بازگشت

شهادت برير بن خضير همداني


برير مردي زاهد و عابد بود كه او را بزرگ قاريان مي ناميدند. و از اشراف كوفه و از همدانيين بود و او دائي ابواسحق عمرو بن عبدالله سبيعي كوفي تابعي بود، كه در حق او گفته اند: چهل سال نماز صبح را با وضوي نماز عشا گزارد، هر شب يك ختم قرآن مي خواند، و در زمان او أعبد و اوثق از او نزد خاصه و عامه نبود، و او از ثقات علي بن الحسين عليه السلام بود [1] .

برير از اجلاء اصحاب حضرت سيدالشهداء عليه السلام است و از شيوخ تابعين، و سر خيل قافله ي زاهدين، و سرآمد عباد و ناسكين است، و او را سيد القراء مي ناميدند، و از حواريين اميرالمؤمنين عليه السلام و أشراف كوفه به شمار مي رفت، براي او كتاب «قضايا و احكام» است كه از اميرالمؤمنين و امام حسن عليهماالسلام نقل كرده، و از اصول معتبره مي باشد.

چون خبر حركت امام حسين عليه السلام از مكه به جانب عراق شنيد، از كوفه به مكه رفت و ملازم ركاب و جزء سپاه آن حضرت شد. [2] .

سخنان او در ملاقات سپاه حضرت با حر، و شوخي او در شب عاشورا را قبلا ذكر نموديم.

برير بعد از كشته شدن حر به ميدان تاخت - و او از بندگان صالح خداوند، و از عباد و زهاد و بزرگ قاريان اهل زمانش بود - رجز خواند و نسب خويش را بيان نمود، و به لشكر حمله كرد و مي گفت:

«اقتربوا مني يا قتلة المؤمنين»

«نزديك من بياييد اي كشندگان مؤمنين»


«اقربوا مني يا قتلة أولاد البدريين»

«پيش آئيد اي كشندگان فرزندان مجاهدين بدر!»

«اقتربوا مني يا قتلة أولاد رسول رب العالمين و ذريته الباقين»

«نزديك من آئيد اي كشندگان اولاد رسول پروردگار جهانيان و ذريه ي او»

سي نفر از ايشان را به درك فرستاد، آنگاه مردي بنام يزيد بن معقل در برابر او آمد و گفت: گواهي مي دهم تو از گمراهاني.

برير گفت: بيا مباهله كنيم كه هر يك از ما دروغگو باشد به شمشير ديگري كشته شود.

پس يزيد ضربتي بر برير زد، اثر نكرد، برير ضربتي بر سر آن لعين زد كه كلاه خودش را شكافت و به مغزش رسيد و بر زمين افتاد.

بحير بن اوس - از اصحاب ابن زياد - بر برير حمله كرد، و او را شهيد كرد. پس آن ملعون اسب در ميدان جولان داد و شعري چند در افتخار خود بر قتل برير بيان كرد، كه به او گفتند: آيا فخر مي كني بر كشتن او كه از نيكان و صالحان بود! پسر عموي آن شقي به او گفت: واي بر تو اي بحير، كشتي برير بن خضير را! با چه روئي خداي خود را در قيامت ملاقات مي كني؟! آن شقي پشيمان شد ولي سودي نداشت [3] .

بعضي چنين نقل كرده اند كه:

بعد از آنكه برير با يزيد بن معقل مباهله كرد و او را كشت، رضي بن منقذ عبدي بر آن بزرگوار حمله كرد و ساعتي با هم گلاويز بودند، بالأخره برير او را به زمين زد و بر سينه اش نشست. رضي چون خود را در پنجه ي شير بديد، فرياد كشيد و از لشكر كوفه حمايت خواست كه او را خلاص كنند.

كعب بن جابر نيزه بدست پيش آمد كه حمله كند.


راوي گويد: به او گفتم: اين برير بن خضير قاري قرآن است، كه در مسجد به ما قرآن مي آموخت. التفاتي نكرد و نيزه بر پشت او نهاد. چون برير احساس نيزه كرد، روي رضي افتاد و صورت او را به دندان گرفت و بيني او را كند. ولي كعب بن جرير چندان به نيزه زور آورد تا در پشت برير فرورفت، و برير را از روي رضي به يكسو انداخت و پيوسته شمشير بر آن بزرگوار زد تا برير شهيد شد.

راوي گفت: رضي از خاك برخاست و خاك از قباي خود مي تكانيد و مي گفت: اي برادر، بر من انعامي كردي كه تا زنده ام فراموش نخواهم كرد.

چون كعب بن جابر به منزل خود بازگشت، زن و خواهرش به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه عليهاالسلام را ياري كردي و سيد قراء را كشتي! هر آينه امر عظيمي مرتكب شدي، بخدا سوگند ديگر با تو تكلم نخواهيم نمود. [4] .



پاورقي

[1] منتهي الامال: 356:1.

[2] فرسان الهيجاء: 39:1.

[3] بحارالانوار: 15:45، مقتل خوارزمي: 11:2.

[4] نفس المهموم : 261، تاريخ طبري: 432:5.