بازگشت

گريه ام البنين در شهادت فرزندش عباس


معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه ام البنين به بقيع مي رفت و بر پسران خويش شيون مي كرد، ناله اي غم انگيز و سوزناك كه مردم بر گرد او جمع مي شدند و گوش مي دادند (و گريه مي كردند) حتي مروان هم (كه از بزرگترين دشمنان خاندان نبوت بود) مي آمد و زاري او را مي شنيد و (با آن سنگدلي) گريه مي كرد. [1] .

اين اشعار از ام البنين در مرثيه حضرت ابوالفضل عليه السلام و ديگر پسرانش نقل شده:



يا من رأي العباس كر علي جماهير النقد

و وراه من أبناء حيدر كل ليث ذي لبد



أنبئت أن ابني أصيب برأسه مقطوع يد

ويلي علي شبلي أمال برأسه ضرب العمد



لو كان سيفك في يديك لما دني منك أحد

اي كسي كه عباس را ديده كه در ميدان نبرد جولان نموده و چون جنگ آوران حمله مي كند و در كنارش ساير فرزندان حيدر كه همه چون شيران يالدار دنبال او بودند.



به من خبر رسيده كه ضربت بر سر فرزندم رسيد در حالي كه دست نداشت، واي بر من، چه مصيبتي بر شير بچه ام (فرزندم) رسيد، كه ضربت عمود بر سرش وارد آمد.

(عباسم من تو را مي شناسم) اگر شمشير در دستت بود، كسي جرئت نمي كرد به تو نزديك شود.

و نيز ام البنين گفته است:



لا تدعوني ويك ام البنين

تذكريني بليوث العرين



كانت بنون لي أدعي بهم

و اليوم أصبحت و لا من بنين



أربعة مثل نسور الربي

قد واصلوا الموت بقطع الوتين



تنازع الخرصان أشلائهم

فكلهم أمسي صريعا طعين






يا ليت شعري أكما أخبروا

بأن عباسا قطيع اليمين



اي زنان مدينه، ديگر مرا ام البنين (مادر پسران) نخوانيد چون مرا به ياد شيران بيشه مي اندازيد.

به سبب پسراني كه داشتم ام البنين خوانده مي شدم ولي اكنون برايم فرزندي نمانده است.

چهار پسر مانند كركسان كوهسار (باز شكاري) داشتم، كه آنها را هدف تير قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند.

بر سر نعش آنان نيزه ها بهم افتاد و همه شان از طعن نيزه به زمين افتادند.

اي كاش مي دانستم آنچنانكه خبر دادند، آيا عباس من دست راستش قطع شده بود؟ [2] .


پاورقي

[1] نفس المهموم : 334.

[2] منتهي الآمال: 385:1.