بازگشت

در ذكر چند واقعه در راه شام


بدان كه ترتيب منازلي كه در آن فرود آمدند و شب ماندند يا گذشتند معلوم نيست و در هيچ يك از كتب معتبره ذكر نشده است، بلكه در بيشتر آنها كيفيت مسافرت ايشان مذكور نيست. اما در بعض منازل حوادثي اتفاق افتاد كه در اين كتاب بدانها اشارت مي كنيم.

ابن شهر آشوب در «مناقب» گويد: «از مناقب حسين عليه السلام آثاري است كه از مشاهد ميان راه از كربلا تا عسقلان ظاهر گشت در موصل، نصيبين و حماة و حمص و دمشق و غير ذلك و اين مواضع را مشهد الرأس نامند».

مؤلف گويد: از اين عبارت آشكار گرديد كه سر مبارك را در اين جاي ها مشهدي معروف بود، اما مشهد دمشق جايي است معلوم و من به زيارت آن مشرف گشتم و اما مشهد رأس الحسين عليه السلام در موصل:

در «روضة الشهداء» گويد كه: «آن مردم چون به موصل رسديند خواستند به شهر اندر آيند، سوي اهل آن شهر فرستادند و زاد و علوفه خواستند و اين كه شهر را آرايش كنند و آيين بندند، مردم موصل متفق گشتند كه حوائج آنها را فراهم كنند و بيرون فرستند و آنها به شير نيايند و در بيرون شهر منزل كنند و از همانجا به شام روانه شوند و آنها نيز چنين كردند، در يك فرسنگي موصل فرود آمدند و سر مطهر را بر سنگي نهادند و از آن قطره ي خوني بر سنگ بچكيد. پس از


آن در هر سال روز عاشورا از خون مي جوشيد و مردم از اطراف نزديك آن سنگ مي آمدند و عزاي آن حضرت بر پا مي كردند و همچنين بود تا به عهد عبدالملك مروان بفرمود كه آن سنگ را به جاي ديگر بردند و ديگر اثري از آن معلوم نگشت، لكن در آن مقام گنبدي ساختند و مشهد نقطه نام نهادند. انتهي ملخصا.

اما واقعه ي نصيبين؛ در «كامل بهائي» مسطوراست كه: «چون به نصيبين رسيدند منصور بن الياس به آراستن شهر بفرمود و بيش از هزار آئينه به كار آرايش رفت و آن ملعون كه سر مطهر امام عليه السلام با او بود خواست به شهر در آيد اسب فرمان او نبرد، اسب ديگر خواست، آن نيز فرمان نبرد تا چند اسب عوض كرد، ناگاه سر مطهر را ديدند بر زمين افتاده است، ابراهيم آن را برداشت و نيك در آن نگريست و بشناخت، آنها را ملامت كرد، اهل شام چون اين بديدند از وي، او را بكشتند و سر ا بيرون شهر گذاشتند و به شهر نبردند».

مولف گويد: شايد آنجا كه سر شريف افتاده بود مشهدي شد.

و هم در «كامل بهائي» است كه: «حاملان سر مي ترسيدند قبائل عرب ناگاه بر سر آنان ريزند و سر را بستانند، راه معروف را رها كردند و بيراهه مي رفتند و هر گاه به قبيله اي مي رسيدند، مي گفتند: اين سر خارجي است و علوفه از آنها مي خواستند».

اما مشهد رأس الحسين عليه السلام در حماة؛ در «رياض الاحزان» از بعض كتب مقاتل روايت كرده است كه، مؤلف آن گفت: «به سفر حج رفتم، به حماة رسيدم، در باغستانهاي آنجا مسجدي ديدم آن را مسجد الحسين عليه السلام مي گفتند. به درون مسجد رفتم، در يكي از ساختمانهاي آن پرده از ديوار آويخته ديدم، آن را برداشتم، سنگي ديدم در ديوار مورب كار گذشته بود و نشانه ي گردن در آن هويدا ديدم و بر آن خون خشك شده مشاهده كردم، يكي از خادمان مسجد را پرسيدم از آن سنگ و نشانه ي گردن و آن خون منجمد؟ گفت: اين سنگ جاي سر مبارك حسين بن علي عليهماالسلام است كه وقتي مردم آن را به دمشق مي بردند بر اين سنگ


نهاده بودند... الخ».

اما مشهد رأس الحسين در حمص [1] ؛ كه ابن شهر آشوب نام آن برده است، تفصيل آن را در جايي نيافتم و نيز آن مشاهد كه وي فرمود از كربلا تا عسقلان است، ندانستم مگر پهلوي در شمالي صحن مولانا ابي عبدالله عليه السلام مسجدي است كه آن را مسجد رأس الحسين عليه السلام نامند و پشت كوفه نزديك نجف اشرف مسجدي است كه آن را مسجد حنانه نامند و زيارت ابي عبدالله الحسين عليه السلام در آنجا مستحب است، براي آن كه وقتي سر مطهر آن حضرت را در آنجا گذاشته بودند.

و مفيد و سيد و شهيد رحمهم الله در باب زيارت اميرالمؤمنين - صلوات الله عليه - گويند: وقتي به علم رسيدي، و آن موضع حنانه است آنجا دو ركعت نمازگزار، چون محمد بن ابي عمير از مفضل بن عمر روايت كرده است كه حضرت صادق عليه السلام از برابر آن ستون كج كه در ره نجف است بگذشت و در آنجا دو ركعت نماز بگذاشت، او را گفتند اين نماز براي چيست؟ فرمود: اين جاي سر جدم حسين بن علي عليهماالسلام است، وقتي از كربلا آوردند اينجا نهادند و از اينجا نزد عبيدالله بردند.

و صاحب جواهر رحمه الله گفت: شايد همين موضع سر مبارك آن حضرت را دفن كردند و مؤلف از كلام وي تعجب نمود.

اما مشهد رأس الحسين در عسقلان؛ در «مشكوة الادب» ناصري گويد: بدان كه در حلب جايي است مشهور موسوم به مشهد السقط در جبل جوشن كه كوهي است مشرف بر حلب و در جانب غربي آن مقبره ها و مشهدها است از آن شيعه؛ از جمله قبر ابن شهر آشوب صاحب كتاب «مناقب» و ديگر قبر احمد بن منير عاملي است كه ترجمه ي وي را در «امل الامل» و مؤلف در «فوائد الرضويه»


آورده است.

مترجم گويد: ابن شهر آشوب از بزرگان علما و مفاخر شيعه است و كتاب «مناقب» او بي نظير است و هر كس در آن بدقت نگرد داند كه وي بايد صدها برابر «بحارالانوار» خوانده باشد، تا آن اندازه مناقب برگزيده و گرد آورده باشد و تأليف چنان كتاب جز به تأييد خداوندي براي بشر عاجز ميسر نيست. اما وضع اين گونه كتب با وضع كتب تاريخ مخالفت دارد؛ مثلا مسلمات دشمن را ولو ضعيف در مقام احتجاج بر او ذكر بايد كرد، بر خلاف تواريخ و سير كه نظر به واقعه است نه بر حجت تمام كردن، لذا منقولات آن كتاب را نبايد در سياق تواريخ آورد.

ياقوت حموي در «معجم البلدان» گويد: «جوشن كوهي است در مغرب حلب و مس سرخ را از آن جا بيرون آرند و به بلاد حمل كنند».

گويند از آن هنگام كه خاندان حسين بن علي عليهماالسلام از آنجا بگذشتند، عمل معدن بر افتاد، چون زوجه ي حسين عليه السلام حامل بود و در آنجا جنين بيفكند و از آن صنعتگران معدن كه آنجا بودند آب و نان خواست، اجابت نكردند، دشنام دادند و بر آنها نفرين كرد، از آن هنگام باز هر كس در معدن كار كند سود نبرد و در جنوب آن كوه جايي است كه مشهد السقط گويند و مسجد الدكه هم گويند و آن سقط را محسن بن حسين عليه السلام ناميدند.

مؤلف گويد و سزاوار است در اينجا بگويم:



فانظر الي حظ هذا الاسم كيف لقي

من الأواخر ما لاقي من الاول



يعني: «بخت اين اسم را بنگر كه چگونه رسيد او را از متأخران مانند آنچه رسيد از سابقين».

مترجم گويد: آن عبارت را «معجم البلدان» در ذيل «جوشن» آورده است و در ذيل «حلب» گويد: نزديك باب الجنان، مشهد علي بن ابي طالب عليه السلام است كه او را در خواب بدانجا ديدند. و داخل باب العراق مسجد غوث است، در آن سنگي است كتابتي بر آن نگاشته، آن را خط علي بن ابي طالب رضي الله عنه دانند. و در جانب


غربي شهر در دامنه ي كوه جوشن قبر محسن بن حسين است و گويند چون اسيران اهل بيت را از عراق به دمشق مي برند بدانجا رسيدند، فرزندي سقط شد يا طفلي همرآه آنها بود، در گذشت، در آنجا دفن كردند و نزديك آن مشهدي است زيبا و مردم حلب بدان تعصب دارند و بنايي محكم كرده اند و مال بسيار به مصرف رسانيده و گويند علي عليه السلام را در خواب بدانجا ديدند.



پاورقي

[1] حمص به کسر «حاء» و تخفيف «ميم» مثل حبر شهري است ميان دمشق و حلب. در «معجم البلدان» گويد: قبوري از اولاد جعفر طيار در آنجا است.