بازگشت

در فضيلت زيارت حضرت سيدالشهداء


مستحب است زيارت حضرت ابي عبدالله الحسين مظلوم عليه السلام بلكه تاكد استحباب زيارت آن حضرت از ضروريات مذهب شيعه ي اثني عشريه است، چنانكه وارد شده است «ان زيارته فرض علي كل مؤمن» يعني زيارت آن حضرت فرض است بر هر مؤمن. و وارد است كه زيارت او بر مرد و زن واجب است و هر كس ترك آن كند، حق خدا و رسول را ترك كرده است، بلكه ترك آن عقوق است نسبت به رسول خدا صلي الله عليه و آله و نقص ايمان و دين است، و هر كس ترك آن كند بي علتي اهل دوزخ است.

مترجم گويد: چون حديث در امثال اين معاني وارد گرديده است و مقصود از فرض، استحباب مؤكد است كه گاهي در لسان أئمه عليهم السلام بر آن اطلاق مي شود و قرينه ي اراده ي اين معني اجماع علماست بر عدم وجوب، و اجماع آنها بي رأي معصوم محال است. و اينكه فرمود: «هر كس آن را ترك كند اهل دوزخ است» براي آن كه عادتا دوستان آن حضرت و معتقدين به امامت بي علت ترك زيارت نكنند و اگر كسي ترك كرد عمدا بي علتي اين عمل كاشف از سوء اعتقاد اوست و از اين جهت اهل دوزخ است و خود ما اگر بشنويم مسافري از آشنايان ما براي شغلي به كربلا رفت و چند روز بماند و اصلا به زيارت نرفت، يقين دانيم كه در ايمان وي نقصي است، بلكه با ائمه ي ديگر نيز؛ و پاره اي اعمال مستحب است كه تهاون به آن در


عادت، كاشف از بي ايماني است.

حضرت امام محمد باقر عليه السلام با محمد بن مسلم فرمود: «شيعيان ما را امر كنيد. به زيارت قبر حسين بن علي عليهماالسلام كه آمدن نزد قبر او بر هر مؤمن كه اقرار به امامت او دارد واجب است از خداي تعالي».

و امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: اگر يكي از شما همه روزگار عمر خود حج گزارد و زيارت حسين عليه السلام نكند، حقي از حقوق رسول خدا را ترك كرده است، چون حق حسين عليه السلام از خداي تعالي واجب است بر هر مسلمان، و فرمود: آن كس كه به زيارت قبر حسين عليه السلام نرود و خويشتن را از شيعه ي ما پندارد، در حقيقت از شيعه ي ما نيست و اگر بهشتي باشد در آن جا ميهمان اهل بهشت است».

و با ابان بن تغلب فرمود: اي ابان! كي به زيارت قبر حسين عليه السلام رفتي؟ گفتم: بسيار زمان است كه نرفته ام. فرمود: سبحان ربي العظيم و بحمده! تو از رئيسان شيعه باشي و به زيارت حسين عليه السلام نروي؟ هر كس كه زيارت او كند خداي تعالي به هر گام حسنه اي براي او نويسد و به هر گام گناهي محو كند و گناهان گذشته و آينده ي او را بيامرزد.»

در روايات بسيار آمده است كه با ترس هم زيارت قبر حسين عليه السلام را ترك نكنيد و هر كس با ترس او را زيارت كند خداوند روز فزع اكبر او را ايمن گرداند و ثواب در آن روز بقدر خوف است و هر كس از آنان بترسد و با ترس زيارت كند خداي عزوجل او را در سايه ي عرش جاي دهد و هم صحبت او حسين عليه السلام باشد زير عرش خداي، و او از اهوال روز قيامت ايمن گرداند.

و در چند روايت وارد شده است از حضرت صادق عليه السلام كه: «مالدار را سزاوار است هر سال دو بار به زيارت قبر حسين عليه السلام رود، بي چيز را سالي يك بار و فرمود: آن كه منزلش نزديك است بيش از يك ماه ترك زيارت نكند و آن كه منزلش دور است هر سه سال يك بار؛ و در حديث ديگر سزاوار نيست تخلف از زيارت آن حضرت بيش از چهار سال و از حضرت ابي الحسن عليه السلام است كه هر كس در سال سه بار به زيارت قبر ابي عبدالله رود، از فقر ايمن گردد».


در زيارت آن حضرت اخلاص و شوق بايد داشت و هر كس به شوق به زيارت او رود از بندگان گرامي خداي تعالي و زير پرچم حسين عليه السلام باشد و هر كس او را زيارت كند و از آن خشنودي خدا خواهد، خداي تعالي او را از گناهان بيرون آورد مانند فرزندي كه از مادر متولد گردد، و فرشتگان بدرقه ي او كنند. و در روايتي جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل بدرقه ي او كنند تا به خانه ي خود آيد.

از حمران روايت است كه: «به زيارت قبر حسين عليه السلام رفته بودم، چون بازگشتم حضرت امام محمد باقر عليه السلام با عمر بن علي بن عبدالله بن علي بن ديدن من آمدند و امام با من گفت: اي حمران! بشارت باد تو را كه هر كس قبرهاي شهيدان آل محمد را زيارت كند و از آن خشنودي خداي تعالي وصلت پيغمبر او را خواهد، از گناهان بيرون آيد مانند آن روز كه از مادر متولد شده است».

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت شده كه: «چون روز قيامت شود منادي فرياد زند كه زوار حسين عليه السلام كجايند؟ گروهي برخيزند كه شماره ي ايشان را جز خداي عزوجل كسي نداند. خداوند گويد: زيارت قبر او براي چه كرديد؟ گويند: اي پروردگار! رسول خدا و علي و فاطمه - صلوات الله عليهم - دسوت داريم، از آن آزارها كه به آن حضرت رسيد دل ما بسوخت به زيارت او رفتيم. خطاب آيد كه اي محمد و علي و حسن و حسين عليهماالسلام! با آنها پيوسته شويد كه شما با ايشان و در درجه ي ايشان باشيد و زير پرچم رسول خدا صلي الله عليه و آله فراهم گرديد! پس در سايه ي آن پرچم نشينند و آن را علي عليه السلام نگاهدارد تا همه با هم به بهشت روند و همه در پيش آن علم و در طرف راست و چپ باشند».

مترجم گويد: پشت علم را نفرمود شايد براي آن كه امام عليه السلام تا همه ي شيعيان داخل بهشت نگردند، خود در بهشت نرود و شاهد غرض چيز ديگر است، و الله العالم.

و در احاديث بسيار آمده است كه زيارت آن حضرت موجب آمرزش گناهان و دخول بهشت و آزاد شدن از آتش و ريزش گناهان و رفع درجات و مستجاب شدن دعاهاست. هر كس نزد قبر حسين عليه السلام آيد و حق او را بشناسد خداوند


گناه گذشته و آينده ي او را بيامرزد. و در روايت ديگر است كه شفاعت او را درباره ي هفتاد گناهكار بپذيرد و نزد قبر او حاجتي نخواهد مگر روا گرداند.

حضرت صادق عليه السلام با عبدالله بن النجار گفت: شما به زيارت حسين عليه السلام مي رويد و در كشتي مي نشينيد؟ گفت: گفتم آري. فرمود: اين را دانسته اي كه اگر كشتي بگردد و شما را در آب ريزد، منادي فرياد مي زند كه شما پاك شديد و بهشت شما را گوارا باد؟!

و فائد حناط با آن حضرت گفت: «شيعيان نزد قبر حسين مي آيند با نوحه خوان و طعام. حضرت فرمود: شنيده ام هر كس نزد قبر حسين عليه السلام آيد و حق او را بشنساد، گناه گذشته و آينده ي او آمرزيده شود».

مترجم گويد: اين عمل كه اكنون مرسوم است در عهد امام هم بود و امام عليه السلام آن را تقرير فرمود.

و در روايت آمده است كه «زوار حسين عليه السلام چهل سال پيش از ديگر مردم به بهشت در آيند و آن كس كه به زيارت حسين عليه السلام رود گناهان خود را بر در سراي خويش گذارد و از آن بگذرد، چنانكه يكي از شما از جسر مي گذرد و آن را در پس پشت خود مي گذارد؛ يعني از شهر خود بيرون نرفته و به زيارت نرسيده گناهان آمرزيده مي شود».

در حديثي وارد شده است كه، روز قيامت با زوار قبر حسين عليه السلام گويند دست هر كس را خواهيد بگيريد و به بهشت روانه شويد، پس مرد زائر دست هر كس را كه دوست دارد بگيرد، حتي آن كه مردي با ديگري گويد: مرا نمي شناسي كه من فلانم كه فلان روز پيش پاي تو برخاستم؟ او را هم به بهشت مي برد و كسي او را باز نمي دارد.

و از سليمان بن خالد از حضرت صادق عليه السلام روايت است سليمان گفت: «از آن حضرت شنيدم مي گفت: خداي تعالي در هر وقت روز و شب صد هزار بار سوي بندگان مي نگرد و هر كس را خواهد مي آمرزد و هر كس را خواهد عذاب مي كند مگر زوار قبر حسين عليه السلام و اهل بيت را كه همه را مي آمرزد، و نيز مي آمرزد هر


كس را كه آنها شفاعت كنند، پرسيدند اگر چه مستحق دوزخ باشد؟ فرمود: اگر چه مستحق دوزخ باشد، مگر ناصبي را».

و در روايات بسيار آمده است كه زيارت آن حضرت برابر حج و عمره و جهاد و عتق بلكه معادل بيست حج، بلكه افضل از بيست حج است، بلكه هشتاد حج مبرور براي او نوشته مي شود. و وارد است برابر حجي است كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله گزارد. و در روايت ديگر است كه هر كس به زيارت او رود و عارف به حق او باشد مانند كسي است كه صد حج با رسول خدا صلي الله عليه و آله گزارد و هر كس پياده به زيارت او رود خداوند به هر قدم كه بردارد و بگذارد ثواب آزاد كردن يك بنده از فرزندان اسماعيل عليه السلام براي او نويسد.

حضرت صادق فرمود: «اگر فضل زيارت و قبر او را براي شما گويم حج را ترك مي كنيد. آيا نمي داني كه خداي تعالي كربلا را حرم امن گرفت پيش از آن كه مكه را حرم گيرد؟ و از آن حضرت روايت است كه گفت: روزي حسين عليه السلام در دامن رسول خدا نشسته بود، پيغمبر با او بازي مي كرد؛ عايشه گفت: يا رسول الله! اين فرزند را چه قدر دوست داري؟ گفت: واي بر تو چگونه او را دوست ندارم كه ميوه ي دل و روشني چشم من است؟ و بدان كه امت من او را مي كشند؛ هر كس او را زيارت كند خداوند براي او يك حج از حجهاي من بنويسد. گفت: يا رسول الله يك حج از حجهاي تو؟ فرمود: بلكه دو حج از حجهاي من. گفت: دو حج از حجهاي تو؟ فرمود: آري و همچنان عايشه مي پرسيد و رسول خدا بر عدد مي افزود تا به نود حج و عمره از حجهاي رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد».

از قداح از حضرت ابي عبدالله صادق روايت است، قداح گفت: «پرسيدم ثواب آن كه به زيارت قبر حسين عليه السلام رود چيست، اگر حق او را بشناسد و سركش و نافرمان نباشد؟ فرمود: هزار حج مقبول و هزار عمره ي مقبوله براي او نوشته مي شود و اگر شقي باشد در سعدا نوشته مي شود و پيوسته در رحمت پروردگار غوطه ور باشد».

و در احاديث بسيار آمده است كه زيارت آن حضرت موجب طول عمر و حفظ


جان و مال و فزوني روزي و زدودن اندوه و روا شدن حاجات است، بلكه كمتر چيزي كه به او دهند آن است كه خداي تعالي جان و مال او را حفظ كند تا به اهل خود بازگردد، و چون روز قيامت شود او را حفظ كند نيكوتر، و حكايت شده است كه چون خبر شهادت آن حضرت به اهل بلاد رسيد، صد هزار زن نازا نزد قبر آن حضرت رفتند و همه فرزند آوردند و عرب مي گفتند: زن نمي زايد مگر به زيارت قبر مردي كريم رود».

از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت است كه: «حسين عليه السلام به ستم كشته شد و به اندوه و تشنه، دل افسرده، خداوند قسم ياد كرد كه هر گاه غمگين و افسرده دل و گناهكار و تشنه و رنجور به زيارت او رود و خداي را نزد قبر او بخواند و به حسين عليه السلام تقرب جويد به خداي عزوجل، خداوند غم از او دور كند و مسألت او را عطا فرمايد و گناه او را بيامرزد و بر عمر او بيفزايد و روزي او را وسيع گرداند. «فاعتبروا يا اولي الأبصار».

از ابي يعفور روايت است گفت: «با حضرت صادق گفتم: شوق من سوي تو موجب شد مرا كه براي تشرف به خدمت تو در راه رنج بردم. فرمود: از پروردگار خود گله مكن! چرا نرفتي نزد كسي كه حق او بر تو عظيم تر است از من؟ (راوي اهل عراق بود، به مدينه مشرف شده بود براي رسيدن به حضور امام عليه السلام و در راه رنج بسيار ديد و شكايت از رنج راه كرد، امام با او آن كلام فرمود) راوي گفت: آن كلام امام كه فرمود «چرا نرفتي نزد كسي كه حق او بر تو عظيم تر است از من» بر من دشوارتر آمد از آنكه فرمود: «از پروردگار خود شكايت مكن»! و گفتم كيست كه حق او بر من عظيم تر باشد از تو؟ فرمود: حسين عليه السلام، چرا نزد او نرفتي كه خداي را بخواني و حوائج خود را آنجا از او بخواهي؟»

و از آن حضرت است كه فرمود: «آن كس كه حسين عليه السلام را زيارت نكند از خير بسيار محروم گرديده است و از عمر او يك سال كاسته شده».

و در چند روايت آمده است كه زيارت آن حضرت افضل اعمال است و به هر درهم كه انفاق كند هزار درهم او را عوض دهند. و در حديث ابن سنان فرمود: به


هر درهم هزار درم و هزار درم براي او محسوب شود و شمرد تا ده بار و فرمود كه پيغمبران و مرسلين و ائمه و فرشتگان به زيارت او آيند و براي زوار او دعا كنند، در آسمان بيشتر و آنان را مژده ها دهند و به ديدن آن ها فرحناك شوند و غير از اين هم بسيار در فضل زيارت آن حضرت آمده است، و براي تبرك چند حديث در اينجا ذكر مي كنيم.

از شيخ ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه روايت شده است به اسناده ي از معاويه بن وهب گفت: رخصت طلبيدم كه به حضور امام جعفر صادق عليه السلام مشرف شوم؛ فرمود: در آي! در آمدم، يافتم او را در خانه اي بر مصلي نشسته من هم نشستم تا نماز بگزارد و پس از نماز شنيدم با پروردگار مناجات مي كرد و مي گفت: اي كسي كه كرامت را مخصوص ما گردانيدي و ما را وعده ي شفاعت دادي و جانشيني پيغمبر را خاص ما فرمودي و علم گذشته و آينده را به ما دادي و دل مردمان را سوي ما راغب گردانيدي! من و برادران و زائران قبر پدرم حسين عليه السلام را بيامرز كه مال هاي خويش را انفاق كردند و تن خويش را به رنج افكندند تا به ما نيكي كرده باشند،: و به صلت ما اميد ثواب از تو دارند، و پيغمبر تو را بدان شاد كردنئد و فرمان ما را پذيرفتند و دشمن ما را اندوهگين ساختند و از اين كار رضاي تو خواستند، پس پاداش ايشان ده به اينكه از آنها راضي گردي و شب و روز حافظ آنها باش و خاندان و فرزندان آنها را در غيبت آنها به نيكوتر وجهي نگاهدار و با آنها باش! و شر هر ستمگر عنيد و هر ضعيف و شديد و شياطين جن و انس را از ايشان دور كن و بزرگترين آرزوهاي آن ها را كه در غربت از تو دارند، به آنها بده و زيارت ما را كه به فرزندان و كسان و خويشان خود برگزيدند (مكافات كن و اجر ده)! خدايا! دشمنان ما زيارت ما را بر ايشان عيب مي گيرند اما عيب گيري آن ها را مانع زيارت ما قرار نمي دهند از براي مخالفت با مخالفين ما، پس ببخشاي بر آنها رويها كه آفتاب رنگ آنها را بگردانيد و آن چهره ها كه بر قبر مطهر ابي عبدالله عليه السلام ماليده و سوده مي شود و آن چشم ها كه سرشك آنها براي دلسوزي بر ما روان مي گردد و آن دلهاي بي قرار كه براي ما مي سوزد و آن فريادي


كه براي ما بلند مي شود! خدايا! من آن جان ها و آن بدنها را به تو مي سپارم تا آن هنگام كه به حوض برساني آن ها را روزي كه همه ي مردم تشنه باشند؛ و همچنين دعا مي كرد در حال سجده به اين مضمون تا فارغ شد. گفتم: فداي تو شوم! اگر اين دعا كه از تو شنيدم درباره ي ملحدان خدانشناس كرده بودي، نپندارم آتش بر آن ها اثر كند، به خدا قسم آرزو كردم كه زيارت آن حضرت كرده بودم و به حج نمي آمدم. فرمود: تو به او بسيار نزديكي (ظاهرا در كوفه منزل داشت) چه مانع مي شود تو را از زيارت او؟ باز فرمود: آنها كه در آسمان براي زوار آن حضرت دعا مي كنند بيش از آنند كه در زمين دعا مي كنند».

در بحار گويد: مؤلف «مزار كبير» به اسناده از اعمش روايت كرده است گفت: در كوفه منزل داشتم و مرا همسايه اي بود، بسيار نزد او مي رفتم و شب جمعه بود نزد او بودم او گفتم: چه گويي در زيارت قبر حسين عليه السلام؟ گفت بدعت است و هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي در آتش. خشمگين از نزد او برخاستم و گفتم سحرگاه باز نزد او روم و از فضائل اميرالمؤمنين براي او آن قدر حديث گويم كه چشمش كور شود و گفت رفتم و در بكوفتم و آوازي از پشت در آمد كه اول شب به زيارت رفت. من شتابان پشت سر او بيرون رفتم تا به حائر رسيدم. پيرمرد را ديدم در سجده است و از ركوع و سجده ملول نمي شود. با او گفتم: تو ديروز مي گفتي زيارت بدعت است و بدعت ضلالت و ضلالت در آتش و امروز به زيارت آمدي؟! گفت: اي سليمان! ملامت نكن كه من براي اين خاندان امامت ثابت نمي كردم تا در اين شب خوابي ديدم هولناك، گفتم: چه ديدي؟ گفت: مردي ديدم ميانه بالا كه رسايي و حسن او را وصف كردن نتوانم، و گروهي بر گرد او بودند و همراه او مي آمدند، اسب سواري پيشاپيش او بود بر سر تاجي چهار گوشه داشت و بر هر گوشه آن گوهري درخشان كه پرتو آن تا سه روز راه مي تافت. گفتم: كيست؟ گفتند: محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله. گفتم: آن ديگران؟ گفتند: جانشين او علي بن ابي طالب. باز ديدم شتري از نور و بر آن كجاوه اي است از نور ميان زمين و آسمان مي پريد. گفتم اين ناقه از آن كيست؟ گفتند: خديجه دختر


خويلد و فاطمه دختر محمد صلي الله عليه و آله. گفتم: آن جوان كيست؟ گفتند: حسن بن علي عليهماالسلام. گفتم: آهنگ كجا دارند؟ گفتند: به زيارت حسين بن علي عليهماالسلام مي روند كه به ستم در كربلا شهيد شد. پس قصد آن كجاوه كردم و ورقعه ها ديدم مي ريزد از آسمان و در آن نوشته: «امانا من الله جل ذكره لزوار الحسين بن علي عليهماالسلام ليلة الجمعة«آنگاه هاتفي از آسمان فرياد زد كه ما و شيعيان ما در درجه ي عليه بهشت باشيم؛ اي سليمان به خدا قسم از اين مكان جدا نشوم تا روح از بدن من جدا گردد.»

مترجم گويد: اعمش ابو محمد سليمان بن مهران اسدي كاهلي مولي بود؛ يعني از بستگان بني اسد غير عرب و اهل سنت غالبا او را موثق دانند. و وفات او در سال وفات حضرت امام جعفر صادق عليه السلام است، الا آن كه وفات آن حضرت ماه شوال است و وفات اعمش در ماه ربيع الاول سال 148.

ابن العماد حنبلي در «شذرات الذهب» گويد: «محدث كوفه و عالم آنجا بود» ابن مديني گفت:» 1300 حديث روايت كرد». و ابن عيينه گفت: «عالمترين مردم كوفه به قرآن و فرائض و حافظترين آنها حديث را، اعمش است» يحيي قطان گفت: «علامه ي اسلام است». وكيع گفت: «هفتاد سال تكبير اول نماز جماعت از او فوت نشد».

و خريبي گفت: «پس از او عابدتر از وي نيامد و مالك از او به ارسال روايت مي كند، چون از خود اعمش حديث نشنيد. و خودش طبع بود، روزي نزد طلبه علم آمد و گفت: «اگر آن كه در خانه ي من است (يعني زوجه اش) نزد من مبغوض تر از شما نبود، بيرون نمي آمدم».

و روزي مردي خواست ميان اعمش و زوجه اش را اصلاح كند، با زوجه ي اعمش گفت: از اين كه چشمش شوهرت كم سو است و آب از آن روان است و ساق پايش باريك است غم مخور، كه او امام و پيشواي عصر است. زن گفت: من او را براي ديوان رسائل نمي خواستم. اعمش گفت: تو بيشتر عيوب مرا به زنم نمودي!

روزي جولايي با او گفت: در شهادت جولا چه گويي؟ گفت: با دو عادل


پذيرفته است.

وقتي ذكر اين حديث نزد او شد كه هر كس هنگام تهجد بخوابد شيطان در گوش او بول كند، اعمش گفت: چشم من همان از بول شيطان عليل شده است [1] .

هشام بن عبدالملك براي او نوشت: فضائل عثمان و مساوي علي عليه السلام را براي من بنويس! نامه را برگفت و بخواند و گوسفندي نزديك او بود، نامه را در دهانش گذاشت تا بخورد (گوسفندان عربستان كاغذ مي خورند) و با فرستاده ي هشام گفت: اين است جواب كاغذ. فرستاده الحاح كرد و به آشنايان اعمش متوسل گرديد و گفت: اگر جواب نبرم هشام مرا مي كشد. جواب نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم؛ اگر مناقب همه ي اهل زمين براي عثمان ثابت باشد تو را سودي ندارد و اگر مساوي همه ي مردم (نعود بالله) علي عليه السلام را باشد، تو را زياني نرساند، خويشتن را باش! و السلام». انتهي كلام ابن العماد.

و ابوعلي در «رجال» خود اعمش را از روات شيعه شمرده است و علامه ي حلي و ديگران از علما وي را از شيعه نشمردند. و صحيح آن است كه اعمش از دوستان اهل بيت بود اما شيعي امامي نبود و شايد كسي براي ائمه عليهم السلام معجزه و منقبت و فضائل معتقد باشد و زيارت قبور آنها را موجب نيل به سعادت داند و شفاعت ايشان را نزد پروردگار مقبول شمارد، اما آن ها را معصوم نداند، در اين صورت او امامي مذهب نيست. و گروهي از اهل سنت همچنين بودند و هستند و با همه ي آن فضائل كه براي ائمه قائل بودند، چنان نبود كه اگر آن ها در حكم ديني چيزي مي گفتند و علماي ديگر چيز ديگر، يقين كنند به بطلان قول ديگران و صصحت قول ائمه عليهم السلام، و احترام اين مردم از ائمه نظير احترام ماست از حضرت عبدالعظيم و حضرت عباس و زينب - سلام الله عليهم - اجمعين و از اعمش فتاوي خاصه نقل كرده اند بر خلاف مذهب اهل بيت، پس وي معتقد به عصمت


آنها نبود اگر چه از دوستان بود، و گاه باشد كه عامه اطلاق شيعه بر آنها كنند چنانكه ابن ابي الحديد و صاحب «لسان العرب» را شيعي شمردند و حق با علماي سابق است كه اعمش را از شيعه نشمردند. و علامه ي حلي رحمه الله در كتاب«نهاية الاصول» از علائم كذب حديث شمرده است كه واقعه عادة بايد مشهور گردد و فقط يك تن آن را نقل كند، نظير افتادن مؤذن از مناره روز جمعه و بودن شهر بزرگي ميان بصره و بغداد بزرگتر از هر دو، بنابر اين، گوييم اعمش در عهد خود مردي گمنام نبود و بلكه از زراره و ابي بصير معروف تر بود و اگر امامي بود پوشيده نمي ماند. به ترجمه بازگرديم.

از شيخ ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه از پدرش از ابن محبوب از حسين دختر زاده ي ابي حمزه ثمالي روايت است گفت: «در آخر دولت بني مروان به قصد زيارت قبر حسين عليه السلام بيرون رفتم پنهان تا به كربلا رسيدم، در كناري از آن قريه پنهان شدم تا نيمي از شب بگذشت، سوي قبر رفتم، چون نزديك شدم مردي روي به من آمد و گفت: باز گرد كه اجر زيارت را يافتي و اكنون به قبر نتواني رسيد! من ترسان بازگشتم تا نزديك سپيده دم سوي قبر رفتم و باز همان مرد آمد و گفت: اكنون بداني نخواهي رسيد. من گفتم: خدا تو را سلامت دارد! چرا به آن نمي رسم؟ از كوفه براي زيارت آمدم، ميان من و قبر آن حضرت مانع مشو! مي ترسم هوا روشن شود و اهل شام مرا اين جا ببينند و بكشند! گفت: اندكي باش كه موسي بن عمران عليه السلام از خداي دستوري خواست تا قبر آن حضرت را زيارت كند و خداوند وي را رخصت داده است، با هفتاد هزار فرشته فرود آمدند و از اول شب در حضور اويند و در انتظار طلوع فجر نشسته، پس از آن به آسمان مي روند. من گفتم: خدا تو را سلامتي دهد كيستي؟ گفت: من از آن فرشتگانم كه به پاسباني قبر حسين عليه السلام و آمرزش خواستن براي زوار او مأموريم. من بازگشتم و نزديك بود از اينكه شنيدم عقل از سرم پرواز كند. چون سپيده دميد رفتم و كسي مانع نشد، پس نزديك قبر شدم و سلام كردم و نفرين بر قاتلان و نماز صبح بگذاشتم و از ترس اهل شام شتابان بازگشتم».


از ابن قولويه باسناده از اسحق بن عمار روايت است گفت: با حضرت صادق عليه السلام گفتم: يابن رسول الله! شب عرفه در حائر بودم، نزديك سه هزار مرد نيكو روي و خوشبوي سپيد جامه ديدم، همه شب نماز مي كردند،خواستم نزديك قبر روم و ببوسم، و دعاهايي كنم، از انبوه مردم نتوانستم به قبر رسم، هنگام سپيده دم سجده كردم كردم و سر برداشتم كسي را نديدم! ابوعبدالله عليه السلام گفت: دانستي كه بودند؟ گفتم: نه فرمود: پدرم از پدرش روايت كرد كه چهار هزار فرشته بر حسين عليه السلام گذشتند هنگام شهادت، پس سوي آسمان بالا رفتند و خداي تعالي به ايشان وحي كرد اي فرشتگان! شما بر فرزند حبيب و برگزيده ي من محمد صلي الله عليه و آله گذشتيد و او را مي كشتند، ياري او نكردند، پس به زمين رويد نزديك قبر او ژوليده و گرد آلوده و بگرييد بر او! و آن فرشتگان بدانجا هستند تا قيامت».

و نيز مسندا از مفضل بن عمر روايت است كه ابوعبدالله عليه السلام گفت: گويا مي بينم فرشتگان را با مؤمنان مزاحمت مي كنند بر قبر حسين عليه السلام! پرسيدم: آيا در نظر مؤمنين پديدار مي گردند؟ فرمود: هيهات! هيهات! ولكن به خدا سوگند با مومنان همراهند و بر روي آن ها دست مي كشند و خداوند براي زوار قبر حسين عليه السلام هر بامداد و شام خوراك بهشتي مي فرستد و فرشتگان آنان را خدمت مي كنند، هيچ بنده حاجتي از حوائج دنيا و آخرت از خدا نخواهد مگر آن كه خداوند آن حاجت را روا سازد. گفتم: به خدا قسم كه كرامت اين است. گفت: اي مفضل! مي خواهي بر آن بيفزايم؟ گفتم آري يا سيدي. فرمود: گويم بينم تختي از نور نهاده است و گنبدي از ياقوت سرخ بر آن زده و گونه گون گوهر در آن نشانيده و گويا بينم حسين عليه السلام بر آن تخت نشسته و بر گرد او نود هزار گنبد سبز است و گويا مي بينم مؤمنان او را زيارت مي كنند و بر او سلام مي دهند، خداي عزوجل گويد: اي دوستان من! از من حاجت بخواهيد كه بسيار رنج برديد و خواري كشيدند و آزار ديديد! و امروز روزي است كه حاجتي از حوائج دنيا و آخرت از من نخواهيد مگر آن را روا سازم براي شما، پس خوردني و آشاميدني ايشان از بهشت باشد. به خدا سوگند كه اين كرامتي است كه نظير و مانند ندارد!»


مرحوم مجلسي رحمه الله گويد: فرستادن طعام در برزخ است و بر افراشتن گنبد در وقت رجعت به قرينه ي قول امام عليه السلام كه فرموده از حوائج دنيا و آخرت.

مترجم گويد: بر من معلوم نشد كه مقصود مرحوم مجلسي چيست و آن كلام امام عليه السلام چگونه قرينه بر رجعت و برزخ مي شود، البته آن نعمت و سعادت و خدمت و مهرباني ملائكه و طعام بهشتي محسوس نيست، چنانكه امام خود فرمود: «هيهات هيهات» يعني فرشتگان را با چشم سر نمي بينند و همانطور كه خدمت ملائكه در همان هنگام زيارت است ولي غير محسوس، طعام بهشتي و گنبدهاي سرخ و سبز هم در همان هنگام زيارت است در عالم معني و غيب نه بعد از مردن زائر در عالم برزخ و هنگام رجعت و اين احتمال با عبارت حديث موافقتر است از آن كه مجلسي فرموده است. و تأويل ظواهر الفاظ بطوري بايد كرد كه مخالف قواعد لغت نباشد. و نيز اين حديث منافات ندارد با حديث سابق كه اسحق بن عمار فرشتگان را ديد، زيرا كه مقصود اينجا ديدن مستمر و عام است مانند ديدن زوار يكديگر را كه امام فرمود: «هيهات هيهات» اما ديدن بعض مردم در بعض حالات را نفي نكردند. به ترجمه بازگرديم.

هم ابن قولويه به اسناده از عبدالله بن حماد بصري از حضرت صادق روايت كرده است كه با من گفت: خداوند شما را به چيزي مزيت داد در جوار شما كه هيچ كس را مانند آن نداد، و گمان ندارم كه قدر آن را به شايستگي بشناسيد و به حق آن قيام كنيد! و مردمي ديگر قابليت آن يافتند و به لطف الهي بي كوشش خود به اين سعادت نائل گشتند و بر شما سبقت گرفتند. گفتم: فداي تو شوم! اين فضيلت كه اين همه وصف كردي و نام نبردي چيست؟ فرمود: زيارت جد من حسين عليه السلام كه دور از اهل در زمين غربت شهيد و مدفون شد، اگر كسي به زيارت او رود، گريان باشد و اگر نرود اندوهگين، و اگر قبر او را نبيند، از فراق او بسوزد و اگر قبر او را ببيند با فرزندش كه زير پاي او مدفون است، بر وي رحمت آورد، در بياباني است درو از خويش و تبار، از حقش بازداشتند و برگشتگان از دين متفق شدند بر كشتن او و او را با جانوران دشت تنها گذاشتند، و از آب كه


پست ترين جانوران از آن مي نوشند، منع كردند و حق رسول خدا صلي الله عليه و آله و جانشين و خاندان او را ضايع گذاشتند، پس مظلوم در خاك رفت و با خويشان و شيعيان خود بخفت جايي از تنهايي سهمگين و از جد خود دور، و در منزلي كه هيچ كس به زيارت او نرود مگر آن مؤمن كه خداوند دل او را به ايمان آزموده است و حق ما را به او شناسانيده. گفتم: فداي تو شوم! من به زيارت او مي رفتم تا به كار ديوانم گماشتند و اموال سلطان به من سپردند و نزد ايشان معروف شدم. از تقيه به زيارت آن قبر مطهر نرفتم و مي دانم در زيارت او خيرها است. فرمود: مي داني فضل كسي كه به زيارت او رود چيست و نزد ما چه پاداش بزرگ دارد؟ گفتم ني. فرمود: فضل او آن است كه فرشتگان آسمان به او مي بالند و پاداش ما وي را آن كه هر صبح و شام براي او رحمت مي طلبيم، و پدرم حديث كرد براي من و فرزند: از زماني كه آن حضرت به شهادت رسيد، آن مكان خالي نيست از كسي كه بر او صلوات فرستد يا جن و يا وحش، و هيچ موجودي نيست مگر به حال زائر او غبطه مي خورد و آرزوي مقام او مي كند و خويشتن را به او مسح مي كند و از نگريستن به روي زائر اميد خير دارد، براي آن كه چشم آن زائر قبر او را نگريسته است. آنگاه فرمود: به من گفتند گروهي از مردم نواحي كوفه و غير آن به زيارت مي آيند و زنان آنها ندبه و شيون مي كنند در نيمه ي شعبان؛ برخي به قرآن خواندن و گروهي به قصص و احاديث گفتن و ديگر به شيون و زاري كردن و مرثيه خواندن؟ گفتم: آري چنين است فداي تو شوم! از آنچه فرمودي بدانجا ديدم. گفت الحمد لله كه خداوند در ميان مردم كسي را مقدر فرمود كه به زيارت ما مي آيد و مدح ما مي كند و مرثيه براي ما مي گويد، هر چند دشمنان ما بسيار بر آن ها طعن زنند و جماعتي از خويشان ما و بيگانگان مدمت آنها كنند و اعمال ايشان را بد و زشت جلوه دهند.»

در كتاب «بشاره المصطفي از اعمش از عطيه عوفي [2] است، گفت: با جابر بن


عبدالله انصاري به زيارت قبر حسين عليه السلام رفتيم، چون به كربلا رسيديم جابر نزديك شط فرات شد و غسل كرد و قطيفه به كمر بست و قطيفه ديگر بر دوش افكند؛ آنگاه كيسه بگشود و در آن «سعد» [3] بود، بر تن خود بپاشيد، و هيچ گام بر نداشت مگر ذكر خدا كردم تا نزديك قبر رسيد، با من گفت: مرا به قبر رسان كه آن را مس كنم! رسانيدم. پس بي هوش بر قبر بيفتاد و من آب بر او ريختم تا به هوش آمد و سه بار گفت: يا حسين! آنگاه گفت: دوست جواب دوستش را نمي دهد، باز گفت: چگونه جواب دهي كه خون از رگهاي گردن تو بر آغوش و شانه ات فروريخت و ميان سر و تنت جدايي افتاد؟ من شهادت مي دهم كه تو فرزند بهترين پيغمبران و مولاي مؤمنان، حليف تقوي و پرهيزگاري و از زاده ي هاديان، پنجم اصحاب كساء و فرزند بزرگتر نقبا و مهين سروان و سيده ي زناني! چرا نباشي كه دست سيد المرسلين تو را پروريد و در دامن پرهيزگاري بباليدي و از پستان ايمان شير خوردي و به اسلام از شير باز گرفته شدي؟ در زندگي پاك و در مردن پاك، اما دل مؤمنان در فراق تو بسوخت و شك ندارند كه تو زنده اي و


سلام و خشنودي خدا تو را باد! و شهادت مي دهم كه قصه و داستان تو مانند يحيي بن زكريا بود. آن گاه به اطراف قبر توجه كرد و گفت: سلام بر شما اي ارواحي كه در نواحي قبر حسين منزل كرديد و در خرگاه او شتر خود را خوابانيديد! شهادت مي دهم كه شما نماز را بر پا داشتيد و زكات داديد و امر به معروف و نهي از منكر كرديد و با ملحدان جهاد نموديد و خداي را عبادت كرديد تا مرگ شما را فرارسيد؛ با آن كسي سوگند كه محمد صلي الله عليه و آله را به راستي فرستاد، ما با شما شريك بوديم در آن چه داخل آن شديد. عطيه گفت: من با او گفتم ما با ايشان چگونه شريك باشيم كه در فراز و نشيب همراه آنها نبوديم و شمشير نزديك و اين مردم ميان سر و تنشان جدايي افتاد، فرزندان ايشان (يتيم شدند) و زنان بيوه گشتند؟ گفت: اي عطيه! از حبيب خود رسول الله شنيدم مي گفت: هر كس قومي را دوست دارد با آن ها محشور شود و هر كس عمل قومي را دوست دارد در آن عمل با آنها شريك باشد. سوگند به آن كس كه محمد صلي الله عليه و آله را به راستي فرستاد نيت من و اصحاب من همان است كه حسين و اصصحاب او بر آن نيت درگذشتند. مرا سوي خانه هاي كوفه بريد! و چون به نيمه ي راه رسيديم گفت: اي عطيه تو را وصيت كنم و گمان ندارم پس از اين سفر به ديدار تو رسم؛ آل محمد عليهم السلام را دوست بدار كه دوست داشتنيند و دشمن آل محمد صلي الله عليه و آله را دشمن گير كه دشمن گرفتنيند اگر چه بسيار روزه باشند! و با دوستان اين خاندان مهربان باش كه اگر يك پاي آنها بلغزد به بسياري گناه، پاي ديگرشان استوار گردد به محبت آنان! و عاقبت امر دوستان بهشت است و بازگشت دشمن به جهنم».



پاورقي

[1] و شرح اين حديث را در حواشي «ارشاد القلوب» ديلمي ذکر کرده‏ام.

[2] عطيه بن سعد عوفي ساکن کوفه بود، از تابعين است و گويند حجاج او را چهار صد تازيانه کرد که علي عليه‏السلام را دشنام دهد نپذيرفت. وفات او در سال 111 هجري است و جابر بن عبدالله انصاري از صحابه‏ي پيغمبر است و در صحابه دو تن به اين نام و نسب بودند، و اين که معروفتر است جابر بن عبدالله بن عمرو است و آن ديگر ابن رئاب و غير اين دو هم در صحابه، جابر بن عبدالله بود نه انصاري و اين جابر بن عبدالله معروف که از پيغمبر صلي الله عليه و آله بسيار حديث روايت کرده است از شيعيان اميرالمؤمنين عليه‏السلام بود و جنگ صفين در رکاب مبارک با معاويه جنگ مي‏کرد. به نظر مي رسد که از آن زمان تا زمان شهادت حضرت حسين عليه‏السلام در بصره يا کوفه منزل داشت که روز اربعين يا روز ديگر به زيارت آن حضرت مشرف شد اما آخر عمر در مدينه طيبه بود و در مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله حلقه‏ي درس و حديث داشت و چشمش نابينا شده بود و موي سر و محاسن را بصفرت خضاب مي‏کرد. و گويند وصيت کرد حجاج بر او نماز نگزارد و بر طبق اين روايت حجاج در آن وقت والي مدينه بود و به روايت ديگر در آن وقت رحلت کرد، ابان بن عثمان بن عفان والي مدينه بود و او نماز بگذاشت و به روايت اول وفات او به سال 74 بود، به روايت دوم به سال 78 از دنيا برفت.

[3] سعد کوفي ريشه‏اي است قابض و خوشبوي در طب براي محکم کردن لثه و بن دندان به کار مي‏رود و عطاران زمان ما آن را «تاپالاق» گويند و جابر خود را به کوبيده‏ي آن معطر ساخت.