بازگشت

بازگشت به ميدان


عمرسعد گفت: واي بر شما، بر او هجوم آوريد ماداميكه مشغول خود و حرمش مي باشد، بخدا اگر خود را براي مقابله با شما فارغ كند، ميمنه از ميسره سپاه شما معلوم نشود (از هم پاشيده شود)، پس لشكر بر آن حضرت حمله نموده، او را تيرباران كردند، بطوري كه تيرها از بين طنابهاي خيام پشت سر هم مي آمد، و تير به لباس زنان مي خورد و آن را پاره مي كرد. وحشت و ترس همه را فراگرفت، فرياد مي زدند و داخل خيمه ها مي شدند، و به حضرت حسين عليه السلام نگاه مي كردند كه آن جناب چه مي كند.

آن بزرگوار چون شير غضبناك به آنها حمله كرد و به هيچ كس برخورد نمي كرد مگر اينكه با شمشيرش او را مي كشت، و از هر طرف تير به حضرتش مي رسيد كه او با سينه و گلوي خود آنها را مي گرفت.

پس از قلب لشكر روي به مركز خويش مي همود، و بسيار مي فرمود:

«لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم».

در اين حال آب طلب نمود. شمر ملعون سخن ناشايستي گفت. و ديگري ندا كرد: اي حسين، آيا آب فرات را مي بيني كه چگونه مثل شكم ماهي موج مي زند، از آن نخواهي نوشيد تا از تشنگي بميري. حضرت فرمودند:

«اللهم أمته عطشا»

«خدايا او را تشنه بميران».

راوي گويد: آن ملعون از تشنگي داد مي زد و آب مي طلبيد، به او آب مي دادند آنقدر مي خورد كه از دهانش بيرون مي آمد، باز فرياد مي زد: به من آب دهيد كه تشنگي مرا كشت. چنين بود تا مرد [1] .


فرزندش امام زين العابدين عليه السلام فرمود:

«قتل بن رسول الله عطشانا»

«فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را تشنه شهيد كردند»،

و هر چند آن حضرت مي فرمود:

«اسقوني شربة من الماء فقد نشفت كبدي من الظماء»

بر آن حضرت رحم نكردند و جوابي مي دادند كه تأثير آن بر آن جناب از زخمهاي تير و شمشير زياده بود. [2] .

آنقدر نيزه و شمشير از لشكر به آن حضرت خورد كه بدن مباركش مجروح شد و چندان تير در زره مبارك فرورفته بود كه گويا پرنده ي اوج سعادت، پر و بال درآورده بود.

ابن شهر آشوب از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه سيصد و بيست و چند نشست نيزه، و برش شمشير، و جاي تير در بدن آن جناب يافت شد.

و روايت شده كه 360 زخم بر او بوده است.

و گفته شده كه هزار و نهصد زخم بوده، و به اندازه اي تير به زره اش نشسته بود كه مانند بدن خارپشت مي نمود.

و روايت شده همه اين زخمها در قسمت جلو بدنش بود (چون آن حضرت همانند پدر پشت به جنگ نمي كرد). [3] .

حضرت بر آنان و آنها بر آن جناب حمله مي كردند، در عين حال حضرت حسين عليه السلام از آنان جرعه ي آبي مي خواست، ولي سودي نداشت تا آنكه هفتاد و دو زخم بر بدنش رسيد.

ايستاد تا اندكي استراحت كند و ديگر طاقت جنگيدن نداشت، كه سنگي آمد و به پيشانيش خورد، دامنش را برگرفت تا خون از پيشاني پاك كند، بناگاه تير سه شعبه ي زهرآگين آمد و بر قلب او نشست. (و به قولي بر سينه مباركش آمد) و از آنسوي سر به درآورد.


حضرت فرمود:

«بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم».

سپس سر به آسمان برداشت و عرض كرد: بارالها، تو مي داني كه اينان مردي را مي كشند كه بر روي زمين فرزند دختر پيغمبري بجز او نيست.

سپس تير را گرفت و از پشت سر بيرون كشيد. خون همچون آب از ناودان فروريخت. حضرت دست خود را از آن خون پر كرد و به جانب آسمان پاشيد، و از آن قطره اي برنگشت. و تا آن زمان كه حسين عليه السلام خونش را به آسمان نپاشيده بود سرخي در آسمان ديده نشده بود.

سپس كف ديگري گرفت و به سر و ريش خود ماليد و فرمود: با خضاب خون خود، جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ديدار خواهم كرد، و مي گويم: يا رسول الله، فلان و فلان مرا كشتند.

ديگر براي حسين عليه السلام ياراي جنگ نماند، پس ايستاد.

هر كس از دشمن مي آمد باز مي گشت و نمي خواست خدا را ملاقات كند و دامنش بخون حسين عليه السلام آلوده باشد، تا اينكه مردي از قبيله كنده بنام مالك بن يسر آمد، نخست حسين عليه السلام را ناسزا گفت و با شمشير آنچنان بر سر نازنينش زد كه كلاه حضرت را بريد و شمشير بر سر نشست و كلاه پر از خون شد... [4] .

بعضي احتمال داده انده هفتاد و چند زخم يا سيصد و چند جراحت، در حال جنگ بر بدن مباركش وارد شده، ولي زخمهاي تا هزار و نهصد پس از آن بوده كه آن بزرگوار از اسب بر روي زمين افتاد، و لشكر بي رحم كوفه اين مقدار زخم بر بدن آن جناب وارد ساخت.



جگر تفتيده و تن پر جراحت

به مركز شد ز بهر استراحت



فلك سنگي فكند از دست دشمن

به پيشاني وجه الله أحسن



چه زد از كينه آن سنگ جفا را

شكست آئينه ايزد نما را






كه گلگون گشت روي عشق سرمد

چه در روز احد روي محمد صلي الله عليه و آله و سلم



به دامان كرامت خواست آن شاه

كه خون از چهره بزدايد بناگاه



دلي روشن تر از خورشيد روشن

نمايان شد ز زير چرخ جوشن



يكي الماس وش تيري ز لشكر

گرفت اندر دل شه جاي تا پر



كه از پشت پناه اهل ايمان

عيان گرديد زهرآلوده پيكان



مقام خالق يكتاي بيچون

ز زهر آلوده پيكان گشت پرخون





پاورقي

[1] مقتل مقرم : 350.

[2] کبريت احمر : 194.

[3] مناقب ابن شهر آشوب: 110:4، بحارالانوار: 52:45.

[4] بحارالانوار: 53:45، لهوف : 120، مقتل خوارزمي: 34:2.