بازگشت

روز پنجم محرم


پس ابن زياد دنبال شبث بن ربعي فرستاد كه نزد ما بيا، تا تو را بجنگ حسين فرستم. شبث خود را به بيماري زد، شايد از او درگذرد.

ابن زياد به او پيغام داد كه فرستاده من خبر آورده كه تو را به بيماري زده اي، مي ترسم از آن كساني باشي كه خداوند در قرآن فرمايد:

(و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انا معكم انما نحن مستهزؤن) [1] .

«چون مؤمنان را ببينند گويند: ايمان آورديم و چون با شياطين خود خلوت كنند گويند ما باطنا با شمائيم و مؤمنان را استهزا مي كنيم».

اگر به فرمان مائي زود نزد ما بيا.

شبث بعد از نماز عشاء نزد او رفت، تا از رخسارش نفهمد كه بيمار نبوده، چون بر او وارد شد به او خوش آمد گفت، و او را نزديك خود نشاند و گفت: مي خواهم به جنگ اين مرد بيرون روي و عمر سعد را ياري كني.

گفت: چنين كنم اي امير، و با هزار سوار روانه كربلا شد. [2] .

باز بنگريد چگونه امثال شبث بن ربعي را كه او نيز چهره ي معروفي بود، و مردم به او اعتماد ديني داشته و او را از صحابه پيامبر مي دانستند، و از هم قطاران عمرسعد بود انتخاب مي كند، او را تهديد كرده، فريب مي دهد.

چقدر باطل جولان دارد! مي خواهد او رابه جنگ ميوه ي دل مصطفي بفرستد چه آيه اي


براي او شاهد مي آورد! با چه زباني آن مرد سبك مغز را راضي مي كند كه چنين جنايت هولناكي را مرتكب شود! خداوند ما را حفظ فرمايد.

همين شبث براي حضرت نوشته بود؛ صحراها سبز و ميوه هاي ما رسيده و منتظر آمدن شمائيم، حال به كربلا مي رود و سركرده ي پيادگان مي شود و با آن حضرت مي جنگد، او را تيرباران و از آب منع مي كند.

حتي از كساني است كه بعد از قضيه كربلا از خوشحالي قتل حسين عليه السلام در كوفه مسجدي بنا مي كند. [3] .

مورخين نوشته اند: مردم كوفه جنگ با حضرت سيدالشهداء عليه السلام را خوش نداشتند، ابن زياد هر كس را روانه مي كرد به بهانه اي باز مي گشت، لذا عده اي را با تطميع و وعده هاي دروغين رياست و مال و ثروت فريب مي داد و بسياري از آنها را هم با تهديد و رعب و وحشت به كربلا روانه مي كرد.

مثلا نوشته اند: ابن زياد به عبيدالله سعد بن عبدالرحمان دستور داد: تفحص كن، هر كس برمي گردد او را نزد من آور، سعد يك نفر شامي كه به جهت امر مهمي از لشكرگاه به كوفه آمده بود، گرفته نزد ابن زياد برد، گفت او را گردن زدند تا ديگر كسي جرأت تخلف نكند. [4] .



پاورقي

[1] سوره‏ي بقره، آيه‏ي 14.

[2] بحارالانوار: 386:44، مقتل خوارزمي: 242:1.

[3] مجمع البحرين: 256:2.

[4] نفس المهموم : 214.