بازگشت

كشته شدن حر بن يزيد


(طبري) پس حر رجز خواندن گرفت و مي گفت:



آليت لا اقتل حتي اقتلا

و لن اصاب اليوم الا مقبلا



اضربهم بالسيف ضربا مقصلا

لاناكلا عنهم لا مهللا



و هم مي گفت:



اني انا الحر و مأوي الضيف

اضرب في اعناقكم بالسيف



عن خير من حلي مني و الخيف

اضربكم و لا اري من حيف



پس او و زهير بن قين كارزاري صعب كردند، اگر يكي حمله مي كرد و گرفتار مي شد، ديگري مي تاخت و او را مي رهانيد و ساعتي چنين كردند، آنگاه پيادگان بر حر حمله كردند و او را كشتند [1] عبيدالله بن عمرو بدائي از بني البداء، بطني از كنده گفت:



سعيد بن عبدالله لا تنينه

و لا الحر اذ واسي زهيرا علي قسر



فتال نيشابوري در «روضة الواعظين» آورده است كه: حسين عليه السلام پس از كشته


شدن حر نزديك او آمد و خون از او جاري بود، گفت: به به اي حر! تو حري، يعني آزاد مردي در دنيا و آخرت چنانكه ناميدندت، آنگاه اين اشعار خواند:



لنعم الحر حر بني رياح

صبور عند مختلف الرماح



و نعم الحر اذ واسي حسينا

فجاد بنفسه عند الصفاح



و مانند اين شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام روايت كرد شيخ ابو علي در «منتهي المقال» گويد: حر بن يزيد بن ناجية بن سعيد از بني يربوع حسين (يعني از اصحاب حسين عليه السلام)

سيد نعمة الله جزايري در «انوار النعمانية» گفته است جماعتي از ثقات براي من حكايت كردند كه: «چون شاه اسماعيل بغداد را بگرفت به كربلا آمد و از بعضي از مردم شنيد بر حر طعن مي زدند، نزديك قبر او رفت و به شكافتن آن فرمود! بشكافتند، او را مانند مردي خفته يافتند به آن هيأت كه كشته شده بود و دستمالي بر سرش بسته، چون دستمال بگشودند خون روان شد، هر چند خواستند به تدبيري خون را بند آورند به دستمال ديگر ميسر نگشت، پس حسن حال او ايشا را معلوم شد و بر قبر او بنايي فرمود كردن و خادمي معين. انتهي».

مترجم گويد: در حديث پنجم از چهل حديث اول كتاب چيزي مناسب اين قصه بگذشت.

و مؤلف گويد: نسب شيخ حر عاملي صاحب وسائل به حر بن يزيد رياحي مي پيوندد به طوري كه برادرش شيخ علي در «در المسلوك» گفته است.

(طبري) ابوثمامه ي صائدي پسر عمي داشت دشمن وي بود، در لشكر عمر سعد او را بكشت، آنگاه نماز ظهر بگذاشتند، نماز خوف. (ملهوف) روايت شده است كه: امام عليه السلام بن قين و سعيد بن عبدالله را فرمود جلو ايستيد تا من نماز پيشين گزارم آنها جلو ايستادند و با يك نيمه ي از اصحاب نماز خوف گذاشت.

و روايت شده است كه: سعيد بن عبدالله حنفي پيش حسين عليه السلام ايستاد و خويشتن را هدف تيرها كرد، هرگاه تير از جانب راست يا چپ مي آمد پيش آن


مي ايستاد و پيوسته بر او تير افكندند تا بر زمين افتاد و مي گفت: خدايا اين مردم را لعنت فرست چنانكه عاد و ثمود را فرستادي، خدايا سلام مرا به رسول خود برسان و آنچه مرا رسيد از رنج اين زخمها بگوي كه من در ياري فرزندان رسول پاداش از تو خواهم و درگذشت رحمه الله و سيزده زخم تير بر وي يافتند سواي زخم شمشير و نيزه.

ابن نما گويد: بعضي گفته اند كه آن حضرت نماز فرادي كرد به أيماه.

(طبري) و ابن اثير و غير آنان گفته اند: بعد از ظهر قتال كردند سخت و نزديك حسين عليه السلام رسيدند، امام سعيد بن عبدالله حنفي را پيش خود خواند او خويشتن را هدف تير آنان كرد، از راست و چپ بر او تير مي افكندند تا بر زمين افتاد.

مؤلف گويد: در زيارت ناحيه ي مقدسه كه مشتمل بر اسماء شهداست اين عبارت آمده است:

السلام علي سعيد بن عبدالله الحنفي القائل للحسين عليه السلام و قد اذن له في الانصراف: لا و الله لا نخليك تا آن كه گويد: فقد لا قيت حمامك و واسيت امامك و لقيت من الله الكرامة في دار المقامة حشرنا الله معكم في المستشهدين و رزقنا مرافقتكم علي اعلي عليين.

ابن نما رحمه الله شهادت ابن حنفي را مطابق روايت طبري و ابن اثير ذكر كرده است آنگاه گويد: عمر بن سعد عمرو بن حجاج را با گروهي كماندار بفرستاد تا هر كس از اصحاب حسين عليه السلام را كه مانده بود تير باران كردند و اسبان آنها را پي بريردند كه ديگر سوار با او نماند و به زبان حال مي گفت:



اتمسي المذاكي [2] تحت غير لوائنا

و نحن علي اربابها امراء



و اي عظيم رام اهل بلادنا

فانا علي تغيره قدراء






و ما سار في عرض السماوة بارق

و ليس له من قومنا خفراء




پاورقي

[1] اين عبارت را در نسخه‏ي طبري نيافتم.

[2] مذاکي جمع مذکي به صيغه‏ي اسم فاعل از باب تفعيل،اسب نيکو است؛ يعني آيا اسبان زير پرچم ديگران باشند با آنکه ما فرمان فرماي صاحبان آنها هستيم و هر چيز دشوار که به مردم کشور ما روي آورد، ما مي‏توانيم آن را بازگردانيم، در دشت سماوه ابري نگذشت که از قوم ما چند تن او را در پناه خود نگرفته باشند (ابر را در پناه گرفتن کنايه از غايت قدرت است).