بازگشت

شهادت حبيب بن مظاهر


بعضي نام شريف او را «حبيب بن مظهر» ضبط كرده اند. رضوان الله عليه)

گفتيم چون وقت نماز شد، حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرمودند: از اين قوم بخواهيد دست از جنگ بردارند تا ما نماز گزاريم. و چون حصين جسارت نمود و حبيب بن مظاهر در جواب گفت: اي حمار نماز پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قبول نمي شود و از تو قبول مي شود؟!

حصين لعين بر حبيب حمله كرد. حبيب مانند شير بر او تاخت و شمشير را بر او فرود آورد، بر صورت اسب او واقع شد. حصين از روي اسب به زمين افتاد.

ياران آن ملعون او را از چنگ حبيب بدر بردند. حبيب رجز خواند و جنگ سختي نمود كه به روايتي 62 نفر را كشت. پس مردي از بني تميم بنام بديل بن صريم بر آن جناب حمله كرد، و شمشير بر سر مباركش زد، و شخص ديگري از بني تميم نيزه بر آن بزرگوار زد كه او را بزمين افكند.

حبيب خواست تا برخيزد حصين بن نمير بر سر او شمشيري زد كه بيفتاد، و آن مرد تميمي فرود آمد و سر مباركش را جدا نمود. حصين گفت: من در كشتن حبيب شريك توأم، سر را به من بده تا به گردن اسب خود آويزم و در ميدان جولان دهم. تا مردم بدانند من هم در كشتن او شريك بودم.

چون لشكر به كوفه آمد، آن شخص تميمي سر حبيب را به گردن اسب خويش آويخته، رو به قصر ابن زياد مي رفت. قاسم پسر حبيب كه در آن روز نزديك بلوغ بود سر پدر را ديد، دنبال آن سوار افتاد و از او جدا نمي شد، هر گاه داخل قصر شد او هم داخل مي شد و چون بيرون مي آمد او هم بيرون مي آمد.

آن سوار گفت: چه شده كه دنبال من مي آئي و از من جدا نمي شوي؟ گفت: اين سر پدر من است، آيا به من مي دهي تا به خاك بسپارم؟ گفت: امير راضي نمي شود و مي خواهم


جايزه ي خوبي بگيرم.

گفت: لكن خداوند جز بدترين عذاب به تو جزا نخواهد داد، بخدا سوگند آن را كه كشتي بهتر از تو بود. اين بگفت و گريست و پيوسته در صدد انتقام بود، تا زمان مصعب بن زبير كه قاتل پدر خود را كشت.

ابي مخنف نقل كرده [1] كه چون حبيب شهيد گرديد،

«بان الانكسار في وجه الحسين و قال: لله درك يا حبيب، لقد كنت فاضلا تختم القرآن في ليلة واحدة»

«آثار شكستگي در چهره امام حسين عليه السلام آشكار شد، و فرمود: خداوند به تو جزاي خير دهد اي حبيب، تو مردي بافضيلت بودي كه در يك همه قرآن را مي خواندي».

و نيز فرمودند:

«عند الله أحتسب نفسي و حماة أصحابي»

«اجر خود و ياران باوفايم را بحساب خدا مي گذارم» [2] .


پاورقي

[1] مقتل ابي‏مخنف : 104.

[2] بحارالانوار: 26:45، نفس المهموم : 270، منتهي الامال: 361:1، فرسان الهيجاء : 97.