بازگشت

عزاداري اهل بيت در شام و شهادت حضرت رقيه


راوي گويد: بامدادان يزيد لعين، اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را طلبيد و به آنها گفت: كدام از اين دو امر را بيشتر دوست داريد: اقامت در نزد من، يا بازگشت به مدينه كه براي شما جايزه ي نفيسي است.

گفتند: اولاً دوست داريم تا بر امام حسين عليه السلام عزاداري نماييم.

گفت: آنچه دوست داريد انجام دهيد، آن گاه اتاقهايي براي آنها در دمشق تهيه كردند، و همه ي بانوان هاشمي و قريشي براي امام حسين عليه السلام لباس سياه پوشيدند و ندبه كرده و عزاداري نمودند.

و بنابر نقلي: هفت روز بر آن حضرت عزاداري كردند.

همچنين در آن كتاب آمده است: روايت شده:

هنگامي كه آل الله و آل رسول او، در شام بر يزيد لعين وارد شدند، خانه اي را مستقل براي آنها در نظر گرفت، كه در آن مشغول عزاداري شدند.

مولاي ما؛ امام حسين عليه السلام دختري سه ساله داشت، او از روزي كه امام حسين عليه السلام شهيد شده بود آن حضرت را نديده بود، و اين امر بر آن نازدانه گران آمد و در فراق پدر بزرگوارش، وحشت وجود او را فراگرفت.


او هر موقع سراغ پدر خويش را مي گرفت به او مي گفتند: فردا مي آيد، و هر چه مي خواهي با خود مي آورد. تا اين كه شبي از شبها، پدر خويش را در خواب ديد، وقتي از خواب بيدار شد فرياد زد و گريه كرد و آرام نگرفت، آرامش كردند و گفتند: چرا گريه مي كني؟ چرا ناله مي زني؟

گفت: پدر بزرگوارم و نور چشمم را براي من بياوريد.

هر چه او را آرام مي كردند حزن و گريه اش زيادتر مي شد. اين امر، بر اهل بيت عليهم السلام گران آمد. يك مرتبه عقده ي دلشان واشده و همگي ضجه زدند، گريه نمودند، غم و اندوه را تازه كردند، بر صورت خويش سيلي زدند، خاك غم بر سر خود ريختند، موهاي خويش را پريشان نمودند، و صداي ناله و گريه بلند كردند. يزيد لعين صداي ناله و گريه ي آنها را شنيد و گفت: چه خبر است؟

گفتند: دختر كوچك حسين، پدرش را در خواب ديده است، اينك از خواب بيدار شده و پدرش را مي خواهد و گريه مي نمايد و فرياد مي كشد.

وقتي يزيد لعين اين را شنيد، گفت: سر پدرش را برداريد و در پيش روي او قرار دهيد تا به آن نگاه كند و تسلي يابد.

آنها سر مقدس امام عليه السلام را در تشت گذاشته و دستمالي مصري بر آن كشيدند، آوردند و در برابر آن نازدانه نهادند، او پوشش را از روي آن برداشت، و گفت: اين سر كيست؟

گفتند: سر مطهر پدر توست.

آن نازدانه سر را از تشت برداشت و در آغوش خويش قرار داد، و مي گفت:

يا ابتاه! من ذا الذي خضبك بدمائك؟

يا ابتاه! من ذا الذي قطع وريدك؟

يا ابتاه! من ذا الذي ايتمني علي صغر سني؟

يا ابتاه! من بقي بعدك نرجوه؟

يا ابتاه! من لليتيمة حتي تكبر؟

يا ابتاه! من للنساء الحاسرات؟

يا ابتاه! من للارامل المسبيات؟

يا ابتاه! من للعيون الباكيات؟


يا ابتاه! من للغريبات الضايعات؟

يا ابتاه! من للشعور المنشورات؟

يا ابتاه! من بعدك؟ واخيبتاه!

يا ابتاه! من بعدك؟ وا غربتاه!

يا ابتاه! ليتني كنت لك الفداء.

يا ابتاه! ليتني كنت قبل هذا اليوم عميا.

يا ابتاه! ليتني وسدت الثري، و لا اري شيبك مخضباً بالدماء.

اي پدر! چه كسي تو را به خونت آغشته نموده است؟

اي پدر! چه كسي رگ حلقوم تو را بريده است؟

اي پدر! چه كسي مرا در كودكي يتيم نموده است؟

اي پدر! پس از تو؛ به چه كسي اميد داشته باشيم؟

اي پدر! چه كسي براي يتيم است تا او بزرگ شود؟

اي پدر! چه كسي براي زنان حسرت كش باشد؟

اي پدر! چه كسي براي بيوه زنان اسير سرپرست باشد؟

اي پدر! چه كسي براي چشمان گريان تسلي دهد؟

اي پدر! چه كسي براي زنان غريب و وامانده ياور باشد؟

اي پدر! چه كسي براي موهاي پريشان باشد؟

اي پدر! چه كسي پس از توست؟ واي از نااميدي!

اي پدر! چه كسي پس از توست؟ واي از غريبي!

اي پدر! اي كاش من فداي تو مي شدم؟

اي پدر! اي كاش من قبل از اين روز نابينا بودم!

اي پدر! اي كاش من مي مردم و محاسن تو را آغشته به خون نمي ديدم.

آنگاه آن نازدانه، دهان خود را بر دهان شريف امام عليه السلام نهاد، و گريه ي سختي نمود تا اين كه بي هوش شد، وقتي او را تكان دادند، ديدند كه روح پاكش دنيا را وداع گفته است.

وقتي اهل بيت عليهم السلام اين صحنه را ديدند، گريه ي خويش را آشكار كردند، غم خود را تازه كرده و مجدداً عزاداري نمودند، هر كسي از اهل دمشق در آنجا حاضر بود، به


عزاداري مشغول شد در آن روز، هيچ مردي و زني ديده نشد جز آن كه از آن مصيبت، گريه كرد.

پيشتر روايتي را از علي بن احمد مالكي نقل كرديم، در آن روايت آمده است:

وقتي زنان امام حسين عليه السلام و سر مبارك حضرت را به نزد يزيد لعين آوردند، فاطمه و سكينه عليهماالسلام سعي مي كردند تا به سر مطهر پدر بزرگوارشان نگاه كنند، ولي يزيد لعين او را از آنها مي پوشاند.

تا آنجا كه راوي گويد: آن گاه اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در ميان اهل و عيال يزيد لعين وارد كردند، و همه ي اهل و عيال يزيد، نزد اهل بيت عليهم السلام آمده و اظهار همدردي كرده و بر مصايب آنها محزون شدند، و چيزهايي كه از اهل بيت عليهم السلام از طلا و جواهر و لباس غارت رفته بود، چند برابر آنها را به ايشان عطا كردند.