بازگشت

اسيري اهل بيت


در زيارت ناحيه مقدسه حضرت ولي عصر - عجل الله تعالي فرجه الشريف - مي فرمايند:

«و رفع علي القناة رأسك و سبي أهلك كالعبيد، و صفدوا في الحديد، فوق أقتاب المطيات، تلفح وجوههم حر الهاجرات، يساقون في البراري، أيديهم مغلولة الي الأعناق، يطاف بهم في الأسواق».

سر مبارك تو بر فراز ني زده شد، و اهل و عيالت همچون بردگان به اسيري گرفته شدند، و بر بالاي جهاز شتران، در غل و زنجير به بند كشيده شدند، حرارت آفتاب داغ نيمروز چهره هايشان را مي سوزانيد، در صحرا و بيابانها به جلو (منزل به منزل) برده مي شدند، دستهايشان با زنجير به گردنهايشان بسته شده و در بازارها گردانيده مي شدند» [1] .

مرحوم حاج ملا سلطانعلي روضه خوان تبريزي كه از عباد و زهاد بود، نقل كرد كه در خواب خدمت حضرت بقيةالله - عجل الله تعالي فرجه الشريف - رسيدم، عرض كردم: مولاي، آنچه در زيارت ناحيه ي مقدسه آمده كه فرموديد:

«فلأندبنك صباحا و مساء و لأبكين عليك بدل الدموع دما» [2] صحيح است؟


فرمودند: آري صحيح است، عرض كردم: آن مصيبتي كه بجاي اشك خون گريه مي كنيد كدام است، آيا مصيبت علي اكبر است؟ فرمودند: اگر علي اكبر زنده بود در اين مصيبت او هم خون گريه مي كرد.

گفتم: آيا مصيبت حضرت عباس است؟ فرمودند: اگر حضرت عباس هم زنده بود او نيز در اين مصيبت خون گريه مي كرد.

گفتم: لابد مصيبت حضرت سيدالشهداء عليه السلام است؟ حضرت فرمودند: حضرت سيدالشهداء عليه السلام اگر زنده بود ايشان هم در اين مصيبت خون گريه مي كردند

عرض كردم: پس كدام مصيبت است؟ فرمودند: مصيبت اسيري زينب عليهاالسلام مي باشد، كه هميشه بايد براي آن خون گريست. [3] .

ذيل حديث ام ايمن كه حضرت زينب عليهاالسلام براي حضرت سجاد عليه السلام نقل فرمود: چنين آمده: زينب فرمود:

چون ابن ملجم ملعون ضربت به پدرم زد، آثار مرگ بر آن حضرت مشاهده كردم، به پدرم عرض كردم: پدر جان، ام ايمن براي من حديثي نقل كرده، دوست دارم كه از شما بشنوم.

آن حضرت فرمودند: اي دخترم، حديث همانگونه است كه ام ايمن روايت كرده (و حضرت اضافه فرمودند):

«و كأني بك و بنساء أهلك سبايا بهذا البلد، أذلاء خاشعين، تخافون أن يتخطفكم الناس، فصبرا صبرا، فوالذي فلق الحبة و برء النسمة ما لله علي ظهر الأرض يومئذ ولي غيركم و غير محبيكم و شيعتكم»

«گويا مي بينم تو و ديگر زنان اهل بيت را كه در اين شهر كوفه اسير و خوار و ذليل گرديد، و چنان


بيمناك مي باشيد كه گويا غارتگران شما را مي ربايند، پس صبر كنيد و شكيبائي ورزيد، سوگند به آنكه دانه را شكافت و موجودات را آفريد كه در آن روز بر روي زمين غير از شما و دوستان و شيعيان شما ولي اي نمي باشد» [4] .

در خطبه اي كه حضرت زينب عليهاالسلام در مجلس يزيد ايراد فرمود آمده؛

«أ من العدل يا بن الطلقاء [5] تخذيرك حرائرك و امائك، و سوقك بنات رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سبايا، قد هتك ستورهن و أبديت وجوهن، تحدو بهن الأعداء من بلد الي بلد، يستشرفهن أهل المناهل و المناقل، و يتصفح وجوهن القريب و البعيد و الدني و الشريف، ليس معهن من رجالهن ولي و لا من حماتهن حمي»

«اي فرزند آزادشدگان، اين رسم عدالت است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاي داده اي، ولي دختران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اسير و دست بسته در برابرت، پرده هاي احترامشان هتك شده و صورتهايشان نمايان، دشمنان آنان را شهر به شهر مي گردانند، و در مقابل ديدگان مردم بياباني و كوهستاني، و در چشم انداز هر نزديك و دور و


هر پست و شريف، نه از مردانشان سرپرستي دارند و نه از يارانشان حمايت كننده اي» [6] .

در «عوالم» آمده كه چون امام حسين عليه السلام عزم خروج از مدينه نمود، ام سلمه همسر رسول گرامي در خدمت آن سرور رسيد و عرض كرد:

فرزندم با سفر خود به عراق مرا محزون مكن، زيرا از جدت شنيدم كه فرمودند: فرزندم حسين در كربلا شهيد مي شود.

امام حسين عليه السلام فرمودند: اي مادر، اين را خود مي دانم....

و فرمودند: مادرم

«قد شاء الله عزوجل أن يراني مقتولا مذبوحا ظلما و عدوانا و قد شاء أن يري حرمي و رهطي و نسائي مشردين، و أطفالي مذبوحين، مأسورين، مقيدين و هم يستغيثون فلا يجدون ناصرا و لا معينا»

«خداي عزوجل خواسته كه مرا كشته ي ظلم و عدوان ببيند و اهل و عيال و خاندان و زنان مرا پريشان و در بدر بنگرد، و اطفالم را سر بريده و اسير و مغلوب، در بند و زنجير ببيند، كه همي استغاثه كنند و ياور و فريادرسي نيابند» [7] .

نظير اين معنا را امام حسين عليه السلام هنگام خروج از مكه به برادر خود محمد حنفيه فرمودند:

«ان الله قد شاء أن يريهن سبايا». [8] .


و نيز امام حسين عليه السلام در وداع با فرزندش امام سجاد عليه السلام فرمودند:

«... و كأني بك يا ولدي أسير ذليل مغلولة يداك، موثوقة رجلاك»

«گويا تو را مي بينم اي فرزندم كه اسير و ذليل، دست و پايت را با غل و زنجير ببندند» [9] .

خداوند به موسي فرمودند:... اي موسي

«و تنفر فرسه و تحمحم و تصهل و تقول في صهيلها: الظليمة الظليمة من أمة قتلت ابن بنت نبيها فيبقي ملقي علي الرمال من غير غسل و لا كفن، و ينهب رحله و و تسبي نساوه في البلدان و يقتل ناصره، و تشهر رؤوسهم مع رأسه علي أطراف الرماح...»

«اسب فرار مي كند و شيهه مي كشد و مي گويد: اي داد، اي داد از امتي كه فرزند پيغمبر خود را مي كشند، پس او را به روي خاك بي غسل و كفن بيندازند، اسباب او را به غارت برند، و زنان او را به شهرها بگردانند، و ياران او را شهيد نمايند، و سرهاي ايشان را با سر آن حضرت بر سر نيزه ها كنند، و در بلاد بگردانند...» [10] .

چون حضرت زينب عليهاالسلام به دنيا آمد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را خبر كردند. آن حضرت به خانه فاطمه عليهاالسلام تشريف آوردند و فرمودند: دخترم، اين نوزاد را پيش من آور.

چون آن كودك را خدمت پيامبر بردند او را گرفت و به سينه چسبانيد، و صورت بر


صورت او گذاشت، و با صداي بلند گريه ي فراوان نمود كه اشك بر گونه ي مباركش جاري شد.

حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمودند: چرا گريه مي كنيد؟ خداوند چشم شما را گريان نكند. حضرت فرمودند: اي دخترم، بدان كه زود باشد اين فرزند تو به مصائب گوناگون و گرفتاريهاي ناگوار مبتلا شود، اي پاره ي تنم و نور چشمم، هر كس بر او بر مصيبتهاي او گريه كند، ثواب گريه كننده بر دو برادرش را دارد، سپس او را زينب نام نهادند. [11] .

بعضي چنين نقل كرده اند كه چون اشك رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم جاري شد حضرت فاطمه عليهاالسلام گفت: پدر جان، چون قنداقه ي حسن را بدست تو دادم گريان شديد و فرموديد: او را مسموم مي كنند. و هنگاميكه قنداقه حسين را خدمت شما آوردم اشك ريختيد و فرموديد: او را شهيد مي كنند. پدرم، آيا زينب را هم مي كشند؟

حضرت فرمودند: نه، و لكن او را به اسيري مي برند. [12] .

و در فصل وداع امام حسين عليه السلام نقل كرديم كه آن حضرت به زينب فرمودند:

«و كأني بكم غير بعيد كالعبيد، يسوقونكم أمام الركاب، و يسومونكم سوء العذاب».

«گويا مي بينم شما را بزودي همانند بندگان در جلو ركاب مي رانند (به اسيري مي برند) و شما را به عذاب سخت دچار مي كنند» [13] .

حضرت امام زين العابدين عليه السلام به زهري فرمودند: زمانيكه از مدينه به كربلا رهسپار مي شديم، در وقت سوار شدن زينب، عمويم عباس يك طرف بازوي او را، و برادرم علي اكبر طرف ديگر را گرفته و قاسم پسر عمويم مردم را دور مي كرد با اين عزت عمه ام را سوار مي كردند. ناگاه پدرم حسين عليه السلام آمد و زانوي خود را خم كرد و آن بانو را بر محمل


سوار نمود. سپس پدرم گوشه اي نشست و اشكش جاري شد.

حضرت زينب به پدرم عرض كرد: شما را سوگند مي دهم به مادرت زهرا كه علت گريه شما چيست؟ فرمود: براي اسيري كه در پيش رو داريد.

و در كتاب «لؤلؤ و مرجان» مي نويسد: ابوحمزه ثمالي گويد: وارد شدم بر حضرت سجاد، مشاهده نمودم كه آن حضرت اشك فراوان مي ريزد، سبب آن را پرسيدم، فرمود: به خاطر اسارت اهل بيت عليهم السلام. [14] .

در «اسرار الشهادة» و ديگر كتب آمده است: راوي گفت قريب چهل محمل ديدم با پوشش گرانبها مزين، و امام حسين عليه السلام فرمودند: بني هاشم محارم خود را سوار نمايند.

در آن حال كه به آن حشمت و جلال مي نگريستم، از سراي حسيني جواني بلند بالا كه خالي بر روي او، و صورت تابنده چون ماه داشت بيرون آمد و فرمود: اي بني هاشم دور شويد.

آن دو زن بيرون آمدند كه از نهايت عفت دامن كشان، و كنيزكان اطراف آنها را گرفته بودند. آن جوانان زانو گرفت و آن دو سوار شدند.

پرسيدم: ايشان كيانند؟ گفتند: زينب و ام كلثوم دختران اميرالمؤمنين عليه السلام، و اين جوان ماه بني هاشم عباس بن علي عليه السلام است... [15] .



پاورقي

[1] بحارالانوار: 332:101.

[2] هر صبح و شام برايت ناله مي‏کنم و بجاي اشک بر تو خون مي‏گريم.

[3] عبقري الحسان مرحوم نهاوندي: 98:1 بساط دوم.

[4] کامل الزيارات : 266 ب 88 آخر حديث، بحارالانوار: 183:45.

[5] کلام حضرت زينب عليهاالسلام نمايانگر تحقير يزيد لعين است، و اشاره دارد به جريان فتح مکه توسط پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و زمانيکه ابوسفيان جد يزيد با مشاهده قدرت اسلام ايمان آورد و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از او گذشتند و فرمود: «أنتم الطلقاء» و آنها را مورد عفو خود قرار داد.

[6] لهوف : 182، مقتل خوارزمي: 64:2، بحارالانوار: 134:45.

[7] معالي السبطين: 133:1، بحارالانوار: 331:44.

[8] لهوف : 65.

[9] معالي السبطين: 11:2.

[10] بحارالانوار: 308:44،الخصائص الحسينيه : 106.

[11] معالي السبطين: 132:2، الطراز المذهب (ناسخ حضرت زينب عليهاالسلام): 46:1.

[12] نهضت حسيني: 28:2.

[13] الطراز المذهب: 225:1، معالي السبطين: 14:2.

[14] نهضت حسيني: 31:2 و 32، البته مآخذ کتاب نيازمند بررسي است.

[15] خصائص الزينبيه : 86 خصيصه 21.