بازگشت

مقتل برادر و فرزند حر


مصعب برادر حر چون ديد كه حر جان خود را نثار كرد، او نيز با اجازه ي امام عليه السلام به جنگ آن كافران رفته، بعد از كوشش مردانه و كشتن گروهي از دشمنان شربت شهادت نوشيد.

حر پسري داشت در ميان لشكر كوفه كه نامش علي بود، چون پدر و عموي خود را كشته ديد بي طاقت شده به غلام خود گفت: بيا برويم اسب خود را آب دهيم، پس علي فرزند حر با غلامش اسب تاختند و به خدمت سيدالشهداء عليه السلام آمدند. علي از مركب پياده شد آن حضرت را بوسيد و از آنجا بر سر نعش پدر آمد و روي خود را بر روي پدر ماليد.

حضرت پرسيد اين جوان كيست؟ گفتند: پسر حر مي باشد مي خواهد جان خود را چون پدر نثار شما كند. امام عليه السلام او را دعا كرد و با اجازه ي آن حضرت به ميدان رفت و هر قدر مبارزه به ميدان او مي آمد او را به درك مي فرستاد.



رياحي نژادم نه من بنده ام

بسي سركشان را سرافكنده ام



من از والد خويش شرمنده ام

چون او كشته شد من چرا زنده ام



لشكر او را در ميان گرفته، شهيد كردند. سپس غلامش با اجازه ي امام عليه السلام به ميدان آمده، عده اي را به هلاكت رسانيد، او نيز به شهادت رسيد. [1] .



پاورقي

[1] رياض الشهادة: 122:2 م 6.