بازگشت

ملاقات امام حسين با عمرو بن قيس


مرحوم صدوق از عمرو بن قيس مشرقي روايت كرده كه گفت: من و پسر عمويم در قصر بني مقاتل خدمت امام حسين عليه السلام رسيديم، بر او سلام كرده نشستيم. پسر عمويم گفت: يا أبا عبدالله، اينكه در موي رخ شما مي بينم آيا اثر خضاب است يا رنگ طبيعي؟ فرمود: خضابست، ما هاشميان زود پير مي شويم.

آنگاه رو به ما كرده فرمودند: آيا براي ياري من آمده ايد؟ عرض كردم: من پير شده ام و بدهي زياد دارم و بسيار عيالمندم، و مال و اماناتي از مردم نزد من است، نمي دانم چه خواهد شد، و خوش ندارم مال مردم در دست من تلف شود، و معذرت خواستم. و پسر عمويم نيز پاسخي مانند من اظهار كرد و عذر خواست.

حضرت به ما فرمودند: پس از اينجا كوچ كنيد كه بانگ و فرياد مظلوميت ما را نشنويد، و پيكار جمعيت ما را نبينيد، زيرا هر كس فرياد دادخواهي ما را بشنود و پيكار اردوي ما را ببيند و ما را اجابت نكند و به داد ما نرسد بر خداوند حق است كه او را به رو در آتش دوزخ سرنگون سازد. [1] .

چون صبح شد آن جناب فرود آمد، نماز صبح خواند و با شتاب سوار شد و با همراهان و اصحاب خود، سمت چپ را گرفته، مي خواست آنان را (از لشكر حر) جدا سازد، ولي حر و يارانش آنان را به سمت كوفه باز مي گردانيدند، آنان نيز مقاومت كرده، از رفتن به سمت كوفه خودداري مي كردند، و حر با همراهان به كناري مي رفتند.

به همين روش با هم مي رفتند تا به نينوا رسيدند، در آنجا امام حسين عليه السلام توقف نمود [2] .



پاورقي

[1] عقاب الأعمال : 308، بحارالانوار: 84:45.

[2] ارشاد: 84:2.