بازگشت

شهادت اولاد اميرالمؤمنين


(ارشاد) چون عباس بن علي عليه السلام بسياري كشتگان اهل بيت بديد، با برادران مادري خود عبدالله و جعفر و عثمان گفت: اي فرزندان مادر من! پيش رويد تا من اخلاص شما را در راه خدا و رسول صلي الله عليه و آله ببينم! شما را فرزند نيست (تا غم فرزند خوريد) پس عبدالله پيشتر رفت و كارزاي صعب كرد، او و هاني بن ثبيت حضرمي دو ضربت رد و بدل كردند و هاني او را بكشت و در مناقب اين رجز براي او ذكر شده است:



انا ابن ذي النجدة و الأفضال

ذاك علي الخير ذو الفعال



سيف رسول الله ذو النكال

في كل يوم ظاهر الاحوال



و ابوالفرج روايت كرد كه او آن روز 25 ساله بود. پس از وي جعفر بن علي پيش سپاه رفت و در «مناقب» گويد اين رجز مي خواند:



اني انا جعفر ذو المعالي

ابن علي الخير ذي النوال



ذاك الوصي ذو السنا و الوالي

حسبي بعمي شرفا و خالي



احمي حسينا ذا الندي المفضال

(ارشاد، طبري و ابوالفرج) هاني بن ثبيت بر وي تاخت و او را بكشت و ابوالفرج از ابي جعفر محمد بن علي عليه السلام روايت كرده است كه: خولي [1] بن يزيد اصبحي جعفر بن علي عليه السلام را شهيد كرد و ابن شهر آشوب گويد كه: خولي بن يزيد اصبحي تير بر شقيقه يا چشم او افكند.




و عثمان بن علي عليه السلام به مبارزت بيرون آمد و مي گفت:



اني انا عثمان ذو المفاخر

شيخي علي ذو الفعال الظاهر



هذا حسين سيد الاخير

و سيد الصغار و الاكابر



و 21 ساله بود و راهي را كه دو برادر برفتند، او نيز برفت. و ابوالفرج روايت كرده است كه: خولي بن يزيد بر او تيري افكند و از پاي در انداختش و در «مناقب» گويد كه: تيري بر پهلوي او نشست و از اسب بيفتاد، پس مردي از بني ابان بن دارم بر او تاخت و او را شهيد ساخت و سر او برگرفت.

مؤلف گويد: از علي عليه السلام روايت شده است كه فرمود: من او را به نام برادرم عثمان بن مظعون ناميدم.

مترجم گويد: اين حديث دلالت بر آن ندارد كه ناميدن ائمه عليهم السلام اولاد خود را به نام خلفاء جايز نيست، چون اميرالمؤمنين عليه السلام هم ابوبكر داشت و عم عمر و هم عثمان.

ديگر از شهدا محمد بن اصغر بن علي عليه السلام است، مادرش ام ولد بود و مردي از بني ابان بن دارم تيري بر او افكند و او را بكشت و سرش را برداشت.

ديگر ابوبكر بن علي بن ابي طالب عليه السلام است، مادرش ليلي بنت مسعود بن خالد است و مردي از همدان او را شهيد كرد و از مدايني روايت شده است كه: او را در جويي كشته يافتند و معلوم نشد قاتل او كه بوده است.



شيخي علي ذو الفخار الاطول

من هاشم الخير الكريم المفضل



هذا حسين ابن النبي المرسل

عنه نحامي بالحسام المصقل



تفديه نفسي من اخ مبجل

و جنگ پيوست تا زجر بن بدر جحفي (كذا) و گويند عقبه غنوي او را شهيد كرد.



و در «مناقب» است كه: پس از وي عمر بن علي عليه السلام به مبارزت آمد و اين رجز مي خواند:




خلوا عداة الله خلوا عن عمر

خلوا عن الليث الحصور المكفهر



يضربكم بسيفه و لا يفر

يا زجر يا زجر تدان من عمر



و زجر قاتل برادر خود را بكشت آنگاه داخل هنگامه ي جنگ شد.

مؤلف گويد: مشهور بين اهل تاريخ اين است كه عمر با برادرش به كربلا نيامد. و مترجم گويد: اين رجز را به اندكي اختلاف طبري از شمر بن ذي الجوشن نقل كرده است، و مصرع اول اين است: «خلوا عداة الله خلوا عن شمر».

صاحب «عمدة الطالب» گويد: عمر بن علي عليه السلام با برادرش به كوفه نرفت و آن روايت كه وي در كربلا حاضر بود صحيح نيست، بلكه در نسع درگذشت، 75 ساله يا 77 ساله.

ابوالفرج گفت: محمد بن علي بن حمزه گفته است كه: «ابراهيم بن علي بن ابي طالب عليه السلام آن روز به شهادت رسيد و من در هيچ يك از كتب انساب نام ابراهيم را نيافتم».

سيد رحمه الله گفت: مصنف كتاب مصابيح روايت كرده است كه حسن بن حسين عليه السلام معروف به مثني در آن روز پيش عمش جنگ كرد و هفده تن بكشت و هيجده زخم بدو رسيد و بيفتاد؛ پس خالوي او اسماء بن خارجه او را برداشت و به كوفه برد و علاج كرد تا بهتر شد، آنگاه او را به مدينه روانه كرد.

در «بحار» است و هم از مقتل خوارزمي روايت شده است كه پسري از سراپرده بيرون آمد ترسان و دو گوشوار مرواريد در گوش داشت، به راست و به چپ مي نگريست و دو گوشوار او لرزان بودند، پس هاني بن بعيث بر او حمله كرد و او را بكشت. شهر بانو بدو مي نگريست و از غايت دهشت چيزي گفتن نمي توانست و زبانش بند آمده بود.

و مؤلف در حاشيه گفته است: اين شهر بانويه مادر امام زين العابدين نيست چون او در ايام ولادت فرزندش از دنيا رفت و در آخر كتاب به اين اشارتي خواهم كرد. (طبري) از هشام كلبي از ابوالهذيل سكوني از هاني بن ثبيت حضرمي روايت كرده است: ابوالهذيل گفت: هاني را در مجلس حضرميان نشسته ديدم در زمان


خالد بن عبدالله، پيري سالخورده بود، مي گفت: من از آنها بودم كه در مقتل حسين عليه السلام حاضر بودند، ده مرد بوديم همه اسب سوار، ناگاه پسري از آل حسين عليه السلام بيرون آمد، چوبي از ستونهاي خيمه در دست داشت، ازار و پيراهني در بر، ترسان بود، به راست و چپ مي نگريست، گويي اكنون مي بينم كه چون سر خويش مي گردانيد مرواريدهاي گوشوارش مي لرزيد، ناگاه مردي تازان بيامد تا نزديك او شد، از روي اسب سوي او برگرديد و آن پسر را با شمشير دو نيمه كرد» هشام گفت سكوني گفت: كشنده ي آن پسر خود هاني بوده نام خود را صريح نگفت و پوشيده داشت، و مؤلف باين شعر تمثل كرد.



فلم تر عيني كالصغار مصابهم

يقلب اكباد الكبار علي الجمر



يعني: ديده ي من نديد مانند كودكان كه مصيبتشان جگر بزرگان را به روي آتش مي گرداند و كباب مي كند».

ابوحنيفه ي دينوري گفت: گويند كه چون عباس كثرت كشتگان بديد با برداران خود عبدالله و جعفر و عثمان گفت: (و اين برادران مادرشان ام البنين عامريه بود از آل وحيد) جانم فداي شما! پيش رويد و از سالار خويش حمايت كنيد تا پيش روي آن جان دهيد! پس همه با هم پيش رفتند و جلوي حسين عليه السلام بايستادند به روي و گلو و سينه او را از دشمن حفظ مي كردند، پس هاني بن ثويب حضرمي بر عبدالله بن علي حمله كرد و او را بكشت، آن گاه بر برادرش جعفر تاخت و او را نيز بكشت و يزيد اصبحي تيري بر عثمان افكند و او را بكشت و سر او را جدا كرد و آن را نزد عمر سعد برد و گفت انعام و پاداش مرا بده. گفت: انعام از امير خود طلب! يعني عبيدالله كه او پاداش تو را بدهد. اما عباس بن علي عليه السلام پيش روي حسين عليه السلام ايستاده بود و نزديك او جهاد مي كرد و حسين عليه السلام به هر سو مي گرديد با او بود تا كشته شد رحمه الله».


پاورقي

[1] مترجم گويد: خولي بضم «خاء» غلط است و صحيح آن بفتح «خاء» و فتح «واو» و تشديد«يا» است بر وزن جذلي.