بازگشت

حسن بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب


مادرش فاطمه بنت الحسين عليه السلام بود، و مردي خداپرست و فاضل و پارسا بود، و در مورد امر به معروف و نهي از منكر با زيديه هم عقيده بود.

احمد بن سعيد به اسناد از اسماعيل بن يعقوب روايت كرده كه چون عبدالله بن حسن را به زندان افكندند حسن بن حسن سوگند ياد كرد كه تا عبدالله در زندان است روغن به تن خويش نمالد، و سرمه به چشم نكشد و جامه نرم نپوشد و غذاي لذيذ نخورد.

و عتكي و احمد بن سعيد به سندشان از عبدالله بن عمران نقل كرده اند كه حسن ابن حسن براي تسيلت و دلداري برادرش عبدالله در آن اوقات از خضاب نمودن خودداري مي كرد و چون ابوجعفر (منصور) او را مي خواند مي گفت: اين الحاد يعني آن زن شوهر مرده (كه زينب را ترك گفته و چون زنان داغديده و عزادار است) كجاست؟

و حارث بن اسحاق گفته: حسن بن حسن در جايي به نام ذي الاثل (نزديكي مدينه) منزلي داشت كه در آنجا به سر مي برد، وقتي به مدينه آمد و خبر يافت كه برادرش عبدالله به زندان رفته ديگر از مدينه بيرون نرفت و جامه زبر و كرباسهاي خشن به تن كرده و ابوجعفر (منصور) او را الحاد يعني زن شوهر مرده نام نهاده بود.

و گاهي مي شد نامه هاي حسن بن حسن كه به برادرش عبدالله مي نوشت دير به دست او مي رسيد، عبدالله به او پيغام مي داد كه تو و فرزندانت در خانه هاي خود در كمال امنيت و آسايش به سر مي بريد، و من خود زنداني و فرزندانم آواره بيابان ها هستند، از كمك به من اگر خسته شده اي دست كم با نوشتن و ارسال نامه اي مرا خوشدل ساز. و هرگاه اين پيغام به حسن مي رسيد مي گريست و مي گفت: جانم به قربان ابومحمد كه همواره مردم را بر ضد حكومت مي شوراند. (يا به طرفداري از ائمه تحريك و جمع مي كردند.) [1] .

حسن بن حسن نيز در همان زندان هاشميه (در كوفه) در ماه ذي القعده به سال صد و چهل و پنج سال در سن شصت و هشت سالگي از دنيا رفت.


پاورقي

[1] متن عربي آن اين بود: بنفسي ابومحمد انه لم يزل يحشد الناس بالائمة که به نظر ما دو احتمال داشت و هر دو را به نحو ترديد در ترجمه آورده ايم.