بازگشت

فضايل حضرت علي اكبر


الف: شباهت او به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم

اين جوان خوش سيما در طلاقت زبان و زيبائي صورت و سيرت و خلقت اشبه مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود، كه جامع همه كمالات و صفات حسنه و اخلاق نيكو مي باشد.


نعمت هاي خداوند بي شمار است.

(و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها) [1] .

«و اگر نعمتهاي خدا را بشماريد، آنها را شماره نتوانيد كرد».

مع ذلك قرآن نعمتهاي دنيوي را كوچك شمرده كه:

(قل متاع الدنيا قليل) [2] .

«بگو بهره مندي از اين دنيا اندك است»

و ليكن درباره ي اخلاق پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:

(انك لعلي خلق عظيم) [3] .

«همانا تو داراي اخلاق عظيم و برجسته اي هستي»

و حضرت علي اكبر عليه السلام در جميع صفات و اخلاق چون حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم بود.

پدر بزرگوارش درباره او فرمودند:

«اللهم اشهد فقد برز اليهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك صلي الله عليه و آله و سلم، و كنا اذا اشتقنا الي نبيك نظرنا اليه»

«خدايا گواه باش جواني كه در خلقت و سيرت و گفتار شبيه ترين مردم به پيامبرت بود به جنگ اين مردم رفت، و ما هرگاه به ديدن پيامبرت مشتاق مي شديم به اين جوان نگاه مي كرديم» [4] .


ب: عصمت آن بزرگوار

عصمت همانند عدالت داراي درجات متفاوت است، و هيچكس به درجه ي چهارده معصوم عليهم السلام نمي رسد، لكن خداوند مقام عصمت را به حضرت علي اكبر لطف فرموده است.

به اين فقره از زيارت استدلال شده كه امام صادق عليه السلام خطاب به آن بزرگوار فرمودند:

«صلي الله عليك و علي عترتك و أهل بيتك و آبائك و أبناءك و أمهاتك الأخيار الأبرار الذين أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا» [5] .

كه دوري از رجس و پليدي همان عصمت است.

اما آنچه دال بر مطلب است زيارت رجبيه امام حسين عليه السلام مي باشد، كه محدث قمي رحمه الله در مفاتيح نقل كرده:

آنگاه به سوي قبر علي بن الحسين عليهماالسلام برو و نزد قبر آن جناب بايست وبگو:

«السلام عليك أيها الصديق الطيب الزكي الحبيب المقرب، و ابن ريحانة رسول الله... و جعلك من أهل البيت الذين أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا»


كه خداوند آن بزرگوار را از اهل بيت عصمت قرار داد.

كلمه ي «طيب» و «زكي» را نيز مي توان مؤيد عصمت گرفت.

ج: صفات آن سرور

حضرت علي اكبر داراي صفات جلال و جمال و ملكات نيكو بود، و به عالم ملكوت وصل بود. دو حديث از مرحوم سيد بن طاووس و شيخ مفيد در طي طريق كربلا نقل كرديم كه به پدر بزرگوارش گفت:

«أفلسنا علي الحق»

«آيا ما بر حق نيستم؟»

حضرت فرمودند: بلي. گفت:

«اذا لا نبالي بالموت»

«حال كه چنين است از مرگ باكي نداريم».

د: شجاعت

آن بزرگوار شجاعت را از علي مرتضي عليه السلام به ارث برده بود.

علامه مجلسي رحمه الله نقل مي كند:

آن حضرت به هر جانب روي مي آورد گروهي را به خاك هلاكت مي افكند،

«فلم يزل يقاتل حتي ضج الناس من كثرة من قتل منهم. و روي أنه قتل علي عطشه مأة و عشرين رجلا ثم رجع الي أبيه... فلم يزل يقاتل حتي قتل تمام المأتين...»

«بقدري از آن لشكر كشت كه از كثرت كشته به شيون آمدند، و روايت شده؛ علي اكبر با آنكه تشنه بود 120 نفر را كشت آنگاه نزد پدر بازگشت... دوباره به ميدان آمد و آنقدر جنگيد تا كشته ها به


دويست نفر رسيد» [6] .

ه: تربيت شدن در دامان عمويش حضرت مجتبي و پدرش سيدالشهداء عليهماالسلام در «كافي» و «فقيه» و «تهذيب» در زيارتي از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه... كنار قبر فرزند آن حضرت، علي بن الحسين عليه السلام، كه نزد پاي پدر مدفون است مي روي و مي گوئي:

«السلام عليك يابن رسول الله، السلام عليك يابن أميرالمؤمنين، السلام عليك يابن الحسن و الحسين»

«سلام بر تو اي فرزند رسول خدا، سلام بر تو اي فرزند اميرالمؤمنين، سلام بر تو اي فرزند حسن حسين» [7] .

شيخ صدوق قدس سره بعد از نقل اين زيارت مي فرمايد: اين أصح زيارات نزد من است. گفته اند: براي اين فرزند امام حسن عليه السلام گفته شده است كه چون امام مجتبي عليه السلام مربي و معلم حضرت علي اكبر عليه السلام بوده است، و در حديث آمده:

«انما الاباء ثلاثة؛ من ولدك و من علمك و من زوجك»

«پدر سه گونه است؛ آنكه ترا به دنيا آورد، و كسي كه تو را تعليم نموده، و ديگر پدر زن» [8] .


محدث قمي رحمه الله مي نويسد: در اين مدتي كه آن حضرت در دنيا بود، عمر شريف خود را صرف عبادت و زهادت و اطعام مساكين و اكرام مسافرين، وسعه ي در اخلاق و توسعه در ارزاق فرموده بحدي كه در مدحش گفته شده:



لم تر عين نظرت مثله

من محتف يمشي و لا ناعل (تا آخر ابيات)



هيچ ديده اي مانند او نديده است،نه كسي كه پابرهنه راه مي رود و نه كفش پوشيده.

و در زيارتش خوانده مي شود:

«السلام عليك أيها الصديق و الشهيد المكرم و السيد المقدم، الذي عاش سعيدا و مات شهيدا، و ذهب فقيدا، فلم تتمتع من الدنيا الا بالعمل الصالح، و لم تتشاغل الا بالمتجر الرابح».

چگونه چنين نباشد آن جواني كه اشبه مردم به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بود، و آداب را از دو سيد جوانان اهل بهشت اخذ نموده، چنانكه عبارت زيارت مرويه معتبره آن حضرت:

«السلام عليك يابن الحسن و الحسين»


دلالت بر اين مطلب دارد [9] .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بسيار او را دوست مي داشت، حتي آنكه او را مدح نموده، اشعاري در مدح او مي سرود، از آنجمله ابن ادريس در «سرائر» ذكر كرده كه حضرت امير عليه السلام در شأن او فرموده:



لم تر عين نظرت مثله

من محتف يمشي و لا ناعل [10] .



ابوالفرج اصفهاني در «مقاتل الطالبيين» از مغيره نقل مي كند كه روزي معاويه گفت: امروز سزاوارترين مردم به خلافت كيست؟ گفتند: تو، گفت: چنين نيست بلكه شايسته ترين مردم بر اين امر علي بن الحسين (علي اكبر) است. چون جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد و شجاعت بني هاشم و سخاوت بني اميه و جمال و بزرگ منشي ثقيف در او جمع است [11] .


پاورقي

[1] سوره‏ي ابراهيم، آيه‏ي 34.

[2] سوره‏ي نساء، آيه‏ي 77.

[3] سوره‏ي قلم، آيه‏ي 4.

[4] لهوف : 113، مثير الأحزان : 68، بحارالأنوار: 42:45، مقتل خوارزمي: 30:2.

البته نقل شده که فاطمه زهرا عليهاالسلام در راه رفتن به پدر شباهت داشت. ابن شهر آشوب در مناقب (ج 3، ص 357) مي‏نويسد: «قال جابر الانصاري: ما رأيت فاطمة تمشي الا ذکرت رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم، تميل علي جانبها الأيمن مرة، و علي جانبها الايسر مرة»: «جابر انصاري گويد: نديدم فاطمه عليهاالسلام را که راه برود مگر اينکه به ياد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‏افتادم، که در راه رفتن يک دفعه ميل بطرف راست، و بار ديگر ميل بطرف چپ مي‏نمود.

و در بشارة المصطفي (ص 253 جزء 9 حديث 1) آمده است که آن مظلومه همانند پدر صحبت مي‏کرد: «عن عايشة أنها قالت: ما رأيت أحدا کان أشبه کلاما و حديثا من فاطمة برسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم، و کانت اذا دخلت عليه رحب بها، و قام اليها، فأخذ بيدها و قبل يدها، و أجلسها في مجلسه»: «عايشه گويد: احدي را نديدم که در گفتار و حديث شبيه‏تر از فاطمه به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم باشد، هر گاه فاطمه بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد مي‏شد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به او مرحبا مي‏گفت و براي او مي‏ايستاد، آنگاه دست او را مي‏گرفت و مي‏بوسيد و او را در جاي خود مي‏نشانيد».

و شيخ مفيد رحمه‏الله (در ارشاد 3:2) نقل کرده که؛ امام حسن عليه‏السلام در هيبت و بزرگي شبيه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم، و حضرت امام حسين عليه‏السلام در سخاوت و شجاعت به جد خود شبيه بود.

و ابن شهر آشوب (در مناقب: 2:4) در تفسير آيه‏ي شريفه (في أي صورة ما شاء رکبک)، از حسن بن علي عليهماالسلام نقل کرده که خداوند عزوجل علي بن أبي‏طالب عليه‏السلام را در پشت پدر به صورت محمد صلي الله عليه و آله و سلم درآورد. پس او شبيه‏ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود. و امام حسين عليه‏السلام شبيه‏ترين مردم به فاطمه عليهاالسلام و من شبيه‏ترين خلق به خديجه هستم.

و شيخ مفيد رحمه‏الله (در ارشاد 3:2) نقل مي‏کند: «کان الحسن عليه‏السلام أشبه الناس برسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم خلقا و هديا و سؤددا»: «امام حسن عليه‏السلام در خوي و رفتار و سيادت شبيه‏ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود».

و صدوق رحمه‏الله (در کمال الدين: 403:1 ب 26 ح 1 و بحارالانوار: 72:51) از جابر انصاري روايت کرده که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «المهدي من ولدي، اسمه اسمي، و کنيته کنيتي، أشبه الناس بي خلقا و خلقا، تکون له غيبة و حيرة تضل فيها الامم. ثم يقبل کالشهاب الثاقب فيملاها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما»: «مهدي از فرزندان من است، اسم او چون اسم من و کنيه او چون کنيه من است، در خلقت و خوي شبيه‏ترين مردم به من است. براي او غيبت و حيرتي است که امتها در آن گمراه شوند. پس چون شهاب ثاقب روي آورد و زمين را پر از عدل و داد نمايد، چنانکه از ستم و ظلم پر شده باشد».

و نيز (در بحارالانوار: 161:51 باب ما ورد عن العسکرين عليهماالسلام ح 9) احمد بن اسحاق از امام حسن عسکري عليه‏السلام روايت کرده که فرمودند: «الحمد لله الذي لم يخرجني من الدنيا حتي أراني الخلف من بعدي، أشبه الناس برسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم خلقا و خلقا. يحفظه الله تبارک و تعالي في غيبته. ثم يظهره فيملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما».

«سپاس خداوند که مرا نميراند تا اينکه جانشينم را به من نشان داد که او شبيه‏ترين مردم در خلقت و خوي به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. خداوند او را در زمان غيبتش حفظ مي‏نمايد، سپس او را ظاهر مي‏کند، که زمين را پر از عدل و داد نمايد، چنانکه از ستم و ظلم پر شده باشد».

[5] کامل الزيارات : 239 ب 79 زيارت 18.

[6] بحارالانوار: 43:45 و 44.

[7] مفاتيح الجنان زيارت مطلقه اول امام حسين عليه‏السلام.

[8] ولي در قرآن به عمو هم اطلاق پدر شده است و اين اهميت مقام عمو را مي‏رساند:

الف: (اذ قال ابراهيم لأبيه آزر أتتخذ أصناما آلهة (سوره انعام: 74)

و در احاديث آمده که آزر عموي ابراهيم بوده که اطلاق پدر به آن شده است.

ب: (اذ حضر يعقوب الموت اذ قال لبنيه ما تعبدون من بعدي قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الها واحدا و نحن له مسلمون (سوره‏ي بقره، آيه‏ي 133): «چون مرگ يعقوب رسيد به فرزندان خود فرمود: پس از مرگ من شما چه مي‏پرستيد؟ گفتند: خداي ترا، و خداي پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را که معبودي يگانه است، و ما تسليم او هستيم».

يعقوب فرزند اسحاق و ابراهيم بود، ولي فرزند اسماعيل نبود، بلکه اسماعيل عموي فرزندان اسحاق بوده، و قرآن مي‏فرمايد: پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق. حضرت حسين عليه‏السلام به قاسم فرمودند: «يا ولدي أتمشي برجلک الي الموت؟»: «اي فرزندم، بپاي خود سوي مرگ مي‏روي». (مهيج الأحزان : 164 م 7)

ليکن به دقت در موارد استعمال، به هر عموئي اطلاق پدر نمي‏کنند، بلکه عموئي که چون پدر فوت کرد جاي پدر بنشيند، و يا فرزند تحت تکفل و تربيت عمو باشد، در اين موارد به عمو اطلاق پدر مي‏شود. پس بناچار بايد قبول کرد که حضرت علي‏اکبر عليه‏السلام تحت تربيت عموي خود امام حسن عليه‏السلام بوده که در زيارت آمده؛ اي فرزند حسن و حسين.

[9] منتهي الامال: 375:1.

[10] مهيج الاحزان : 212 م 9.

[11] نفس المهموم:314.