بازگشت

شهادت مسلم بن عوسجه


در زيارت ناحيه [1] آمده است:

«السلام عليك علي مسلم بن عوسجة الأسدي، لاقائل للحسين و قد أذن له في الانصراف: أنحن نخلي عنك و بم نعتذر عند الله من أداء حقك؟! لا والله، حتي أكسر في صدورهم رمحي هذا، و أضربهم بسيفي ما ثبت قائمه في يدي و لا أفارقك ولو لم يكن معي سلاح أقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة و لم أفارقك حتي أموت معك.

و كنت أول من شري نفسه، و أول شهيد شهد لله و قضي نحبه، ففزت و رب الكعبة. شكر الله استقدامك و مواساتك امامك، اذ مشي اليك و أنت صريع، فقال: يرحمك الله يا مسلم بن عوسجة و قرأ (فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا) [2] .

لعن الله المشتركين في قتلك؛ عبدالله الضبابي، و عبدالله بن خشكارة البجلي، و مسلم بن عبدالله الضبابي».


«سلام و درود بر مسلم بن عوسجه اسدي كه وقتي امام حسين عليه السلام به او پيشنهاد رفتن نمود گفت: اگر ما دست از تو برداريم جواب خداوند را - در اداي حق تو - چه بديهم و چه عذري بياوريم. نه بخدا قسم، من مي مانم و با نيزه ام مي جنگم تا آن را در سينه دشمن بشكنم، آنگاه دست به شمشير برم و تا وقتي كه قبضه آن در دستم باشد با اين قوم جهاد كنم، از تو جدا نمي شوم و اگر سلاحي نداشته باشم با سنگ بر سر دشمن مي زنم، از تو جدا نشوم تا با تو بميرم. تو اولين كسي بودي كه جانش را - در راه رضاي خدا - فروخت، و اولين شهيدي بودي كه براي خدا حضور يافتي و به عهد خود وفا نمودي و كشته شدي. قسم به پروردگار كعبه رستگار شدي. خداوند مقدم داشتن و ياري كردن امامت را پاداش عطا فرمايد. زماني كه به خاك افتادي امام به سوي تو آمد و فرمود: اي مسلم، خداوند تو را رحمت كند و اين آيه را تلاوت فرمود: (برخي از مؤمنين به عهد خود وفا كردند و از دنيا رفتند و بعضي منتظرند كه وفا كنند، و عهد خويش را به هيچ وجه تغيير ندادند). خدا لعنت كند كساني را كه در كشتن تو شركت كردند: عبدالله ضبابي، و عبدالله بن خشكاره بجلي، و مسلم بن عبدالله ضبابي» [3] .


«استيعاب»، «اصابه»، «اسد الغابه»، «طبقات ابن سعد» و ديگر كتب رجال شيعه و سني اتفاق دارند كه مسلم بن عوسجه از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده، و مردي شريف و شب زنده دار و قاري قرآن، و شجاعي شيرافكن در جنگ با كفار بود، كه نام او در فتوحات زينت كتب تواريخ و اخبار است.

او از خواص اميرالمؤمنين عليه السلام و ملازم ركاب آن حضرت در جنگهاي جمل و نهروان و صفين بوده، و به روايت «مهيج الأحزان» [4] حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام او را برادر خود خوانده، و چندين مرتبه قرآن را از نظر آن حضرت گذرانيده بود.

و در زماني كه مسلم بن عقيل به كوفه آمد مسلم بن عوسجه در قبض اموال و خريد اسلحه و گرفتن بيعت وكيل آن بزرگوار بود، و از عباد روزگار و پيوسته در مسجد كوفه در پاي ستوني از آن به عبادت و نماز مشغول بود.

كلمات او در شب عاشورا خبر از مقام بلند او مي دهد، و در زيارت رجبيه و ناحيه ي مقدسه، امام عليه السلام بر او سلام كرده اند.

و مامقاني در «رجال» خود در ترجمه ي او مي فرمايد: جلالت قدر، و عدالت و قوت ايمان، و شدت تقواي مسلم، قلم از تحرير و زبان از بيان آن عاجز است. (آنگاه كلمات او را در شب عاشورا با امام حسين عليه السلام كه بخشي از آن در زيارت ناحيه آمده است نقل مي كند) [5] .

شيخ محمد سماوي مي نويسد: مسلم بن عوسجه مردي شريف و بزرگوار و عابد و زاهد و فارس و شجاع بود، كه اسم او در جنگها و فتوحات اسلام مذكور است. و از اصحاب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم كه به شرف زيارت آن حضرت نايل گشته بود.

و از كساني بود كه براي امام حسين عليه السلام نامه نوشت و به عهد خود وفا كرد، و بعد از ورود مسلم بن عقيل به كوفه از مردم بيعت مي گرفت...


بعد از كشته شدن مسلم و هاني - رضوان الله عليهما - مسلم بن عوسجه مدتي مخفي شد، سپس با اهل خود به كربلا آمد و جان خود را فداي فرزند پيامبر نمود. [6] .

فاضل بسطامي در تحفة الحسينيه گويد: چون خبر ورود امام حسين عليه السلام به كربلا به اهل كوفه رسيد، و مردم براي جنگ با آن حضرت آماده مي شدند، حبيب بن مظاهر از خانه بيرون آمد، عبورش به دكان عطاري افتاد. مسلم بن عوسجه را ديد در آنجا ايستاده، احوال پرسيد، گفت: مي خواهم قدري حنا بخرم و به حمام روم.

گفت: مگر نمي داني كه مولاي ما حسين عليه السلام وارد كربلا شده، شتاب كن تا خود را به او برسانيم و آن حضرت را ياري كنيم [7] .

عمرو بن حجاج چون دلاوري اصحاب سيدالشهداء عليه السلام را ديد بانگ بر لشكر زد و گفت: اي مردم احمق، آيا مي دانيد با چه كساني مي جنگيد؟! شما با سواران و دلاوران كوفه جنگ مي كنيد، همانا اينان شجاعان عرب هستند كه جان بر كف نهاده تن به مرگ داده اند، (تا هر كدام از آنها عده اي از ما را نكشند خود كشته نشوند،) هيچكس به تنهائي به جنگ اينها نرود كه از بين مي رود...

سپس عمرو بن حجاج با همراهانش از سمت فرات به اصحاب امام حسين عليه السلام حمله كردند، و ساعتي دو لشكر با هم نبرد نمودند، در اين گير و دار مسلم بن عوسجه از پاي درآمد و از زيادي زخم و جراحت به خاك افتاد.

چون لشكر سعد دست از حمله كشيد و به جايگاه خود رفت، و غبار جنگ فرونشست، ديدند مسلم بر زمين افتاده است. [8] .

در بعضي مقاتل نوشته اند: چون لشكر حمله كرد مسلم رجز خواند، و چون برق خاطف بر آن سپاه حمله نمود و پنجاه سوار جنگجو را به خاك انداخت، ولي از هجوم كفار زخم


بسيار بر بدن مباركش رسيد (چون نيروي مقاومت از او برفت) به خاك افتاد. [9] .

هنوز رمقي در تن داشت كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام به بالين او حاضر شدند و فرمودند: اي مسلم، خدا تو را رحمت كند و اين آيه را تلاوت فرمودند:

(فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا)

(مسلم چشم باز كرد، چون نظرش بر آن حضرت افتاد تبسمي نمود).

حبيب بن مظاهر به بالين او حاضر شد و گفت: اي مسلم، به خاك و خون غلطيدن تو بر من دشوار است، اكنون تو را به بهشت بشارت باد.

مسلم با صداي ضعيف فرمود: خداوند تو را به خير و سعادت بشارت دهد.

حبيب گفت: اي مسلم، اگر نه اين بود كه هم اكنون به دنبال تو روانم و خود را به تو مي رسانم، دوست داشتم به آنچه خواهي وصيت كني تا بجا آورم.

مسلم گفت: تو را وصيت مي كنم به اين آقا، و به امام حسين عليه السلام اشاره كرد و گفت: تا جان در بدن داري او را ياري كن.

حبيب گفت: به پرورگار كعبه چنين كنم، و چيزي نگذشت كه مسلم از دنيا رفت.

مسلم كنيزي داشت چون مولاي خود را كشته ديد به بالين او آمد و فرياد زد: يا سيداه، يابن عوسجتاه، كوفيان از بانگ او فهميدند مسلم كشته شده است، و از كشته شدن او اظهار شادي كردند.

شبث بن ربعي ملعون (كه رئيس پيادگان لشكر كوفه بود) چون اين اظهار شادي را از لشكر ديد گفت: مادرتان به عزاي شما نشيند! خودي را با دست خود مي كشيد و عزيز خود را بخاطر ديگران ذليل مي كنيد! آيا از كشته شدن او اظهار خوشحالي مي كنيد، بخدا قسم مسلم در ميان مسلمانان محلي منيع و جايگاهي رفيع داشت، او را در جنگ آذربايجان ديدم كه پيش از آنكه سواران مسلمان بيايند و صفوف آنها آراسته شود، شش نفر از


مشركين را كشت [10] .

در سال بيستم هجري بعد از فتح نهاوند، فتح آذربايجان اتفاق افتاد، در سرزمين سلق كه زمين همواري بود، چهل هزار تن از لشكر عرب حضور داشتند كه مسلم بن عوسجه و شبث بن ربعي لعين تحت پرچم حذيفه ي يماني در آن شركت داشتند. [11] .


پاورقي

[1] اين زيارت را مرحوم علامه مجلسي از سيد بن طاووس قدس سره در اقبال نقل مي‏فرمايد که: در سال 252 از ناحيه‏ي مقدسه بدست شيخ محمد بن غالب اصفهاني خارج شد.

(اقبال الاعمال : 573، زيارت شهداء در روز عاشورا).

بعضي سال آن را توجه نکرده و آن را منسوب به امام زمان عجل الله تعالي فرجه مي‏دانند، ولي با توجه به اينکه شهادت حضرت امام علي النقي عليه‏السلام در سال 254 مي‏باشد، ظاهرا اين زيارت از امام هادي عليه‏السلام شرف صدور يافته است.

[2] سوره‏ي احزاب، آيه‏ي 23.

[3] بحارالانوار: 69:45.

[4] مهيج الأحزان : 138.

[5] فرسان الهيجاء: 116:2.

[6] وقايع الأيام خياباني، تتمه محرم : 317، ابصارالعين : 61 و 62.

[7] فرسان الهيجاء: 119:2، وقايع الأيام خياباني : 362.

[8] ارشاد: 107:2، بحارالانوار: 19:45.

[9] فرسان الهيجاء: 118:2، رياض الشهادة: 139:2 م 7.

[10] بحارالانوار: 20:45، نفس المهموم : 265، رياض الشهادة 140:2.

[11] وقايع الأيام خياباني تتمه محرم : 318.