بازگشت

وحشت يزيد لعين از سخنان امام سجاد


راوي گويد: هنگامي كه مردم سخنان امام عليه السلام را شنيدند، با گريه و ناله، ضجه زدند، و صداي ناله از مسجد بلند شد. يزيد لعين، از فتنه و آشوب و از اين كه دلهاي مردم به سوي امام عليه السلام ميل كند ترسيد، به مؤذن دستور داد با گفتن اذان سخنان امام عليه السلام را قطع كند.

مؤذن بر جاي بلندي رفت و گفت: «الله اكبر».

امام عليه السلام فرمود:

كبرت كبيراً، و عظمت عظيماً، و قلت حقاً.

خداي بزرگ را بزرگ داشتي و خداي عظيم را تعظيم كردي، و سخن بحق گفتي.

مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله».

امام عليه السلام فرمود:

اشهد بها مع كل شاهد، و اتحملها مع كل جاحد.

با هر شهادت دهنده اي به كلمه ي توحيد شهادت مي دهم، و متحمل و مقر آن مي شوم با هر انكاركننده اي.

مؤذن گفت: «اشهد ان محمداً رسول الله».


در اين هنگام، امام عليه السلام گريه نمود و صداي ناله و شيون او بلند شد، و رو به يزيد لعين كرد و فرمود:

سالتك بالله يا يزيد! يا محمد جدي ام جدك؟

اي يزيد! تو را به خدا! از تو سؤال مي كنم: آيا محمد صلي الله عليه و آله و سلم جد من است يا جد تو؟

يزيد لعين گفت: جد تو

امام عليه السلام فرمود:

فلم قتلت اهل بيته، و قتلت ابي، و ايتمتني علي صغر سني.

پس چرا اهل بيت او را كشتي، چرا پدر مرا كشتي، و مرا در كودكي يتيم نمودي. آن ملعون پاسخ امام عليه السلام را نداد و برخاست و وارد خانه ي خود شد و گفت: نيازي به نماز ندارم.