي كه برادرش با جمله ي

«هيهات منا الذلة»

«خواري و ذلت از ما اهل بيت دور است»

تا ساعت شهادت دنبال كرد، از عصر عاشورا تا ورود به مدينه، خواهرش حضرت زينب بكار برد، و حق تربيت مادر خود فاطمه عليهاالسلام را ادا كرد.

اگر سخنان زينب در بازار كوفه و محافل شام نبود، كجا بني اميه اجازه مي دادند كه اين رسوائيها و اين بدبختيها و اين ناجوانمرديها در تاريخ اسلام نوشته شود.

حضرت زينب عليهاالسلام با معرفي خود و ديگر اسراء و شهيدان و بيان قضاياي كربلا همانطور كه واقع شده بود، اشكها را جاري ساخت، دلها را تكان داد و تشخيص مردم را عوض كرد، مردم به اشتباه ي خود و تزوير طاغوت زمانشان پي بردند و مجال تحريف اين حادثه از دست دشمن گرفته شد، و فاجعه ي كربلا به همان صورت كه بود در تاريخ ثبت گرديد، كه آثار آن تا قيامت باقي خواهد ماند.



پاورقي

[1] سوره‏ي احقاف، آيه‏ي 15.

[2] شرح نهج‏البلاغه‏ي ابن ابي الحديد: 75:4.

اشاره به داستان ارتداد اشعث بن قيس مي‏باشد، که او را با ده نفر ديگر از خويشاوندانش به جهت ارتداد از اسلام به زنجير بسته، نزد ابوبکر آوردند، ابوبکر آنها را عفو کرد و خواهر نابينائي داشت، او را به اشعث تزويج کرد، و آن موجب گستاخي اشعث گرديد. (ابن ابي الحديد: 296:1).

[3] رياحين الشريعه: 59:3.

[4] عبدالله بن جعفر طيار مردي پاکدامن و بزرگوار بود که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را درک نموده، از آن حضرت روايت نقل کرده و از اصحاب اميرالمؤمنين عليه‏السلام است که در جنگ جمل و صفين و نهروان از ملازمان حضرتش بود، و از اصحاب امام حسن و امام حسين عليهماالسلام نيز مي‏باشد.

مادرش اسماء بنت عميس بود و او در حبشه به دنيا آمد.

دو فرزند ارجمندش محمد و عون در کربلا امام حسين عليه‏السلام را ياري کردند و شهيد شدند، و علت عدم حضور خودش در کربلا مطالبي ذکر شد از جمله اينکه ديدگانش کم‏سو شده بود.

به برکت دعاي رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم او از ثروتمندان بني‏هاشم بود، بسيار بخشنده بود که او را بحرالجود (درياي بخشندگي) مي‏ناميدند.

و درباره‏ي او گفته شده: «لم يکن في الاسلام أسخي منه»: «در اسلام بخشنده تر از او نبوده است». خانه او محل برآورده شدن حاجات محتاجين بود و هيچ سائلي را دست خالي بر نمي‏گردانيد و هميشه قبل از سؤال به فقير اعطاء مي‏نمود، تا آنجا که فقراء مدينه بعد از مرگش گفتند: ما معناي سؤال را مي‏دانستيم تا عبدالله فوت کرد.

به پيرزني که در بين راه مکه و مدينه از او پذيرائي کرد و گوسفندي براي او ذبح نمود، چون به مدينه آمد دو هزار گوسفند و دو هزار دينار بخشش نمود.

(بحارالانوار: 348:43).

امام صادق عليه‏السلام فرمودند: مردي از عثمان بن عفان - که درب مسجد نشسته بود بخششي درخواست کرد. عثمان 5 درهم به او داد. آن مرد گفت: اين مقدار دردي را از من دوا نمي‏کند، مرا به کسي راهنمائي کن که بيش از اين ببخشد. عثمان گفت: پيش روي تو جوانمردان باسخاوت و بخشنده هستند که آنها را مي‏بيني و با دست خود به گوشه‏اي از مسجد که امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و عبدالله جعفر بودند اشاره کرد...

امام حسن عليه‏السلام دستور داد 50 دينار به او دادند و امام حسين عليه‏السلام 49 دينار و عبدالله 48 دينار...

چون آن مرد پيش عثمان برگشت، و داستان خود را بازگو کرد، عثمان گفت: کسي مانند آن جوانمردان نيست، آنها علم و دانش را (از منبع آن) گرفتند (از پستان علم و دانش شير خوردند)، و خير و نيکي و حکمت و راستي و درستي در کارها را به خود اختصاص دادند و کسي به پايه‏ي آنها نمي‏رسد.

(بحارالانوار: 332:43).

مردي به نزد او آمد در حالي که پاي در رکاب گذاشته مي‏خواست سوار شود و به مزرعه‏ي خود برود.

آن مرد گفت: اي پسر عم رسول خدا، من مردي غريبم که پولم تمام شده است.

عبدالله فورا پا از رکاب بيرون آورد و گفت: اين ناقه را با آنچه در خورجين اوست به تو بخشيدم. بر ناقه سوار شو و موجودي خورجين را صرف مؤنه خود نما.

چون آن را گشود چهار هزار اشرفي با چند رداي خز در آن بود.

(تذکرة الشهداء:147)

و مشهور است که مردم مدينه عادت کرده بودند از يکديگر پول قرض کنند و وعده‏ي عطا عبدالله بن جعفر را براي پرداخت بدهند.

مي‏نويسند: عبدالله در آخر عمر تنگدست شد، روزي شخصي به نزد او آمد و از او چيزي خواست، و چون عبدالله چيزي نداشت رداي خود را از تن بيرون آورده به او داد و سر خود را به سوي آسمان بلند نموده، عرض کرد: پروردگارا، ديگر مرگ مرا برسان، پس از چند روز بيمار شد و از دنيا رفت.

مرحوم مامقاني در کتاب رجال خود، او را مردي جليل‏القدر و بزرگوار توصيف نموده، و پس از نقل داستاني از مدائني مي‏نويسد: شبهه‏اي در وثاقت او از نظر روايتي نيست.(تنقيح المقال: 173:2)

بنابراين آنچه در پاره‏اي از کتابهاي مخالفين مانند کتاب «الأغاني» ابوالفرج اصفهاني (که در ظاهر سني و در باطن يهودي بوده است) که «عبدالله بن جعفر اهل سماع وغناء بوده» اصل واعتباري ندارد، و از تهمتهاي معاويه‏ها وابوالفرج هاست که عليه خاندان أبي‏طالب و حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام جعل کرده‏اند.

تاريخ وفات او را در سال 80 ه نوشته‏اند که عمر شريفش هنگام مرگ قريب به نود سال مي‏شود، و برخي هم وفات او را در سال 90 ه دانسته‏اند.

در فصل حرکت امام عليه‏السلام از مکه به کربلا، مطالبي درباره‏ي او ذکر شد و در آنجا نقل کرديم که عبدالله به جهت پيري و ناخوشي نتوانست همراه حضرت به کربلا برود.

[5] گروهي از مراجع تقليد در طول تاريخ به اين عمل بي‏بي استناد کرده‏اند و آن را مستند حکم فقهي خود قرار داده‏اند.