بازگشت

محمد بن جعفر بن ابيطالب


كنيه محمد بن جعفر بن ابيطالب به دست نيامده.

مادرش اسماء دختر عميس بن... است.

و مادر اسماء هند دختر عوف مي باشد. [1] .

و هند مادر اسماء همان زني است كه درباره اش گفته شده است: جرشيه و جرش نام جايي است در يمن (كه اين زن بدانجا منسوب است) وي از نظر دامادها متشخص ترين زنان بود. (زيرا): يكي از دختران او اسماء دختر عميس است كه جعفر بن ابيطالب او را به همسري گرفت، و پس از جعفر ابوبكر با او ازدواج كرد و سپس ‍ اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام او را به همسري خويش درآورد.

دختر ديگرش ميمونه - ام المؤمنين - همسر رسول خدا صلي الله عليه و آله است.

دختر ديگر او: لبابه (معروف) به ام الفضل - خواهر (پدر و مادري) ميمونه، و مادر فرزندان عباس بن عبدالمطلب است.

دختر ديگرش: سلمي - دختر عميس - است كه مادر فرزندان حمزة بن عبدالمطلب است.

و (از اين رو) دامادهاي اين زن جرشيه: (به ترتيب) رسول خدا صلي الله عليه و آله، اميرالمؤمنين عليه السلام، حمزة، عباس، جعفر، و ابوبكر هستند. و نيز از دامادهاي اوست: وليد بن مغيرة مخزومي (پدر خالد بن وليد) زيرا مادر خالد: ام الفضل بزرگ [2] - دختر حارث و خواهر مادري اسماء مي باشد. و فرزندان جعفر بن ابيطالب همگي از همان (يك مادرت يعني) اسماء بودند.

و هند (مادر اسماء) به همسري حارث بن جون بن... نيز درآمد و از او (دو دختر) پيدا كرد: يكي ميمونه همسر رسول خدا صلي الله عليه و آله، و ديگر ام الفضل خواهر ميمونه - كه عباس بن عبدالمطلب او را به همسري خود گرفت و از او داراي پنج پسر گرديد: عبدالله، عبيدالله، فضل، معبد و قثم. روزي حسن بن زيد بن حسن بن علي عليه السلام (در مجلسي) نام هند (مادر اسماء) را بر زبان جاري كرد، و درباره اش گفت: اين زن از نظر داماد خوشبخت ترين زنان بود، سپس نام رسول خدا صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام و حمزه و عباس را بر زبان جاري كرد ولي نامي از ابوبكر نبرد، (از قضا) در آن مجلس گروهي از فرزندان ابوبكر نيز حضور داشتند، و اين مطلب بر آنان گران و سخت آمد (كه چرا نام ابوبكر را نبرد، حسن بن زيد براي اينكه آنان نرنجد) پس از مدتي سكوت نام ابوبكر را هم بر زبان جاري ساخته) گفت: و ابوبكر.

چون جعفر بن ابيطالب كشته شد، ابوبكر اسماء را به همسري گرفت، و محمد (ابن ابوبكر) را از او پيدا كرد، و چون ابوبكر از اين جهان رخت بربست علي بن ابيطالب عليه السلام او را به همسري خويش درآورد و از او داراي پسري به نام يحيي ابن علي شد كه آن فرزند در زمان حيات آن حضرت از دنيا رفت، و فرزندي از او به جاي نماند. [3] .

ضحاك بن عثمان گويد: عبيدالله فرزند عمر بن خطاب (در جنگ صفين از ميان لشكر معاويه بيرون آمد، و همراه او گروهي از لشكر بود كه به آنها خضراء (سبزپوشان) مي گفتند، و از اين سو در برابرش محمد بن جعفر بن ابيطالب (از ميان لشكر كوفه و همراهان علي عليه السلام) بيرون آمد و يكي از پرچمهاي جنگ اميرالمؤمنين عليه السلام را به نام پرچم جموح در دست داشت و مجموع همراهان عبيدالله و محمد بن جعفر ده هزار نفر بودند، پس آن دو دسته جنگ سختي كردند، و با پايداري عجيبي كه هر دو دسته در جنگ نمودند هيچ يك نتوانستند بر ديگري پيروز شوند، تا اينكه سرانجام عبدالله به محمد بن جعفر فرياد زد: تا چند فرار كني! پيش بيا تا من خود با تو نبرد كنم! محمد بن جعفر پيش ‍ رفته و هر دو با نيزه شروع به جنگ كردند تا اينكه نيزه ها شكست، سپس با شمشير پيكار كردند تا شمشير محمد شكست و شمشير عبيدالله نيز در سپر فرو رفت (و بيرون نيامد) بدين ترتيب آن دو دست به گردن يكديگر انداخته بيني يكديگر را مي كندند، تا بالاخره هر دو از اسب روي زمين افتادند، لشكري كه همراه هر كدام بود از دو سو حمله كرده و به كشتن يكديگر مشغول شدند، تا اينكه مانند يك تل بسيار بزرگي كشتگان روي جسد محمد بن جعفر و عبيدالله ريختند.

در اين هنگام علي عليه السلام خود را به معركه رسانيد و مردم شام را متفرق ساخته بالاي جسد آن دو ايستاد و فرمود: اين كشتگان را از روي جسد فرزند برادرم به كناري ببريد مردم جنازه ها را به اين سو و آن بردند، هم اينكه جسد آن دو از زير اجساد كشته ها بيرون آمد، ديدند هر دو دست به گردن همديگر انداخته و كشته شده اند، علي عليه السلام فرمود: به خدا سوگند اين دست به گردن انداختن شما از روي دوستي نبوده است.! [4] .

زيد بن بدر گويد: عبيدالله بن عمر در ميان گروهي از لشكر شام كه به نام رقطاء موسوم و مركب از چهار هزار نفر بودند و همگي جامه هاي سبز بر تن داشتند و از اين جهت به لشكر خضرية معروف بودند بيرون آمد، در اين هنگام حسن بن علي عليه السلام از ميان معركه مي گذشت، ديد مردي جسد كشته اي را زير سر گذاشته و نيزه خود را بر چشم او فرو كرده و مهار اسبش را به پاي آن كشته بسته است. امام حسن عليه السلام فرمود: بنگريد اين مرد كيست؟ چون نگاه كردند ديدند آن مرد خفته يكي از مردان قبيله همدان است، و آن كشته، عبيدالله بن عمر است كه آن مرد كشته روي كشته اش خوابيده تا هوا روشن شود و چون صبح شد جامه از تنش برگيرد. درباره قاتل و كشنده اش اختلاف كردند، قبيله همدان گفتند: هاني بن خطاب او را كشت، قبيله حضرموت گفتند: مالك بن عمرو تبعي او را كشت، و قبيله بكرين وائل گفتند: مردي از قبيله تيم الله بن ثعلبة بن نام مالك بن صحصح كه اهل بصره بود او را كشت، و شمشير (معروف و قيمتي) او را كه ذي الوشاح نام داشت از او برگرفت، تا هنگامي كه معاويه براي گرفتن بيعت از مردم بصره بدانجا آمد، نزد آن مرد فرستاد و آن شمشير را از او بگرفت.

و مانند جريان مزبور و يا شبيه آن را گروهي ديگر نيز از تاريخ نويسان نقل كرده اند و حقيقت قصه را خدا بهتر مي داند.


پاورقي

[1] چنان که مولف ذکر کرده: هند دختر عوف با بيست و نه واسطه نسبتش به يعرب ابن قحطان، جد بزرگ اعراب مي رسد.

[2] خواهر ديگر او نيز ام الفضل، همسر عباس بن عبدالمطلب بود.

[3] راجع به اينکه خداوند از اسماء بنت عميس به علي بن ابيطالب عليه السلام چند پسر عنايت فرمود در تواريخ اختلاف است، ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه (ج 718: 2) و همچنين ابن شهر آشوب در مناقب (ج 2: 76) و نيز مطابق آنچه از کتاب رضي الدين حلي در بحار (ج 42: 74 چاپ جديد) نقل شده آن حضرت از اسماء دو فرزند داشت: يکي به نام يحيي (که در زمان حيات آن حضرت از دنيا رفت) و ديگري به نام عون که در کربلا همراه حضرت سيدالشهداء عليه السلام به شهادت رسيد، و مطابق آنچه مفيد در ارشاد نقل فرمود - چنانکه مؤلف نيز در اينجا اختيار کرده است - تنها همين يک فرزند را از او داشت که نامش يحيي بود و او نيز بدون اينکه داراي فرزندي شود در زمان حيات پدر بزرگوراش از دنيا رفت. و مرحوم مامقاني در تنقيح المقال عون بن علي را - که مادرش اسماء بود و در کربلا شهيد شد - ذکر کرده ولي نامي از يحيي نبرده و سبب آن بر نگارنده معلوم نشد، والله اعلم. .

[4] اين روايت را(چنان که دانستي) ضحاک بن عثمان بدين ترتيب نقل کرده، ولي من نديده ام هيچ يک از مورخين گفته باشند که محمد بن جعفر به دست عبيدالله بن عمر کشته شد، و همچنين نشنيده ام که يکي از آنها در کتابي نقل کرده باشند که محمد بن جعفر در کشتن عبيدالله بن عمر دخالت داشته است. مؤلف.