بازگشت

خلاصه گفتاري از مرحوم شوشتري


خداوند قبل از اينكه آسمان و زمين را خلق كند آب را آفريد

(و كان عرشه علي الماء).

آن آبي كه مايه ي خلقت آسمانها و زمين هاست.

خلقت آب براي امام حسين عليه السلام بود، از بركت امام حسين عليه السلام و بواسطه امام حسين عليه السلام بود. چون همه ي موجودات به جهت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است به حكم «لولاك لما خلقت الأفلاك»،

و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي امام حسين عليه السلام فرمود:

«حسين مني و أنا من حسين»

گويا همه از جهت حسين خلق شده اند.

اين اصل تكويني آب، اما پاره اي از احكام شرعيه آن:

1- در قيامت اولين پاداش كه به شخص مي دهند اجر آب دادن است معلوم مي شود كه آن خصوصيتي دارد.

2- در آب نهرها خداوند براي همه حقي قرار داده، اگر چه مالك داشته باشد، صغير هم باشد ولو بداني صاحب آن راضي نيست، تشنگان مي توانند از آن آب بخورند.


3- از احكام خاصه «آب دادن» اين است كه جگر تشنه را سيراب كردن اجر دارد ولو كافر باشد، ولي اگر كسي طعامي به كافر بدهد ثواب ندارد.

راوي گويد: در راه مكه من هم محمل امام صادق عليه السلام بودم، ديدم شخصي در زير سايه درخت مغيلان افتاده، حضرت فرمودند: برو، مبادا از تشنگي افتاده است.

مي گويد: پياده شدم و رفتم. عرض كردم: يابن رسول الله، نصراني است، فرمود: آبش بده «لكل كبد حراء أجر»

«براي سيراب كردن هر جگر تفتيده و سوزان اجري است».

اگر مسلمان به مسلمان آب بدهد اجر دارد، اگر مسلمان به كافر، كافربه مسلمان، كافر به كافر آب دهد پاداش داده مي شود ولو به تفخيف گناه و عذاب باشد.

4- حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مشغول وضو بودند، گربه اي از راه گذشت، نگاه به آب كرد، فرمود: معلوم است گربه تشنه است، وضو را رها كردند و آب را نزد گربه گذاشتند. گربه آب خورد و از باقيمانده آن وضو را تمام كرد.

5- از جمله مسائل متعلق به آب اين است كه اگر كسي در سفر باشد و حيواني همراه داشته باشد و بترسد كه اگر وضو بگيرد آن حيوان تشنه بماند، آب را به حيوان بدهد و تيمم كند.

حال كه فضيلت آب دادن به تشنگان معلوم شد مي گوييم:

در بين تشنه ها در صحراي كربلا سه امام بود، حضرت امام حسين عليه السلام و امام سجاد عليه السلام و امام باقر عليه السلام، و باقي ديگر امام زاده ها و اصحاب ايشان، از علماء و فضلاء و اصحاب اسرار و زهاد و عباد و اطفال و زنها..

حال بناي آب دادن به تشنگان است. خداوند چهار سقا براي تشنگان قرار داده:

سقاي اول: حضرت خاتم الأنبياء است كه جام در دست دارد و در ميدان كربلا ايستاده و بعد از كشته شدن به شهدا آب مي دهد مگر علي اكبر عليه السلام. كه احتمالا


پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در اين عالمب ه او آب داده باشد.

سقاي دوم: حضرت امام حسين عليه السلام، در شب هفتم يا هشتم حضرت عقب خيمه رو به قبله نوزده قدم آمد، خاك از آن برداشت. چشمه آبي نمودار شد. از آن چشمه آب خوردند بعد ناپديد شد.

با اينكه طبيعت سيدالشهداء عليه السلام اين بود كه خواهش كردن بر او دشوار بود، ولي همه ي همتش در طلب آب براي تشنگان بود.

نه تنها خواهش كردن بر جنابش دشوار بود، بلكه اگر كسي هم از وي درخواست مي كرد بر آن حضرت سخت مي گذشت، شخصي نامه اي آورد، حضرت فرمود: خواسته ي تو برآورده است. گفتند: نامه را نخوانده ايد؟ فرمود: اگر نامه را بخوانم همين مقدار آبرويش مي رود و ذليل مي شود.

آن جناب بالين اسامه - هنگام مردنش - حاضر شدند، او گفت: وا غماه! فرمود: چرا اظهار اندوه مي كني؟ گفت: 60 هزار درهم قرض دارم، آن حضرت فرمود: بدهي تو بر عهده ي من، با اينكه او از جنابش خواهش هم نكرده بود.

كسي كه اينقدر بر او سخت مي گذرد كه كسي از ايشان سؤال كند، حال چه بر او مي گذرد كه مجبور شود از ديگري خواهش نمايد.

آن حضرت براي اينكه حجت تمام كند درخواست آب مي كرد.

امام حسين عليه السلام سه مرتبه به اهل كوفه آب داد؛ يكي در كوفه براي آنها از خداوند طلب باران نمود.

و ديگر در جنگ صفين بعد از آنكه لشكريان معاويه آب را محاصره كردند، از ايشان باز پس گرفت، و كوفيان توانستند از آب استفاده كنند.

و سوم: هنگامي كه با لشكر حر ملاقات كردند، حر و تمامي لشكر او تشنه بودند. آن جناب همگي آنان را با مركب هايشان آب دادند. (كه جريان آن قبلا گذشت)

كسي كه اينقدر خواهش براو دشوار است، اول برير را فرستاد، ولي نااميد برگشت،


جناب حر رفت پذيرفته نشد، حضرت عباس را فرستادند بدون پاسخ بازگشت، به ناچار خود براي خواهش مقابل آنها رفت. اول فرمود: خواهش دارم به همه ما آب بدهيد. قبول نكردند. بعد فرمود: لا اقل به اين زنها آب بدهيد.

بعد تنزل كرده فرمود: اطفال كوچك را آب بدهيد، قبول نكردند. از اين هم پايين تر آمد، رفت و طفل شيرخوار را آورد كه خودتان به او آب بدهيد،

«أما ترونه كيف يتلظي عطشا».

در جريان اين طفل دو چيز بيش از همه دل را مي سوزاند يكي آنكه فرمود: خودتان آبش بدهيد، ديگر آنكه او را بلند كرده فرمود: ببينيد چطور رنگش زرد شده و از بي آبي دست و پا مي زند.

سقاي سوم: ابوالفضل العباس است كه يكي از القاب آن جناب سقا است. اينقدر امام حسين عليه السلام او را دوست مي داشت كه مي فرمود: «بنفسي أنت»، يعني جانم فدايت. چون ابوالفضل عليه السلام شدت تشنگي اطفال را مشاهده نمود، كه در اثر تشنگي برخي از آنها جان دادند، از ميدان رفتن منصرف شد و به طرف شريعه حركت نمود تا آب بياورد، چون وارد شريعه شد به ياد تشنگي برادر و اطفال او افتاد از آن آب نياشاميد و مشك خود را پر آب كرده بيرون آمد.

براي ما روشن نيست كه هنگاميكه حضرت ابوالفضل عليه السلام از اين عالم رفت و براي او آب آوردند، آيا آب خورد يا نه!

سقاي چهارم اين تشنگان، چشم دوستان است [1] .



پاورقي

[1] مجالس المواعظ يا چهار مجلس : 71 م 8.