بازگشت

ملاقات امام حسين با عمر سعد


امام حسين عليه السلام عمرسعد را در شب براي ملاقات طلبيد كه ميان دو لشكر با هم گفتگو كنند. آن ملعون (قبول كرد و) با بيست نفر از لشكر خود خارج شد، آن جناب نيز بيست نفر همراه خود نمود. چون يكديگر را ملاقات كردند، آن حضرت دستور داد اصحاب دور شوند و فقط برادرش عباس و فرزندش علي اكبر ماندند. آن ملعون نيز به همراهان خود گفت: دور شويد مگر فرزندش حفص و غلامي از او.

پس سيد مظلومان فرمود: واي بر تو، آيا از خدائي كه بازگشت تو به سوي اوست نمي ترسي؟ آيا با من جنگ مي كني در حالي كه ميداني من كيستم و پسر چه كسي هستم؟! اين قوم را رها كن و به جانب من بيا كه اين تو را به خدا نزديك مي كند (وسعادت ابدي را براي خود تحصيل كن و خود را از عذاب ابدي آخرت نجات ده).

آن شقي گفت: مي ترسم خانه ي مرا خراب كنند، حضرت فرمود: من از مال خود براي تو خانه بنا كنم. گفت: مي ترسم املاك مرا بگيرند. حضرت فرمود: من بهتر از آن، از مال خود در حجاز به تو مي دهم.

گفت: بر عيال خود مي ترسم. حضرت فرمود: من سلامتي آنها را ضمانت مي كنم. او سكوت كرد و ديگر حرفي نزد.

حضرت (چون ديد موعظه در او اثر ندارد) روي مبارك از او گردانيد و فرمود: چه مي خواهي! خدا تو را به همين زودي در رختخوابت به قتل برساند، و روز قيامت تو را


نيامرزد. بخدا سوگند اميدوارم كه از گندم عراق جز اندكي نخوري (كنايه از اينكه زياد زنده نمي ماني، و به خوشي دنيا نمي رسي).

آن ملعون از روي استهزا گفت: جو هم ما را كفايت مي كند. [1] .

خولي بن يزيد اصبحي كه با آن حضرت دشمني داشت، چون اين ملاقات را ديد نامه اي براي ابن زياد نوشت كه ابن سعد هر شب از لشكرگاه خود بيرون مي رود و در كنار فرات فرش مي گستراند و حسين را مي خواند و با او سخن مي گويد، تا پاسي از شب بگذرد، و او را با حسين جز از در رحمت و رأفت نديدم، دستور فرما كه زمام امور را بدست من دهد تا من كار حسين را كفايت كنم.

چون ابن زياد نامه خولي را خواند از ابن سعد ناراحت شد، و براي او نوشت: شنيده ام كه با حسين مدارا مي كني، و شبها از لشكر خود بيرون مي روي و فرش مي گستراني و حسين را مي خواني و تا پاسي از شب با هم سخن مي گوئيد. چون نامه را خواندي، حسين را مأمور كن كه پذيراي امر من گردد، و اگر اطاعت نكرد آب را از وي بازگير و ميان او و فرات مانع شو، كه من آب را بر يهود و نصاري حلال كردم و بر حسين و اهل بيت او حرام نمودم.

پس بين حسين و يارانش و بين آب حائل شو و نگذار قطره اي از آب بياشامند، همانطور كه با عثمان روا داشتند.

چون ابن سعد نامه را خواند، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار بر شريعه فرات بگماشت و فرمان داد كه حسين و اصحاب او را از برداشتن آب مانع شوند، و اين واقعه روز سه شنبه هفتم محرم بود. [2] .

بنگريد چقدر ابن زياد جسور و بي حياست، حتي حكم و فتوي هم مي دهد. اينها براي آيندگان درس است كه بهوش باشند و گول ديگران نخورند، زمامداران جور علاوه بر تطميع و تهديدگاهي فتوي هم مي دهند.



پاورقي

[1] بحارالانوار: 388:44، مقتل خوارزمي: 245:1.

[2] ناسخ التواريخ: 192:2.