بازگشت

مقتل عبدالله غفاري و عبدالرحمن غفاري


(طبري) چون همراهان حسين عليه السلام فزوني دشمن را بر خويش بديدند و دانستند كه دفع شر از حسين عليه السلام و از خود نمي توانند، در كشته شدن پيش روي آن حضرت بر يكديگر پيشي مي جستند، پس عبدالله بن عزره ي غفاري و برادرش عبدالرحمن نزد او آمدند و گفتند: يا اباعبدالله عليك السلام! دشمن ما را فروگرفت و به تو نزديك شد، ما دوست داريم پيش روي تو كشته شويم، جان پناه تو باشيم و شر از تو دور كنيم! فرمود: مرحبا بكما نزديك من آييد! نزديك او شدند و نبرد مي كردند؛ يكي از آن دو مي گفت:



قد علمت حقا بنوغفار

و خندف بعد بني نزار



لنضربن معشر الفجار

بكل عضب صارم تبار



يا قوم ذودوا عن بني الاحرار

بالمشرفي و القنا الخطار



و مؤلف در حاشيه گويد: اين مرد عبدالرحمن بود و گويد كه جنگ كرد تا كشته شد.

و طبري گويد: دو جوان جابري كه پسر عم يكديگر بودند و برادران مادري، يكي سيف بن حارث بن سريع (به تصغير) و ديگري مالك بن عبد بن سريع، گريان نزد حسين عليه السلام آمدند، با آنها فرمود: اي برادر زادگان از چه گريانيد؟ اميدوارم پس از ساعتي چشم شما روشن شود. گفتند: فداي تو شويم! براي خويش گريه نمي كنيم، بر تو مي گرييم كه مي بينيم دشمنان گرد تو را گرفته اند و نمي توانيم از تو دورشان سازيم. فرمود: اي برادرزادگان خداوند شما را جزاي خير دهد بر اين اسف و اندوه و مواسا شما با من بهترين جزا كه پرهيزگاران را باشد!

مؤلف گويد: پس پيش رفتند و گفتند: عليك السلام! يا ابن رسول الله صلي الله عليه و آله! امام فرمود: و عليكما السلام! آنگاه كارزار كردند تا كشته شدند.