بازگشت

حسين بن زيد بن علي


حسين بن زيد از كساني بود كه با محمد و ابراهيم خروج كرد و سپس براي مدتي طولاني متواري گشت و چون او را تعقيب نكردند و اطمينان يافت كه دستگير نخواهد شد، خود را ظاهر ساخت.

مقانعي به سند خود از مخول بن ابراهيم نقل كرده كه گفت: حسين بن زيد به همراه محمد و ابراهيم به جنگ برخاست و سپس متواري گشت، و او پس از شهادت پدرش زيد در خانه جعفر بن محمد صلي الله عليه و آله به سر مي برد و آن حضرت تربيت او را به عهده گرفته بود، در خانه حضرت بزرگ شد و علوم بسياري از حضرت صادق عليه السلام فراگرفت، و چون دانست كه در تعقيب او نيستند خود را براي نزديكان از خانواده و دوستانش آشكار ساخت.

و برادرش محمد بن زيد از طرفداران منصور بود و در اين مدت كه حسين بن زيد متواري بود محمد به وسيله نامه هايي كه بدو مي نوشت او را از طرف منصور آسوده خاطر مي ساخت تا وقتي كه علنا در مدينه خود را آشكار ساخت، ولي با كسي نشست و برخاست نمي كرد تا از كسي كاملا اطمينان پيدا نمي كرد او را به خانه خويش راه نمي داد.

و عباد بن يعقوب گفته: حسين بن زيد را به واسطه گريه زيادش ذوالدمعة (گريان) لقب داده بودند.

و علي بن احمد به سند خود از يحيي (پسرش) نقل كرده كه گفت: هنگامي مادرم بدو گفت: چرا اين قدر گريه مي كني؟ پدرم در پاسخش گفت: آيا آن دو تير و آن آتش، شادي براي من به جاي گذاشته اند كه جلوي گريه مرا بگيرند؟ و مقصودش از آن دو تير يكي تيري بود كه سبب قتل پدرش گشت ديگر آن تيري كه برادرش يحيي بدان كشته شد.

و مقانعي به سند خود از ابوغسان از حسين بن زيد روايت كرده كه گفت: هنگامي كه گذار من به عبدالله بن حسن افتاد و او نماز مي خواند به من اشاره كرد و من نشستم، چون نمازش تمام شد، گفت: اي برادرزاده همانا خداي عزوجل به تو مقامي داده كه جز كساني كه مانند تو هستند داراي چنين مقامي نيستند و تو در اين حال جواني كه اكنون در آن هستي، هم در معرض خير و هم در معرض شر قرار دادي و هر دوي آنها به سويت شتابان اند، پس اگر زندگانيت چنان باشد كه ما در پدران تو سراغ داريم آن هم يك سعادت ديگري است (كه بر مقامي كه از نظر فاميلي و نسب داري افزوده گردد) و به خدا سوگند، پدرانت كه يكي پس از ديگري گذشته اند، مرداني بودند كه نه در ميان ما و نه در ميان كسي نظيرشان نبوده. و نزديكترين پدرت كه مانندش در ميان ما نبود، زيد بن علي است كه به خدا كسي نظيرش در ميان ما نبود، و هر چه من بالا بروم (به مرداني مي رسم كه) فضيلت در آنها بيشتر است.

و خثعمي به سند خود از عباد بن يعقوب از حسين روايت كرده كه گفت: روزي گذار من به عبدالله بن حسن كه در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله نماز مي خواند افتاد و چون مرا ديد با دستش به من اشاره كرد، به نزدش رفتم همين كه نمازش تمام شد رو به من كرده گفت:

چون تو را مختار (و اختيار دادن و آزاد در وضع خودت) ديدم خواستم تا پندي به تو دهم، شايد خداوند تو را بدان سود بخشد، به راستي كه خداوند تو را در جايي نهاده (و مقامي به تو داده) كه كسي جز تو در آن مقام و جايگاه نيست و تو اينك در سنين جواني هستي و مردم ديده هاي خود را به تو دوخته اند، و خوبي و بدي هم به سويت شتابان اند، پس اگر كاري كني كه شباهت به رفتار گذشتگانت داشته باشد، معلوم است كه خير و خوبي به تو روي آورده و اگر كاري مخالف آنها انجام دهي، به خدا سوگند بدي و شري است كه به سويت شتافته است. و همانا تو پدراني را پشت سر گذاشته اي و نزديك ترين پدرانت زيد بن علي است كه من نه در ميان خودمان و نه در ميان ديگران مانندش را نديده ام، و هر چه بالا روي به فضيلت ديگري برخوري، چون: علي، پسر حسين، پسر علي بن ابيطالب عليه السلام.

و علي بن عباس مقانعي به سند خود از او حديث كرده كه گفت: چهارتن از فرزندان حسين بن علي عليه السلام با محمد بن عبدالله خروج كردند: يكي من بودم، و ديگري برادرم عيسي، و دو ديگر: موسي و عبدالله فرزندان جعفر بن محمد عليه السلام اند. [1] .


پاورقي

[1] ناگفته نماند که مؤلف اين کتاب را - چنان که از نامش پيداست و در آغاز تذکر داده - در احوالات آن دسته از فرزندان ابوطالب که به نحوي کشته شدند تأليف کرده، و چنان که تا اينجا خوانديد حسين بن زيد بن علي جزء کشته شدگان نبوده، و ذکر نام او در اينجا استطرادي است، ولي مؤلف هيچ گونه تذکري در اين جهت نداده است.

مصحح گويد: حسين بن زيد از روات و صاحب کتاب است و نجاشي و شيخ طوسي رحمهاالله او را عنوان کرده اند و نيز ابن حجر: هم در تقريب و هم در تهذيب وي را ايراد کرده و ستوده است.