بازگشت

در ثواب گريستن بر مصيبت حسين و ثواب لعن بر قاتلان او


و در اين فصل به چهل حديث اكتفا مي كنيم:

حديث اول [1] : مؤلف كتاب، مرحوم حاج شيخ عباس قمي گويد: «حديث كرد مرا شيخ اجل محدث حاج ميرزا حسين النوري - نور الله تربته - به اجازه ي عامه ي كامله جميع ما حقت له روايته و جازت له اجازته روز جمعه ي ششم شهر ربيع الاول سال 1320 در كوفه ي متبر كه بر كنار فرات نزديك جسر از شيخ امام معلم علماء الاسلام الحاج شيخ مرتضي الانصاري [2] از شيخ جليل جامع فضائل علميه و


عمليه حاج ملا احمد نراقي از وحيد العصر صاحب الكرامات الباهرة السيد محمد مهدي بحر العلوم قدس سره از شيخ العلماء و مرجع الفقهاء الاستاد الاكبر آقا محمد باقر بهبهاني از والد معظم محقق او محمد اكمل از مروج مذهب حق خاتم المحدثين مولا محمد باقر مجلسي - رحمه الله - از والدش شيخ اجل جامع فنون عقليه و نقليه، مولانا محمد تقي مجلسي از شيخ الاسلام و المسلمين و رئيس الفضلاء و المحققين شيخ محمد عاملي بهاء الدين - رفع الله مقامه - از والدش محقق مدقق، حسين بن عبدالصمد عاملي از شيخ امام خاتم فقهاء الاسلام شيخ الامة و فتاها قدوة الشيعة و نور الشريعة الشيخ زين الدين المشهور بالشهيد الثاني - قدس سره - از شيخ فاضل ورع نور الدين علي بن عبدالعالي ميسي - نور الله روضته - از شيخ سعيد كاملي المعي محمد بن داوود جزيني عاملي - رحمه الله - از شيخ ثقه جليل علي بن الشهيد - رفع الله درجته - از والدش شيخ امام استاد فقهاء الانام رئيس المذهب و الملة فخر الشيعه و تاج الشريعة شمس الدين ابي عبدالله محمد بن مكي شهيد - اعلي الله مقامه - از عالم محقق و فاضل مدقق وحيد الاعصار فخر الاسلام سلطان العلماء و منتهي الفضلاء ابي طالب محمد بن العلامه - رفع الله مقامه - از والدش شيخ اعظم وارث علوم الانبياء و المرسلين، مروج شريعة خاتم


النبيين آية الله في العالمين اعلم علماء المسلمين، حبر الامة جمال الملة محيي السنة و مميت البدعة، ابي منصور حسن بن مطهر حلي مشتهر حقا بالعلامه - جزاه الله عن الاسلام خير الجزاء - از شيخ اجل مدقق الثبت الثقه افقه فقهاء الافاق شيخ الطائفة و سنادها ابي القاسم نجم الدين جعفر بن سعيد الحلي المعروف بالمحقق - شكر الله سعيه - از سيد حسيب و محدث اديب نسابه فخار بن معد موسوي حائري - رحمة اليه - از شيخ فقيه محدث ورع، سديد الدين ابي الفضل شاذان بن جبرئيل قمي نزيل دار الهجرة - علي هاجرها الف صلوة و تحية - از شيخ فقيه ثقه عماد الدين ابي جعفر محمد بن ابي القاسم بن محمد طبرسي آملي - رضي الله عنه - از شيخ ثقه فقيه ابي علي حسن بن محمد طوسي ملقب به مفيد ثاني از والدش رئيس الطائفه محيي الرسوم و مدون العلوم محقق الاصول و الفروع و مهذب فنون المعقول و المسموع ابي جعفر محمد بن الحسن الطوسي - قدس الله تربته الزكية - از شيخ اقدم، اوثق اعلم، حجة الفرقة و فخر الطائفة مروج المذهب و الدين وارث علوم المعصومين الشيخ السعيد ابي عبدالله محمد بن محمد بن نعمان الملقب بالمفيد - عطر الله مرقده - از شيخ جليل مدث ناشر آثار الائمة رئيس المحدثين المولود بدعاءة الامام شيخ صدوق ابي جعفر محمد بن علي بن بابويه القمي از شيخ جليل ابي القاسم محمد بن علي ماجيلويه القمي از شيخ محدث نبيه علي بن ابراهيم از والدش ابراهيم بن هاشم از ثقه ي جليل ريان بن شبيب خال معتصم گفت:

داخل شدم بر ابي الحسن الرضا عليه السلام در روز اول محرم پس به من گفت:اي پسر شبيب! آيا روزه داري! گفتم نه، گفت: اين روز روزي است كه زكريا در آن پروردگار خود را خواند و گفت:

«رب هب لي من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء»

يعني:اي پروردگار من! مرا از نزد خويش ذريتي پاك ببخش كه تو شنونده ي دعايي.

پس خداي تعالي دعاي او را مستحاب كرد و ملائكه را فرمود تا زكريا را ندا


كردند در حالتي كه وي در محراب ايستاده بود و نماز مي گزارد كه خداوند تو را مژده مي دهد به يحيي.

پس هر كس اين روز را روزه بدارد و خداي تعالي را بخواند، خداي تعالي او را اجابت كند چنانكه زكريا را. آنگاه گفت:اي پسر شبيب! محرم آن ماه است كه مردم جاهليت درگذشته حرمت آن ماه را نگاه مي داشتند، اما اين امت نه حرمت ماه را شناختند و نه حرمت پيغمبر خود را و در اين ماه ذريه ي او را كشتند و زنان او را اسير كردند و اثاث او را به تاراج بردند، خداوند هرگز آنان را نيامرزد! اي پسر شبيب! اگر براي چيزي گريه خواهي كرد براي حسين بن علي بن ابي طالب عليهماالسلام گريه كن، براي آن كه او را مانند گوسفندي ذبح كردند و هيجده مرد از خاندان او با او كشته شدند كه روي زمين مانند آنها نبود. و هفت آسمان و زمينها براي كشته شدن او گريستند و چهار هزار فرشته براي ياري او فرود آمدند، او را يافتند كشته شده و نزد قبر او آشفته موي و گرد آلودند تا وقتي كه قائم عليه السلام برخيزد، و از ياران او باشند و شعار آنان يالثارات الحسين عليه السلام است؛ اي پسر شبيب! پدرم حديث از پدرش از جدش كه چون جد من حسين عليه السلام كشته شد، آسمان خون باريد با غباري سرخ رنگ؛ اي پسر شبيب! اگر بر حسين عليه السلام بگريي چندان كه اشك تو بر دو گونه ات روان گردد، خداي تعالي هر گناهي كه كرده باشي بيامرزد خرد يا بزرگ، اندك يا بسيار؛ اي پسر شبيب! اگر خوشنود مي كند تو را كه خداي تعالي را ملاقات كني در حالي كه گناهي بر تو نباشد، حسين عليه السلام را زيارت كن، اي پسر شبيب! اگر خوشحال مي كند تو را كه در غرفه هاي ساخته در بهشت همنشين پيغمبر خدا و خاندان او باشي، كشندگان حسين عليه السلام را لعنت كن؛ اي پسر شبيب! اگر تو را مسرور مي كند كه ثواب تو مانند ثواب آن كساني باشد كه با حسين عليه السلام شهيد شدند، هر گاه ياد او كني بگو: «يا ليتني كنت معهم فافوز فوزا عظيما»اي پسر شبيب! اگر خوشحال مي كند تو را كه در درجات بلند بهشت با ما باشي براي اندوه ما اندوهناك باش و از فرح ما شادمان و بر تو باد دوستي ما، كه اگر مردي سنگي را دوست بدارد خدا او را روز قيامت با آن سنگ محشور گرداند».


حديث دوم: به سند متصل از شيخ مفيد - قدس روحه - از ابن قولويه از ابن وليد از صفار از ابن ابي الخطاب از محمد بن اسماعيل از صالح بن عقبه از ابي هارون مكفوف گفت: «داخل شدم بر حضرت ابي عبدالله عليه السلام به من فرمود: براي من شعر بخوان! شروع كردم به خواندن، فرمود: اين طور نه، لكن چنانكه براي خود مي خوانيد و چنانكه نزد قبر او رثاي او مي كنيد، گفت: پس من خواندم: امرر علي جدث الحسين فقل لأعظمه الزكيه و آن حضرت بگريست من خاموش شدم فرمود: بگذر و ساير ابيات را بخوان! من خواندم تا آخر آنگاه فرمود زياده كن پس خواندم:



يا فرو قومي فاندبي مولاك

و علي الحسين فاسعدي ببكاك



ابوهارون گفت: آن حضرت بگريست و زنان بي تابي نمودند چون خاموش شدند به من فرمود: اي اباهارون هر كس شعري درباره ي حسين عليه السلام بخواند و ده نفر را بگرياند بهشت براي اوست، آن گاه يكي از اين عدد كم كرد تا به يكي رسيد و فرمود: هر كس شعري بخواند درباره ي آن حضرت و يك نفر را بگرياند بهشت از براي اوست، آنگاه فرمود: هر كس ياد او بكند و بگريد بهشت براي اوست».

مؤلف گويد: اين شعر كه ابوهارون بخواند«امرر علي آه» از اشعار سيد حميري است چنانكه شيخ ابن نما بدان تصريح كرده است و اشعار چنين است:



امرر علي جدث الحسين

فقل لاعظمه الزكيه



يا أعظما لا زلت من

و طفاء ساكبة رويه



و اذا مررت بقبره

فاطل به وقف المطيه



وابك المطهر للمطهر

و المطهرة النقيه



كبكاء معولة اتت

يوما لواحدها المنيه



حديث سوم: به سند متصل از شيخ صدوق رحمه الله به اسنادش از ابن عباس است كه:«علي عليه السلام با رسول خدا - صلوات اله عليه - گفت: يا رسول الله! آيا عقيل را دوست مي داري؟ گفت: آري، سوگند به خدا او را به دو دوستي دوست مي دارم؛ يك دوستي براي خود او و يك دوست داشتن براي آن كه ابوطالب او را دوست


داشت و فرزند او در راه دوستي فرزند تو كشته شود، پس ديده ي مؤمنين بر وي اشك ريزند و فرشتگان مقرب الهي بر وي درود فرستند، آنگاه رسول خدا بگريست چنانكه اشكهاي او بر سينه اش روان گشت و گفت: شكايت به خدا مي كنم از آنچه خاندان من پس از من ملاقات مي كنند».

حديث چهارم: به سند متصل از شيخ ابي القاسم به قولويه مسندا از مسمع كردين گفت:«حضرت ابي عبدالله به من فرمود: اي مسمع! تو از مردم عراق هستي به زيارت قبر حسين عليه السلام نمي روي؟! گفتم نه، من مردي مشهورم از بصره و نزد ما كسانيند از هواداران اين خليفه و دشمنان ما در قبايل بسيارند از ناصبيان و غير آنان و من ايمن نيستم كه حال مرا به فرزندان سليمان بگويند و به اين جهت مرا آزار و ستم كنند، به من فرمود: آيا ياد مي كني آن چه با او كردند؟ گفتم: بلي، فرمود: آيا جزع مي كني؟ گفتم: اي والله چنان گريه گلوي مرا مي گيرد كه كسان من آثار آن را در من مشاهده مي كنند و از طعام باز مي ايستم و اين اندوه در روي من ظاهر مي شود، فرمود: خدا رحمت كند اشك چشم تو را، البته تو از آنها هستي كه از اهل جزع بر ما شمرده مي شوند و آنها كه براي شادي ما شادان و در غم و اندوه ما اندوهگين هستند و هنگام ترس مي ترسند و در ايمني ما ايمنند البته تو وقت مردن پدران مرا نزد خود حاضر بيني، ملك الموت را وصيت مي كنند درباره ي تو و تو را مژده مي دهند به چيزي كه چشم تو به آن روشن شود پيش از مرگ، و ملك الموت بر تو دلسوزتر و مهربانتر باشد از مادر مهربان نسبت به فرزند، آنگاه بگريست و من با او بگريستم و فرمود: سپاس خداي را كه برتري داد ما را بر ديگر آفريدگان به رحمت خود و ما اهل بيت را مخصوص داشت به رحمت، اي مسمع! به دستي كه آسمان و زمين گريه مي كنند از زماني كه اميرالمؤمنين عليه السلام كشته شد براي دلسوزي بر ما، و فرشتگاني كه بر ما گريستند بيشترند و از زمان كشته شدن ما اشك فرشتگان نايستاده است و هيچ كس بر ما و آنچه بر سر ما آمده نگريد از روي دلسوزي مگر خداوند بر او رحمت كند پيش از آنكه اشك از چشم او بيرون آيد، و هر گاه


اشكهاي او بر گونه هايش روان شود اگر قطره اي از آن در جهنم افتد حرارت آن را بنشاند چنان كه گرمي در دوزخ نماند، و كسي كه دلش براي ما به درد آيد شادمان گردد روزي كه ما را ببيند هنگام مرگ چنان شادماني كه پيوسته در دل او بماند تا كنار حوض بر ما وارد شود، و حوض شادمان مي شود هر گاه دوست ما كنار آن آيد حتي آن كه از انواع خوراك به قدري او را بچشاند كه ديگر نخواهد از كنار حوض دور شود الحديث».

حديث پنجم: به سند متصل از شيخ ابي القاسم بن قولويه بن سند خود از عبدالله بن بكر كه گفت در ضمن حديثي طويل كه: «حج گذاردم با حضرت ابي عبدالله عليه السلام و گفتم يابن رسول الله! اگر قبر حسين عليه السلام را بشكافند آيا در قبر او چيزي بيابند فرمود: اي پسر بكر! چه بزرگ است سؤالهاي تو، به درستي كه حسين بن علي عليه السلام با پدر و ماد و برادرش در منزل رسول خدا - صلوات الله عليهم - هستند و با او روزي و نواخت مي يابند و او بر جانب راست عرش و بدان درآويخته است. مي گويد: اي پروردگار من! آنچه به من وعده دادي وفا كن و به زوار خود مي نگرد و مي شناسد آنها را به نامهاشان و نام پدرانشان و هر چه در باروبنه آنهاست بهتر از آن كه يكي از آن ها پسر خود را مي شناسد، و نظر مي كند به كسي كه بر وي گريه مي كند و از خدا طلب آمرزش مي كند براي او و از پدر خود مي خواهد كه استغفار كند و مي گويد: اي گريه كننده! اگر بداني كه خداوند براي تو چه مهيا كرده است، شادمان مي گردي بيش از آن كه محزون شدي و از هر گناه و خطيئه براي او استغفار مي كند».

حديث ششم: به سند متصل از شيخ جليل رئيس المحدثين محمد بن علي بن بابويه قمي - عطر الله مرقده - مسندا از ابي الحسن الرضا عليه السلام گفت: «هر كس مصيبت ما را به ياد آورد براي آنچه با ما كرده اند بگريد، با ما باشد در درجه ي ما روز قيامت و هر كس مصيبت ما را به ياد ديگران آورد و خود بگريد و بگرياند، چشم او نگريد روزيكه همه ي چشمها مي گريند، و هر كس بنشيند در مجلسي كه امر ما در آن جا احيا مي شود، دل او نميرد روزي كه همه ي دلها مي ميرد».


حديث هفتم: و به سند خود از شيخ الطائفه ابي جعفر طوسي از مفيد از ابن قولويه از پدرش از سعد از برقي از سلميان بن مسلم كندي از ابن غزوان از عيسي بن ابي منصور از أبان بن تغلب از ابي عبدالله عليه السلام فرمود: «آه كشيدن غمگين براي ستمي كه به ما رسيده است تسبيح است و اندوه او براي ما عبادت و پوشيدن راز ما جهاد در راه خداست، آنگاه فرمود: بايد اين حديث به زر طلا نوشته شود».

حديث هشتم: به همان سند از شيخ فقيه ابي القاسم بن قولويه به سندش از ابن خارجه از ابي عبدالله عليه السلام گفت: «حسين بن علي عليه السلام گفت: من كشته ي اشك چشمم و با حزن و اندوه كشته شدم و بر خداست كه غمگيني به زيارت من نيايد مگر آنكه او را شادان به اهل خود برگرداند».

حديث نهم: به سند متصل از شيخ الطائفه - قدس سره - از مفيد از ابي عمر و عثمان دقاق از جعفر بن محمد بن مالك از احمد بن يحيي اودي از مخول بن ابراهيم از ربيع بن منذر از پدرش از حسين بن علي عليه السلام فرمود: هيچ بنده اي نيست كه چشمش براي ما يك قطره بچكاند يا فرمود: قطره ي اشك بريزد مگر اينكه خداوند، روزگارها او را در بهشت جاي دهد. احمد بن يحيي اودي گفت: آن حضرت را در خواب ديدم و گفتم: مخول بن ابراهيم از ربيع بن منذر از پدرش از تو روايت كرد (همان عبارت) فرمود: آري گفتم: دراين صورت اسناد ميان من و تو ساقط شد و گويند«حقب» (روزگارها) در اين حديث كنايه از دوام است.

حديث دهم: به سند متصل از ابن قولويه به اسنادش از ابي عماره منشد گفت: «هرگز در هيچ روزي نام حسين بن علي عليه السلام نزد ابي عبدالله صادق عليه السلام برده نشد كه آن روز آن حضرت خندان ديده شود تا شب و آن حضرت مي گفت: «الحسين عبرة كل مؤمن» يعني حسين سبب ريزش اشك هر مؤمني است».

حديث يازدهم: به اسناد خود متصلا از علي بن ابراهيم از پدرش از ابن محبوب از علاء از محمد از ابي جعفر عليه السلام مي فرمود: «هر مؤمني كه چشمش براي كشته شدن حسين بن علي عليه السلام اشك بريزد تا بر گونه اش روان گردد،


خداوند او را در بهشت در غرفه ها جاي دهد كه روزگارها در آن بماند و هر مؤمني كه چشم او اشك بريزد تا بر گونه اش روان شود براي رنج و آزاري كه از دشمن به ما رسيد، در دنيا خداوند او را در جايگاه راستي در بهشت جاي دهد و هر مؤمني كه در راه ما رنجي بيند و چشم او گريان شود تا اشكش بر دو گونه اش روان شود از زحمت و رنجي كه درباره ي ما به او رسيده است خداوند رنج و زحمت را روز قيامت از روي او بگرداند و ايمن كند او را از غضب خودش و از آتش».

حديث دوازدهم: به سند متصل از شيخ صدوق از پدرش از عبدالله جعفر حميري از احمد بن اسحق بن سعد از بكر بن محمد ازدي از ابي عبدالله عليه السلام كه به فضيل فرمود: «آيا مي نشينيد و حديث ما مي گوييد؟ گفت: آري، فدايت شوم! فرمود: اين مجالس را دوست مي دارم پس امر ما را احيا كنيد؛ اي فضيل! خداوند رحمت كند كي كه امر ما را احيا كند! اي فضيل! هر كس ياد ما كند يا نزد او ياد ما كنند پس از چشمش به اندازه ي بال مگسي اشك بيرون آيد خداوند گناهان او را بيامرزد هر چند مانند كف درياها باشد».

حديث سيزدهم: به اسند خود از شيخ صدوق به اسنادش از ابي عماره ي منشد از ابي عبدالله عليه السلام گفت به من اي: اباعماره شعري در رثاي حسين بن علي عليه السلام براي من بخوان! گفت: من خواندم آن حضرت بگريست باز خواندم باز بگريست، سوگند به خدا كه پيوسته شعر خواندم و آن حضرت مي گريست تا صداي گريه را از اندرون خانه هم شنيدم، پس فرمود: اي اباعماره! هر كس درباره ي حسين بن علي عليه السلام شعري بخواند و پنجاه نفر را بگرياند، بهشت از براي اوست، و هر كس درباره ي حسين عليه السلام شعري بخواند و سي تن را بگرياند، بهشت از براي اوست، و هر كس درباره ي حسين عليه السلام شعري بخواند و بيست نفر را بگرياند، بهشت از براي اوست، و هر كس درباره ي حسين عليه السلام شعري بخواند و ده نفر را بگرياند، بهشت از براي اوست، و هر كس درباه ي حسين عليه السلام شعر بخواند و يك نفر را بگرياند، بهشت از براي اوست، و هر كس درباره ي حسين عليه السلام شعر بخواند و تباكي كند؛ يعني خود را گريان نمايد، بهشت از براي اوست».


حديث چهاردهم: به سند متصل از جعفر بن قولويه از هارون بن موسي تلعكبري از محمد بن عمر بن عبدالعزيز كشي از نصر بن صباح از ابن عيسي از يحيي بن عمران از محمد بن سنان از زيد شحام گفت: «نزد ابي عبدالله عليه السلام بوديم با جماعتي از اهل كوفه پس جعفر بن عفان بر آن حضرت در آمد او را نزديك خود خواند آنگاه گفت: اي جعفر! گفت: لبيك، خدا مرا فداي تو كند! فرمود: به من خبر رسيده است كه تو در رثاي حسين عليه السلام شعر مي گويي و نيكو مي گويي؟ گفت: آري، خدا مرا فداي تو كند! فرمود: بگوي پس من شعر براي او خواندم و او بگريست و كساني كه گرد او بودند بگريستند و اشكها بر روي و محاسن آن حضرت جاري شد، آنگاه گفت: اي جعفر! سوگند به خدا كه فرشتگان حاضر بودند و سخن تو را درباره ي حسين عليه السلام مي شنيدند و بگريستند چنانكه ما گريستيم و بيشتر هم، و به تحقيق خداوند در اين ساعت بر تو بهشت را واجب گردانيد و تو را آمرزيداي جعفر! آيا بيش از اين بگويم؟ گفت: بلي، اي سيد من! فرمود: هيچ كس نيست كه درباره ي حسين عليه السلام شعري بگويد و بگريد و بگرياند مگر اين كه خداوند بهشت را بر او واجب گرداند و او را بيامرزد».

حديث پانزدهم: و به سند متصل از شيخ صدوق از ابن مسرور از ابن عامر از عمش از ابراهيم بن ابي محمود گفت: «حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه: محرم ماهي است كه مردم جاهليت جنگ را در آن حرام مي دانسته اند خون ما در آن ماه حلال شمرده شد و حرمت ما هتك شد و فرزندان و زنان ما اسير شدند و آتش در خيام ما افروخته گشت و هر چه در آنها بود به تاراج رفت و حرمت رسول خدا را درباره ي ما مراعات نكردند، روز كشته شدن حسين عليه السلام چشمان ما را آزرده كرد و اشكهاي ما را روان ساخت، عزي ما در زمين كربلا خوار شد و اندوه و بلا نصيب ما گشت تا روز معين، پس گريه كنندگان بايد بر حسين عليه السلام گريه كنند براي اينكه گريه ي بر او گناهان بزرگ را مي ريزد، آنگاه گفت: چون ماه محرم مي شد پدرم را خندان نمي ديدند و اندوه بر وي غالب بود تا ده روز مي گذشت و چون روز دهم مي شد آن روز، روز مصيبت و اندوه و گريه ي او بود و مي گفت: اين روزي است كه


حسين عليه السلام در آن روز كشته شد».

حديث شانزدهم: به سند متصل از شيخ صدوق - عطر الله مرقده - از طالقاني از احمد همداني از علي بن حسن فضال از پدرش از حضرت رضا عليه السلام فرمود: «هر كس ترك كند سعي در قضاي حوائج خودرا در روز عاشورا خداوند حوائج دنيا و آخرت او را بر آورد و هر كس روز عاشورا روز مصيبت و اندوه و گريه ي او باشد خداوند روز قيامت را روز شادي و سرور او قرار دهد، پس چشم او به سبب ما در بهشت روشن شود و هر كس روز عاشورا را روز بركت خواند و براي خانه ي خود چيزي اندوخته كند، خداوند آن چيز را بر وي مبارك نگرداند، در روز قيامت با يزيد و عبيدالله بن زياد و عمر بن سعد - لعنهم الله - محشور شود در درك اسفل جهنم».

حديث هفدهم: به اسناد متصل از صدوق از رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «موسي بن عمران از خداي تعالي مسألت كرد و گفت: اي پروردگار من! برادرم درگذشت او را بيامرز! وحي بدو رسيد اي موسي اگر درباره ي اولين و آخرين از من مسألت كني تو را اجابت كنم مگر كشنده ي حسين بن علي عليه السلام كه از قاتل او انتقام مي كشم.

حديث هيجدهم: به سند متصل از ابن قولويه به اسناد او از ابي عبدالله عليه السلام فرمود: «قاتل يحيي بن زكريا ولد الزنا بود و قاتل حسين بن علي عليه السلام ولد الزنا بود. آسمان نگريست مگر بر آن دو».

حديث نوزدهم: به سند متصل از ابن قولويه به اسناد از داوود رقي گفت: «نزد حضرت ابي عبدالله بودم، آب خواست چون بنوشيد ديدم گريه او را گرفت و چشمانش از اشك پر شد، آنگاه فرمود: اي داوود خداي لعنت كند قاتل حسين عليه السلام را هيچ بنده اي آب ننوشد كه ياد حسين عليه السلام كند و لعن بر قاتل او فرستد، مگر آن كه خداي تعالي براي او صد هزار حسنه نويسد و صد هزار گناه او را محو كند و صد هزار درجه مقام او را بالا برد و چنان باشد كه صد هزار بنده آزاد كرده است و خداوند او را خرم و خوشدل محشور گرداند».

حديث بيستم: به سند متصل از ابن قولويه از محمد بن يعقوب كليني به


اسنادش از داوود بن فرقد گفت: «در خانه ي حضرت ابي عبدالله نشسته بودم كبوتر راعبي ديدم همهمه مي كند، آن حضرت به سوي من نگريست و فرمود: اي داوود مي داني اين مرغ چه مي گويد؟ گفتم: نه، قسم به خدا، فرمود: بر قاتلين حسين عليه السلام نفرين مي كند پس در خانه هاي خود از اينها نگاه داريد».

حديث بيستم و يكم: به سند متصل از آيت الله علامه از خواجه نصير الدين طوسي از شيخ برهان الدين محمد قزويني، نزيل ري، از شيخ منتجب الدين علي بن عبدالله بن حسن از پدرش از جدش از شيخ گراجكي گفت: محمد بن عباس به اسناد خود از حسن بن محبوب روايت كرده است به اسنادش از صندل از دارم بن فرقد گفت:«كه حضرت ابوعبدالله عليه السلام فرموده است: سوره ي فجر را در فرايض و نوافل بخوانيد كه آن سوره ي حسين بن علي عليه السلام است و بدان رغبت داشته باشيد خداوند شما را رحمت كند، پس ابواسامه به او گفت و حاضر بود در مجلس، چگونه اين سوره خاص حسين است؟ فرمود: نشنيدي قوله تعالي: «يا ايتها النفس المطمئنة» مقصود از آن حسين بن علي عليه السلام است، اوست صاحب نفس مطمئنه راضيه مرضيه و اصحاب او از آل محمد عليهم السلام آنها هستند كه راضي هستند از خداي تعالي در روز قيامت و خدا نيز از ايشان راضي است و اين سوره خاص حسين بن علي عليه السلام و شيعه ي او و شيعه ي آل محمد عليهم السلام است؛ هر كس قرائت كند«و الفجر» را پيوسته با حسين بن علي عليه السلام باشد در درجه ي او در بهشت و خداوند غالب و حكيم است.»

حديث بيست و دوم: به سند متصل از شيخ طوسي به اسناده ي از محمد بن مسلم گفت: «شنيدم از اباجعفر و جعفر بن محمد عليهماالسلام مي گفتند: خداوند تعالي عوض داد كشته شدن حسين عليه السلام را به اين كه امامت در ذريت اوست و شفا در تربت او و اجابت دعا در زير قبه ي او، و ايامي كه زائر به زيارت او رود و بازگردد از عمرش محسوب نشود، محمد بن مسلم گفت: به ابي عبدالله گفتم: اينها به مردم مي رسد به سبب آن حضرت پس او را چه باشد في نفسه؟ فرمود: خداوند او را به پيغمبر خود ملحق كند با او باشد در درجه و منزلت او، آنگاه اين آيت تلاوت


فرمود: «و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم.»

حديث بيست و سوم: به سند متصل از شيخ افقه محقق از محمد بن عبدالله بن زهره ي حلبي از ابن شهر آشوب از احمد بن ابيطالب طبرسي در احتجاج در حديث طويل از سعد بن عبدالله اشعري در حكايت شرفياب شدن به حضور مهدي عليه السلام گفت:«خبر ده مرا از تأويل «كهيعص» حضرت فرمود: اين حروف از اخبار غيب است كه خداوند بنده ي خود زكريا را بر آن آگاه گردانيد و حكايت آن را براي محمد صلي الله عليه و آله بيان فرمود، و اين چنان است كه زكريا از خداوند خواست نام پنج تن را به وي آموزد، جبرئيل فرود آمد و او را آموزانيد و زكريا هر گاه نام محمد و علي و فاطمه و حسن عليهم السلام را مي برد اندوه او بر طرف مي شد و غم او زايل مي گشت، و هر گاه نام حسين عليه السلام مي برد گريه گلوي او را مي گرفت و نفسش به شماره مي افتاد، روزي گفت: اي پروردگار من! چون است كه وقتي نام چهار كس از آن ها را مي برم از اندوه تسليت مي يابم و هر گاه ياد حسين عليه السلام مي كنم اشكم ريزان مي شوم و ناله ام بيرون مي آيد؟ خداوند تبارك و تعالي او را خبر داد و فرمود: «كهيعص» پس«كاف» نام كربلاست و «ها» هلاك عترت است «يا» يزيد است كه بر حسين عليه السلام ستم كرد و «عين» عطش است و «صاد» صبر و شكيبائي آن حضرت، چون زكريا اين بشنيد سه روز از مسجد خود جدا نگشت و مردم را از داخل شدن بر خود منع فرمود و به گريه و ناله پرداخت و او را رثا مي گفت كه خداوند!! آيا بهترين خلق خود را به مصيبت فرزند وي مبتلا مي كني؟! آيا چنين بلايي بر خانه ي او فرود مي آوري!؟آيا علي و فاطمه عليهماالسلام را جامه ي سوگواري مي پوشاني و اندوه آن را در منزل آنها مي آوري؟! آنگاه مي گفت: اي خداي من! مرا فرزندي روزي كن كه در پيري چشم من به وي روشن شود و چون روزي كردي مفتون كن مرا به دوستي او، آنگاه به مرگ او مرا اندوهناك ساز چنانكه محمد صلي الله عليه و آله حبيبت را به فرزندش اندوهناك ساختي، پس خداوند يحيي را به وي بخشيد و به مصيبت او مبتلا گردانيد و حمل يحيي شش ماه بود چنانكه حمل حسين عليه السلام چنين بود».


حديث بيست و چهارم: به اسناد متصل از صدوق به اسناد از ابي الجارود از ابي عبدالله عليه السلام گفت: «پيغمبر صلي الله عليه و آله در خانه ي ام سلمه بود او را گفت: كسي بر من داخل نشود پس حسين عليه السلام آمد و من نتوانستم او را نگه دارم تا داخل شد بر حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و ام سلمه نيز دنبال او وارد شد ناگاه ديد حسين عليه السلام را بر سينه ي او نشسته و پيغمبر مي گريد و در دست او چيزي است كه مي گرداند، آنگاه فرمود: اي ام سلمه! اينك جبرئيل است مرا خبر مي دهد كه اين فرزند كشته گردد و اين تربت از مقتل اوست آن را نزد خود نگاهدار، وقتي خون شد بدان كه حبيب من كشته شده است، ام سلمه گفت: اي رسول خدا! از خدا بخواه اين شر از او دفع كند گفت: از خداي خواستم اما به من وحي فرمود: كه او را درجه اي است به سبب شهادت، كه هيچ يك از آفريدگان به آن نمي رسد و او را شيعه اي است كه شفاعت مي كنند و شفاعت آنها پذيرفته مي شود و مهدي از فرزندان حسين است، پس خوشا كسي كه از دوستان حسين عليه السلام و شيعه ي اوست، ايشانند و الله فائزين در روز قيامت.»

حديث بيست و پنجم: به سند متصل از شيخ صدوق به اسناده از ابي عبدالله عليه السلام فرمود: «آن اسماعيل كه خداوند در كتاب خود گفته است: «و اذكر في الكتاب اسمعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا». اسماعيل پسر ابرهيم نبود، بلكه پيغمبري ديگر بود از پيغمبران خدا كه خدا وي را مبعوث كرد، قوم او، او را بگرفتند و پوست سر و روي او را كندند، پس فرشته اي نزد او آمد و گفت: خداي جل جلاله مرا سوي تو فرستاده است هر چه خواهش تو باشد بفرماي، گفت: من به آنچه با حسين عليه السلام مي كنند تأسي مي كنم».

حديث بيست و ششم: ابو جعفر طوسي به اسناده از زينب بنت جحش زوجه پيغمبر صلي الله عليه و آله گفت: «روزي پيغمبر خدا نزد من خفته بود پس حسين عليه السلام بيامد و من او را مشغول مي كردم مبادا پيغمبر را بيدار كند ناگاه غافل شدم و او داخل خانه شد و من در پي او رفتم وي را يافتم بر شكم نبي صلي الله عليه و آله نشسته و زبيبه بر ناف آن حضرت گذاشته بول مي كند خواستم او را برگيرم پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:


اي زينب او را رها كن تا فارغ شود چون فارغ شد پيغمبر صلي الله عليه و آله وضو ساخت و به نماز برخاست و چون سجده كرد، حسين عليه السلام بر پشت او نشست پيغمبر صلي الله عليه و آله آن قدر درنگ كرد تا حسين عليه السلام فرود آمد و چون ايستاد حسين عليه السلام بازگشت و پيغمبر او را برداشت تا از نماز فارغ شد پس پيغمبر صلي الله عليه و آله دستها بگشود و مي گفت: اي جبرئيل! به من بنماي! به من بنماي! گفتم: يا رسول الله صلي الله عليه و آله امروز تو را ديدم كاري كردي كه پيش از اين نديده بودم، گفت: آري، جبرئيل نزد من آمد و مرا به حسين عليه السلام تعزيت گفت و خبر داد كه امت من او را مي كشند و خاكي سرخ بياورد».

حديث بيستم و هفتم: ابن قولويه به اسناد از علي بن ابي طالب عليه السلام گفت: «روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله به ديدن ما آمد پس طعامي نزد او آوردم و ام ايمن ظرفي خرما و كاسه اي از شير و سرشير به هديه آورد آن را نزد آن حضرت گذاشتيم از آن بخورد و چون فارغ شد من برخاستم بر دستش آب ريختم چون دست بشست روي و محاسن را به تري دست بماليد و به مسجدي در كنار خانه به سجده رفت و بسيار بگريست، آنگاه سر برداشت و هيچ كس از اهل بيت جرأت نكرد چيزي بپرسد، پس حسين عليه السلام برخاست و آهسته رفت تا بر ران آن حضرت برآمد پس سر او را به سينه چسبانيد و زنخدان خويش بر سر پيغمبر صلي الله عليه و آله نهاد و گفت: اي پدر! از چه گريه مي كني كني گفت: اي فرزند من! به شما نظر كردم و مسرور شدم از ديدن شما، چنانكه پيش از اين اين طور شادمان نشده بودم، پس جبرئيل بر من فرود آمد و مرا خبر داد كه شما كشته مي شويد و محل كشته شدن شما از هم دور است پس خداي را حمد كردم و خير شما را از او خواستم حسين عليه السلام گفت: اي پدر! پس قبور ما را كه زيارت مي كند و به ديدن ما مي آيد با اين دوري و جدائي؟! گفت: طوايفي از امت منت كه بدين زيارت، بر وصلت من خواهند و من هم در موقف بديدن آنها روم و بازوهاي آنها را بگيرم و از اهوال و شدايد موقف برهانم».

حديث بيست و هشتم: به سند متصل از ابي عبدالله مفيد (مد) در ارشاد گفت:


روايت كرد اوزاعي از عبدالله بن شداد از ام الفضل بنت الحارث كه وي بر رسول خدا داخل شد و گفت: «يا رسول الله! دوش خوابي منكر ديدم رسول صلي الله عليه و آله فرمود: چيست؟ گفت: آن خوابي سخت ناخوش است، فرمود: چيست؟ گفت: ديدم گويي پاره اي از گوشت تن تو بريده و در دامن من نهاده شد! رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: خير است كه ديدي فاطمه عليهاالسلام فرزندي آورد و او در دامن تربيت تو باشد، پس فاطمه عليهاالسلام حسين عليه السلام را آورد، ام الفضل گفت: او در دامن من بود چنانكه رسول خدا فرمود، پس روزي او را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله بردم آنگاه نظرم به ديده ي او افتاد ديدم اشك مي ريزد گفتم پدر و مادرم فداي تو يا رسول الله تو را چه مي شود؟! فرمود: جبرئيل نزد من آمد و خبر داد كه امت من فرزند مرا مي كشند و مشتي از تربت او براي من آورد سرخ رنگ».

حديث بيست و نهم: به سند متصل از شيخ مفيد در «ارشاد» از ام سلمه - رضي الله عنها - گفت: «رسول خدا صلي الله عليه و آله شبي از نزد ما بيرون رفت و غيبت او طول كشيد آنگاه بيامد ژوليده موي و گرد آلوده و مشت او بسته، گفتم: يا رسول الله صلي الله عليه و آله چه مي شود كه تو را ژوليده موي و گرد آلوده مي بينم؟ فرمود: در اين وقت شبانه مرا به موضعي از عراق بردند كه آن را كربلا گويند و در آنجا كشتارگاه حسين فرزندم و جماعتي از فرزندان و اهل بيت مرا به من نشان دادند و از خونهاي آنها برداشتم و اكنون در دست من است و دست بگشود و فرمود: اين را بگير و نگاهدار، پس بگرفتم ديدم چيزي مانند خاك اما سرخ است و آن را در قاروره اي نهادم و سر آن را بستم و نگاه داشتم، چون حسين عليه السلام به جانب عراق بيرون شد شيشه را بيرون مي آوردم هر روز و شب مي بوييدم و به آن نگاه مي كردم و مي گريستم براي مصيبت آن حضرت، پس چون روز دهم محرم شد و آن روزي است كه حسين عليه السلام كشته شد آن را اول روز بيرون آوردم چنان بود، كه بود و چون آخر روز بيرون آوردم ناگهان ديدم خوني تازه سرخ است و در خانه ي خود فرياد زدم بگريستم و اندوه خويش پوشيده داشتم مبادا دشمنان در مدينه بشنوند و در شادماني نمودن شتاب كنند پس آن روز و وقت را پيوسته در خاطر


خود نگاه مي داشتم تا خبر مرگ آن حضرت را آوردند و حقيقت آشكار شد».

حديث سي ام: به اسناد متصل از شيخ مفيد در ارشاد گفت: «از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت است كه روزي نشسته بود و علي و فاطمه و حسن و حسين گرد او بودند پس به آنها فرمود: چون است حال شما وقتي شما همه كشته شويد و قبرهاي شما از هم دور باشد؟ حسين عليه السلام گفت: آيا مي ميريم يا كشته مي شويم؟ فرمود: اي پسرك من! تو به ستم كشته شوي و برادرت به ستم كشته شود».

حديث سي و يكم: مجلسي رحمه الله در «بحار» گويد: صاحب «در ثمين» در تفسير قوله تعالي: «فتلقي آدم من ربه كلمات» روايت كرده است كه آدم بر ساق عرش نامهاي پيغمبر و ائمه را ديد و جبرئيل او را تلقين كرد كه بگوي:«يا حميد بحق محمد يا عالي بحق علي يا فاطر بحق فاطمه يا محسن بحق الحسن و الحسين و منك الاحسان» چون نام حسين برد اشك او روان شد و دلش بشكست و گفت:اي برادرم جبرئيل! در وقت ذكر پنجمين، دل من مي شكند و اشك من روان مي گردد! جبرئيل گفت: اين فرزند تو را مصيبتي مي رسد كه همه ي مصيبتها نزد آن كوچك مي نمايد، گفت: اي برادر! آن چه مصيبت است؟ گفت: تشنه، غريب و تنها كشته مي شود، يار و معيني ندارد،اي كاش او را مي ديدي اي آدم كه مي گويد: واي از تشنگي واي از بي ياوري تا تشنگي ميان او و آسمان مانند دود حائل گردد و كسي جواب او ندهد مگر با شمشير، و شربت شهادت نوشد، پس مانند گوسفند سرش را ببرند از قفا و باروبنه ي او را دشمنان به يغما برند و سر او و ياران او را در شهرها بگردانند با زنان، در علم خداوند منان چنين گذشته است، پس آدم و جبرئيل بگريستند مانند زني كه فرزند او مرده باشد.

و روايت شده است از بعض ثقات اخيار كه روز عيدي حسن و حسين عليهماالسلام در حجره ي جد خود داخل شدند و گفتند: يا جداه! امروز روز عيد است و فرزندان عرب جامه هاي رنگين در بر كرده و لباس نو پوشيده اند و ما را جامه ي نو نيست براي اين نزد تو آمده ايم، پس آن حضرت لختي تأمل در حال آنها كرد و بگريست و در خانه جامه ي شايسته آنها نبود و نخواست آنها را نوميد كند و دلشان بشكند،


پس پروردگار خود را بخواند گفت: اي خداي من! دل آنها و مادرشان را مشكن، پس جبرئيل فرود آمد و با او دو حله ي سفيد بود از حله هاي بهشت پيغمبر صلي الله عليه و آله شادان گشت و آنها را گفت: اي سيد جوانان اهل بهشت! اين جامه ها را كه خياط قدرت به اندازه ي قامت شما دوخته است بگيريد، و چون آن خلعتها را سفيد ديدند گفتند: اين چگونه باشد كودكان عرب جامه هاي رنگين در بر كرده اند نبي صلي الله عليه و آله ساعتي در انديشه ي كار ايشان سر بزير انداخت، جبرئيل گفت: اي محمد صلي الله عليه و آله دل تو خوش باد و چشمت روشن كه صابغ صبغة الله اين كار را براي ايشان انجام دهد و دل آنها را شادان گرداند به هر رنگي كه خواهند، پس بفرماي تا طشت و آفتابه حاضر آورند! حاضر كردند و جبرئيل گفت: اي رسول خدا!! من بر اين خلع آب مي ريزم و تو در دست بفشار تا به هر رنگ كه خواستند رنگ پذيرند، پس پيغمبر صلي الله عليه و آله حله ي حسن عليه السلام را در طشت نهاد و جبرئيل آب مي ريخت و پيغمبر صلي الله عليه و آله روي به حسن آورده فرمود: اي نور ديده حله ي خود را به چه رنگ خواهي؟ گفت: آن را سبز خواهم، پس پيغمبر آن را در آب به دست خويش بفشرد، پس به قدرت خداوند رنگ سبزي نيكو گرفت مانند زبرجد پس پيغمبر صلي الله عليه و آله آن را بيرون آورد و به حسن عليه السلام داد و بپوشيد، آنگاه حله ي حسين عليه السلام را در طشت نهاد و جبرئيل آب مي ريخت و روي به حسين آورده فرمود: اي نور چشم من! - و حسين عليه السلام پنجساله بود - تو حله ي خويش را به چه رنگ خواهي؟ گفت: اي جد! آن را سرخ خواهم، پس پيغمبر صلي الله عليه و آله آن را در آب به دست خويش بفشرد و حله سرخ شد مانند ياقوت، پس حسين عليه السلام آن را بپوشيد و پيغمبر شاد شد و حسن عليه السلام و حسين عليه السلام خرم و شادان نزد مادر رفتند و جبرئيل چون اين حالت ديد بگريست، پيغمبر فرمود: اي برادر، جبرئيل! در مثل اين روز كه فرزندان من شادان گشتند تو گرياني و اندوهگين؟ سوگند به خداي كه مرا از سبب آن آگاه گردان! جبرئيل گفت: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله فرزندان تو هر يك رنگي برگزيد و ناچار حسن عليه السلام را زهر نوشانند و از اثر آن بدنش سبز شود و ناچار حسين عليه السلام را بكشند و ذبح كنند و تنش از خونش رنگين شود، پس


پيغمبر بگريست و اندوهش افزوده گشت».

حديث سي و دوم: به سند متصل از ابن عباس گفت: «با اميرالمؤمنين بودم در وقت خروج آن حضرت به صفين، چون در نينوا كنار فرات فرود آمد به بانگ بلند فرمود:اي ابن عباس! آيا اين زمين را مي شناسي؟ گفتم: نمي شناسم يا اميرالمؤمنين! گفت: اگر مانند من آن را مي شناختي تا نمي گريستي از آن نمي گذشتي. ابن عباس گفت: پس اميرالمؤمنين چنان گريست كه محاسن آن حضرت تر شد و اشك بر سينه ي او روان گشت و ما با هم گريستيم و او مي فرمود اوه! اوه! آل ابي سفيان را با من چه كار؟ آل حرب را با من چه كار؟ آن گروه پيرو شيطان و اولياي كفر، اي اباعبدالله! شكيبايي پيش گير كه پدرت از اين مردم بيند همان را كه تو بيني، آنگاه آب خواست و وضوي نماز ساخت و نماز بگزارد آن قدر كه خدا خواست، آنگاه مانند سخن اول گفت و پس از نماز و كلام خود ساعتي به خواب رفت باز برخاست و گفت: اي ابن عباس! گفتم يا اميرالمؤمنين اينك من در حضور توام، فرمود: آيا آنچه اكنون در خواب ديده ام براي تو بگويم؟ گفتم: چشمان تو به خواب رفت و آنچه ديده اي خير است يا اميرالمؤمنين! گفت: ديدم گويي مرداني از آسمان فرود آمدند علمهاي سفيد در دست دارند و شمشيرها حمايل كرده سفيد و درخشان و بر گرد اين زمين خطي كشيدند، آنگاه ديدم گويي شاخهاي اين خرما بنان به زمين مي رسد و در خوني تازه و سرخ مي غلطيد و گويي حسين فرزند و جوجه و پاره ي تن خود را ديدم در اين خون غرق شده فرياد رس مي طلبيد و كسي به فرياد او نمي رسد و آن مردان سفيد كه از آسمان فرود آمده اند او را ندا مي كنند و مي گويند اي آل پيغمبر صلي الله عليه و آله شكيبايي كنيد كه شما به دست بدترين مردم كشته مي شويد. اي اباعبدالله! اين بهشت به سوي تو مشتاق است. آنگاه مرا تسليت مي دادند و مي گفتند: تو را اي اباالحسن مژده باد خداوند چشم تو را روشن گرداناد آن روز كه مردم به امر پروردگار جهانيان برخيزند، پس از خواب بيدار شدم چنين كه بيني، سوگند به آن كس كه جان علي در دست اوست كه صادق و مصدق ابوالقاسم صلي الله عليه و آله مرا حديث كرد كه


من اين زمين را مي بينم آن وقتي كه به سوي اهل بغي بيرون روم و اين زمين كرب و بلاست كه حسين عليه السلام و هفده تن از فرزندان من و فاطمه عليهاالسلام در آنجا به خاك سپرده شوند، و اين زمين در آسمان ها معروف است، زمين كربلا را ياد مي كنند چنانكه اهل زمين حرمين و بيت المقدس را الحديث».

حديث سي و سوم: شيخ صدوق به اسناد از هرثمة بن ابي مسلم گفت: «با علي بن ابي طالب عليه السلام غزاي صفين كرديم، چون بازگشتيم در كربلا فرود آمد و نماز صبح بگزارد آنگاه مشتي از خاك زمين برداشت و ببوييد و گفت: «واها لك اي تربت»! گروهي از تو محشور شوند كه بي حساب داخل بهشت گردند، هرثمه نزد زوجه ي خويش آمد كه از شيعيان علي عليه السلام بود گفت: آيا حديث نكنم براي تو چيزي از مولاي تو ابي الحسن؟ در كربلا فرود آمد و نماز بگزارد، آنگاه از تربت آن برداشت و گفت: «واها لك»اي تربت! گروهي از تو محشور شوند كه بي حساب داخل بهشت گردند، زن گفت: اي مرد! اميرالمؤمنين عليه السلام جز سخن حق نگويد: و چون حسين عليه السلام به عراق آمد هرثمة گفت در آن جماعتي بودم كه عبيدالله بن زياد فرستاده بود، چون آن منزل و درختان را ديدم آن حديث به ياد آوردم بر شتر خود نشستم و نزد حسين عليه السلام رفتم و بر او سلام دادم و آنچه از پدرش شنيده بودم در اين منزل كه حسين عليه السلام فرود آمده بود به او بازگفتم، پس فرمود: با ما هستي يا بر ما؟ گفتم نه با تو و نه بر تو، كودكاني را كه در پس خود بگذاشته ام از عبيدالله بن زياد بر آنها مي ترسم فرمود: برو جايي كه مقتل ما را نبيني و فرياد ما را نشنوي، سوگند به آن كسي كه جان حسين در دست اوست نيست كسي كه امروز فرياد غربت ما را بشنود و ما را ياري نكند مگر آن كه خداوند او را به روي در دوزخ اندازد».

حديث سي و چهارم: شيخ مفيد از زكريا بن يحيي القطان از فضيل بن زبير از ابي الحكم روايت كرده است كه گفت: «از شيوخ و علماي خود شنيدم كه مي گفتند: علي بن ابي طالب عليه السلام خطبه اي خواند و در خطبه گفت: از من بپرسيد پيش از اينكه مرا نيابيد سوگند به خداي كه نمي پرسيد مرا از گروهي كه صد كس


را گمراه كند و صد كس را راهنما شود، مگر به شما خبر دهم، داعي و مؤسس آن كيست و كه تدبير كار او كند تا روز قيامت، پس مردي برخاست و گفت: مرا خبر ده كه در سر و ريش من چند تار مو است!! اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: سوگند به خداي كه خليل من رسول خدا صلي الله عليه و آله حديث كرد براي من آنچه را كه تو پرسيدي، و بر هر تار موي در سر تو فرشته اي است كه بر تو لعنت مي كند و بر هر تار موي ريش تو شيطاني است كه تو را براي شر برمي انگيزاند و در خانه ي تو گوساله اي است كه پسر پيغمبر را مي كشد و اين نشانه ي برهان صدق آن خبري است كه به تو دادم و اگر نه اين بود كه آنچه پرسيدي - از شماره ي موي - برهان آن دشوار است تو را به آن خبر مي دادم و لكن نشانه ي درستي آن صدق اين خبري است كه به تو دادم از لعنت تو و گوساله ي ملعونت و فرزندش در آن وقت كودكي خرد بود كه بر زمين مي خزيد و راه رفتن نياموخته بود و چون كار حسين عليه السلام بدانجا رسيد كه رسيد آن پسر متولي كشتن آن حضرت شد و امر چنان گرديد كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده بود.

مؤلف گويد: از ابن بابويه نقل است كه سائل سعد بن وقاص بود و ابن ابي الحديد گفته است كه او تميم بن اسامة بن زهير بن دريد تميمي است و فرزندش حصين نام داشت و به قول ديگر، او سنان بن انس است.

مترجم گويد: سعد وقاص از اميرالمؤمنين و معاويه هر دو كناره كرده بود و بودن وي پاي منبر آن حضرت ضعيف است.

حديث سي و پنجم: ابن قولويه به اسناده از ابي جعفر عليه السلام روايت كند كه: «پيغمبر صلي الله عليه و آله هر گاه حسين عليه السلام بر او داخل مي شد، او را به سوي خود مي كشيد آنگاه با اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمود: او را نگاهدار! آنگاه خم مي شد و او را مي بوسيد و مي گريست، حسين عليه السلام مي گفت: اي پدر! چرا گريه مي كني؟ مي گفت: اي فرزند! جاي شمشيرها را در بدن تو مي بوسم و گريه مي كنم، گفت: اي پدر آيا من كشته مي شوم؟ فرمود: بلي، سوگند به خدا كه تو و پدرت و برادرت كشته مي شويد، گفت: اي پدر! جايي كه كشته مي شويم جداست؟ فرمود:


آري اي فرزند! گفت: پس، از امت تو كه ما را زيارت مي كند؟ فرمود: زيارت نمي كند مرا و پدر و برادرت و تو را مگر صديقان از امت من».

حديث سي و ششم: ابن شهر آشوب از ابن عباس روايت كرده است كه: «هند از عايشه خواهش كرد كه تعبير خوابي كه ديده بود از پيغمبر صلي الله عليه و آله بپرسد پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: او را بگوي كه خواب خويش بيان كند، هند گفت: ديدم گويي خورشيد بالاي سر من طالع شده است و ماه از اندام من بيرون آمد و گويي ستراه ي سياه از ماه جدا گشته و بر خورشيد كوچك كه از خورشيد اولين جدا شده بود حمله كرد و آن را فرود برد، پس افق تاريك شد، آنگاه ديدم ستارگان چند در آسمان حركت مي كنند و ستارگان سياه در زمينند، امكا ستارگان سياه از همه جا آفاق زمين را فروگرفته اند، پس چشم پيغمبر صلي الله عليه و آله از اشك پر شد و دو بار فرمود: اي هند بيرون برو! اي دشمن خداي كه اندوه مرا تازه كردي و خبر مرگ دوستان را به من دادي! و چون بيرون رفت. گفت: خدايا لعنت كن او را و نسل او را! و از تعبير خواب پرسيدند، فرمود: اما آن ماه معاويه مفتون فاسق منكر خداي تعالي است، و آن تاريكي كه مي گويد و ستاره ي سياهي كه ديد از آن ماه جدا مي شود و بر آن خورشيد كوچك كه از خورشيد اول جدا شده بود حمله كرد و آن را فروبرد و سياه شد، پس تعبير اين واقعه آن است كه پسر من حسين عليه السلام را پسر معاويه مي كشد، پس آفتاب سياه مي شود و افق تاريك مي گردد اما آن ستاره هاي سياه كه زمين را از هر جا فروگرفته اند پس آنان بني اميه اند».

حديث سي و هفتم: شيخ ابن نما در كتاب «مثير الاحزان» روايت كرده است از عبدالله بن عباس كه: «چون بيماري رسول خدا صلي الله عليه و آله سخت شد حسين عليه السلام را به سينه ي خود چسبانيد و عرق آن حضرت هنگام رحلت بر او روان و مي گفت: يزيد را با من چكار؟ خداوند او را مبارك نگرداند! خدايا لعنت كن يزيد را! آنگاه غشوه بر آن حضرت عارض شد و اين حالت دراز كشيد و باز به هوش آمد و حسين عليه السلام را بر سينه گرفت و هر دو ديده اش اشك مي ريخت و مي گفت: البته


من و كشنده ي تو نزد خداوند عزوجل به يكديگر مي رسيم».

حديث سي و هشتم: در كتاب مذكور از سعيد بن جبير از ابن عباس است گفت: «نزد رسول الله صلي الله عليه و آله نشسته بودم، حسن عليه السلام آمد چون او را ديد بگريست و فرمود: سوي من! سوي من! پس او را بر زانوي راست بنشانيد آنگاه حسين عليه السلام آمد چون او را نگريست بگريست و مانند آن كه به حسن فرموده بود فرمود و او را بر زانوي چپ بنشانيد، آنگاه فاطمه عليهاالسلام آمد و او را ديد هم بگريست و همچنان گفت و پيش روي بنشانيد، آن گاه علي عليه السلام آمد و او را ديد و گريه كرد و همچنان فرمود و بر جانب راست نشانيد ياران آن حضرت گفتند: يا رسول الله صلي الله عليه و آله هيچ يك از اينها را نديدي مگر اينكه گريستي آيا ميان آنها كس نيست كه از ديدن وي شادمان گردي؟ گفت: سوگند به آن كه مرا به نبوت مبعوث كرد و بر همه ي مردم برگزيد بر روي زمين كسي محبوبتر نيست سوي من از اينان، و گريه ي من براي آن مصائب است كه آنها را پس از من برسد و ياد آورم آنچه با اين فرزند من حسين عليه السلام مرتكب شوند، گويا او را بينم به حرم و قبر من پناهنده است و كسي او را پناه ندهد و به زميني كه مقتل و مصرع اوست رود و آن زمين كرب و بلاست، گروهي از مسلمين او را ياري كنند كه آنها بهترين شهداي امت من باشند در روز قيامت، گويا سوي او مي نگرم كه تيري به جانب او افكنده اند و از اسب به زير افتاده است و او را مظلوم مانند گوسفند سر برند، آنگاه ناله برآورد و بگريست و آنها را كه بر گرد او بودند بگريانيد و فرياد آنها بلند شد پس برخاست و مي گفت: خدايا به سوي تو شكايت مي كنم از آنچه بر اهل بيت من پس از من واقع مي شود».

حديث سي و نهم: و هم در كتاب مذكور گويد در روايت آمده است كه: حسين عليه السلام بر برادرش حسن عليه السلام داخل شد چون او را بديد بگريست، آن حضرت گفت: اي اباعبدالله از چه گريه مي كني؟ گفت: از آنچه با تو مي كنند، حسن عليه السلام گفت: آنچه بر سر من آيد زهري است كه بدان كشته مي شوم و روزي مانند روز تو نيست كه سي هزار تن بر تو گرد آيند و همه ادعا كنند از امت جد ما


هستند پس بر كشتن و ريختن خون تو و هتك حرم و اسير كردن زنان و فرزندان و تاراج باروبنه ي تو اجتماع كنند، در اين حال لعنت بر بني اميه نازل شود و آسمان خون ببارد و همه چيز بر تو بگريد حتي وحشيان بيابانها و ماهيان در درياها.»

حديث چهلم: ابن قولويه به اسناده از حماد بن عثمان از ابي عبدالله روايت كرده است كه: آن شب كه نبي صلي الله عليه و آله را به آسمان بردند به او گفتند: خداي تعالي تو را در سه چيز امتحان مي كند تا صبر تو را بداند، گفت: من امر تو را گردن نهم اي پروردگار و توانايي بر صبر ندارم مگر به توفيق تو، پس آن سه چيز كدام است؟ گفته شد: اول آنها گرسنگي است و اينكه اهل حاجت را بر خود و خاندان خود مقدم داري، گفت: پذيرفتم، اي پروردگار و پسنديدم و حكم تو را گردن نهادم و توفيق و صبر از جانب توست، اما دومين؛ پس تكذيب و ترس شديد و بذل جان در راه من و جنگ با اهل كفر به مال و جان و صبر بر آزاري كه از آنها و از اهل نفاق به تو رسد و رنج و زخم در جنگ، گفت: اي پروردگار پذيرفتم و پسنديدم و حكم تو را گردن نهادم و توفيق و صبر از جانب توست؛ اما سيم؛ پس آنچه خاندان تو را پس از تو رسد از قتل، اما برادرت؛ پس دشنام شنود و درشتي و سرزنش بيند و محروم شود و سختي و ستم كشد و آخر به قتل رسد، گفت: اي پروردگار تسليم نمودم و پذيرفتم از توست توفيق و صبر؛ اما دخترت؛ و مصائب او را خبر داد تا اينكه گفت: دو پسر آورد از برادرت؛ يكي از آنها به خيانت و حيله كشته شود و جامه هاي او را بربايند و طعن زنند به خنجر و اين كارها را امت تو كنند، گفت: پذيرفتم اي پروردگار «انا لله و انا اليه راجعون» و تسليم نمودم و توفيق و صبر از جانب توست، اما پسر ديگرش، پس امت تو او را به جهاد خوانند آنگاه او را به زاري بكشند و هم فرزندان و هر كس از خاندان كه با او باشند و حرم او را تاراج كنند، پس از من ياري جويد و قضاي من به شهادت او و كساني كه با او هستند گذشته است و كشته شدن او حجت است بر اهل زمين، پس اهل آسمان ها و زمينها بر او گريه كنند از جزع و فرشتگاني كه نصرت او را درنيافتند


هم گريان باشند، آنگاه از صلب او مردي بيرون آوردم و به او تو را ياري كنم و شبح او نزد من است زير عرش».

مترجم گويد: اين احاديث كه در فضيلت گريه بر آن مظلوم بگذشت حجتي است روشن بر آنها كه نور خدا را خاموش خواهند «و يأبي الله الا أن يتم نوره و لو كره الكافرون» و راستي چنان است كه هر كس بگريد و بگرياند يا خويش را گريان نمايد بهشت او را واجب شود، كه گريه نشانه ي محبت است و محبت ناشي از ايمان و معرفت، و هيچ عمل آن پايه ندارد كه ايمان، كه جاي ايمان دل است و مصدر اعمال جوارح، و ايمان و محبت اصل است و اعمال ديگر فرع آن، و عمل بي ايمان و محبت چون پيكر بي روح است. و در حديث دوم بگذشت كه امام صادق عليه السلام فرمود: «بخوان آن طور كه نزد قبر او مي خوانيد» يعني با لحن سوزناك، و بيايد كه در آن زمان هم مردم دم مي گرفتند و آواز در يكديگر مي انداختند و نوحه مي كردند و هم نپنداري كه گريه مستحب است و مستحبات را نبايد اين اندازه متوجه شد كه عزاداري از شعائر امامت است و ملحق به اصول دين مانند اذان، كه همه ي طوايف اسلام گفتند اگر از مردم شهر اسلامي بانگ اذان شنيده نشود امام با آن مردم قتال كند تا صدا به اذان بلند كنند، با آن كه اذان مستحب است، اما از شعائر نبوت است، پس دوستان را بايد فريب دشمنان نخورند و دست از ولاي اين خاندان برندارند. و مؤمن را خردمند بايد بود ملاحده و زنادقه و پيروان آنان در اين باب وسوسه مي كنند و شبهات مي افكنند و ميان مردم منتشر مي سازند و بدين وسيله خواهند رسم عزاداري را از ميان شيعيان براندازند و كسي ياد خاندان رسول نكند و احكام دين نسخ گردد و سنت اسلام كه رسم تازيان است برافتد ورسم مجوس تازه گردد.

«هيهات خذلهم الله و لعنهم لعنا و بيلا و عذبهم عذابا اليما و حشرهم مع الكفار و الملحدين و قتلة النبيين».

كه مرد با آن كس محشور شود كه او را دوست دراد و هر كس آتش پرستان را دوست دارد، حشر او با مجوسان است و هر كس احياي سنت ملاحده خواهد


حشر او با آن گروه و هركس حاندان رسول را دوست دارد با رسول و آل او باشد وفقنا الله و اياكم لا تباعهم و احياء ملتهم ان شاء الله.



پاورقي

[1] اين بنده‏ي ناچيز روايت مي‏کند جميع ماصح عنده و عند مشايخه را به طرقي چند نکتفي منها بواحد و هو روايتي عن الشيخ الفقيه العالم الورق التقي الجامع بين المنقبتين العلم و العمل الشيخ محمد محسن الطهراني صاحرب الذريعة متع الله المسلمين بطول بقائه و نفعنا ببرکات انفاسه و دعائه عن الشيخ المحدث الاجل النوري قدس الله رمسه عن الشيوخ المذکور بعضهم في المتن ذکرت ذلک ترکا لادراج نفسي في عداد نقلة احاديث رسول الله و رواة اخبار عترته فانه رأس الفخر واصل الذخر.

[2] مولف کتاب تاريخ وفات چند تن از علماي مذکور متن را نظما يا نثرا در حاشيه آورده است مناسب چنان است که اشعار عينا نقل شود چون لطف نظم در مقام تاريخ به ترجمه از ميان مي‏رود و نثر آن ترجمه شود. حاج ميرزا حسين النوري استاد مؤلف به سال 1320 در نجف اشرف درگذشت و در جوار اميرالمؤمنين عليه‏السلام مدفون گشت.

حاج شيخ مرتضي الانصاري، نسبت او به جابر بن عبدالله مي‏رسد، ولادتش در سنه‏ي 1214 وفات او در سال 1281 در نجف اشرف و در صحن مطهر نزديک باب قبله مدفون شد و اين اشعار را مؤلف در وفات او گفته است.



و ابن الامين شيخنا الانصاري

شيخ فقيه قدوة الابرار



عنه السحين شيخنا الاستاد

لفوته قل ظهر الفساد



و يکي از شعرا به فارسي گويد: سال عمر شيخ و تاريخ وفاتش 67 فاضل نراقي، به سال 1244 در نراق از قراي کاشان وفات يافت و به نجف اشرف حمل گرديد و در صحن مقدس مدفون شد.

سيد بحر العلوم در «نخبة المقال» است:



و السيد المهدي الطباطبائي

بحر العلوم صفوة الصفاء



و المترضي والده السعيد

مات غريبا عمره مجيد



غريب، 1212 است و مجيد 57.



و البهبهاني معلم البشر

مجدد المذهب في الثاني عشر



ازاح کل شبهه و ريب

فبان للميلاد کنه الغيب‏



کنه الغيب 1118، ولادت بهبهاني است وفاتش در 1208، در حرم مطهر حسيني به خاک سپرده شد.

مجلسيين:



و المجلسي اين تقي باقر

له بحار کلها جواهر



مجدد المذهب بالوجه الاتم

وعد عمرا قبضه حزن و غم‏



عد، 74 عمر مرحوم مجلسي است حزن و غم، 1111، وفات او و ولادتش، جامع کتاب بحارالانوار 1037 و قبر او در جامع عتيق اصفهان. مولي محمد تقي مجلسي، وفات او در سال 1070 است و گفته‏اند صاحب علم رفت از عالم: و نيز گفته‏اند: افسر شرع او فتاد و بي سر و پا گشت فضل: و تفسير اين بيت چنان است که افسر شرع؛ يعني شين از آن بيفتد «رع» مي‏ماند مطابق 270 و فضل چون بي‏سر و پا گردد: يعني حرف فا و لام از آن حذف شود «ض» مي‏ماند مطابق 800 و مجموع 1070 باشد.

شيخ بهاء الدين عاملي وفاتش در 1031 است و عمر شريفش 78 و قبر او در جوار روضه رضويه - سلام الله عليه - است و با تغييري همان مصرع که در رحلت مجلسي گفته‏اند بر سال وفات شيخ منطبق مي‏شود، افسر فضل اوفتاد و بي‏سر و پا گشت شرع به بيان مزبور «ضل» 830 با حرف «ر» 200 مجموع 1030 با تفاوت يک سال.



ابن الحسين سبط عبد الصمد

بهاء ديننا جليل اوحدي‏



حاز العلوم کلها و استکملا

و عمره ملح توفي في غلا



حسين بن عبدالصمد در هشتم ربيع الاول سال 984 درگذشت و قبر او در هجر از بلاد بحرين است.

شهيد ثاني:



و شيخ والد بهاء الدين

القدوة النحرير زين الدين‏



ميلاده الشهيد الثاني و قد

عمر خمسين و خمسا فشهد



و در تاريخ وفاتش گفته‏اند: مثوي الشهيد جنة.

علي بن عبدالعالي ميسي وفات او در نيمه شب چهارشنبه 25 يا 26 جمادي الاولي سنه‏ي 928 يا 933 و قبر او در جبل صديق النبي است.

شهيد اول ابوعبدالله محمد بن مکي در نهم جمادي الاولي 786 به شهادت رسيد و بدن او را سوختند و عمرش 52 سال است.

فخر الدين محمد بن علامه وفاتش در 771 و عمرش 89



فخر المحققين نجل الفاضل

ذاع للارتحال بعد ناحل‏



قبر او در نجف اشرف است چنانکه از شرح فقيه مولي محمد تقي مجلسي معلوم مي‏شود.

علامه حلي:



و آية الله ابن يوسف حسن

سبط مطهر فريدة الزمن‏



علامة الدهر جليل قدره

ولد رحمة و عز عمره‏



عمر شريف او 77 سال، ولادتش در 648 و قبر او در جوار اميرالمؤمنين عليه‏السلام است. در اين امت اجمع و اکمل و اعلم از آن جناب نيامد. در «مجمع البحرين» گويد: در جايي خواندم که پانصد کتاب تصنيف به خط او ديده شد.



و ان قميصا خيط من نسج تسعة

و عشرين حرفا عن معاليه قاصر



محقق اول:



ثم ابوالقاسم نجم الدين

ابن‏الحسن ابن نجيب الدين‏



و هو المحقق الجليل المعتمد

مولده تبر و عمره کند



«تبر» 602 ولادت محقق، و «کند» 74، عمر شريف است پس وفاتش در 676 بوده است و گفته‏اند زبدة المحققين - رحمة الله - و قبر شريف او در حله، مزار و معروف است.

سيد فخار، به فتح «فاء» تخفيف «خاء» بن معدبه فتح «ميم» و «عين» و تشديد «دال» کمرد وفاتش در 630.

شيخ طوسي (ره):



محمد بن الحسن الطوسي ابو

جعفر الشيخ الجليل الانجب‏



جل الکمالات اليه ينتسب

تنجز القبض و عمره عجب‏



رئيس فقها و مدون علوم شرعيه و مؤسس طريقت تحقيق و اجتهاد در شيعه، وفاتش شب 22 محرم در سال تنجز، 460 و عمر شريفش عجب، 75 سال، قبر او در نجف اشرف مزار است و بر او مسجدي ساخته‏اند موسوم به مسجد طوسي معروف است.

شيخ مفيد؛ اصل العلم و معدنه و من انحصر الافادة فيه محمد بن محمد بن النعمان



و شيخنا المفيد بن محمد

عدل له التوقيع هاد مهتد



استاده صدوق السعيد

و بعد عز رحم المفيد



«عز» 77 سنين عمر او، و رحم المفيد، 413، تاريخ وفاتش، و در جوار روضه‏ي کاظميه - سلام الله عليه - در جنب قبر ابن‏قولويه مدفون و مزارش معروف است.

شيخ صدوق (ره) ابن‏بابويه محمدبن علي بن حسين در سال 381 وفات يافت و قبر شريفش در ري نزديک مزار سيدنا عبدالعظيم بن عبدالله الحسني معروف است«و بهما حفظ الله بلدنا مما يستحق أهله من البلاء و الحمد لله رب العالمين کتبه العبد ابو الحسن بن محمد بن غلامحسين بن ابي‏الحسن الطهراني عفي عنه».