سخنان يزيد لعين و اعتراض حضرت سكينه
آن گاه يزيد ملعون رو كرد به مردي از اصحاب خود كه در فحاشي و هتاكي زبان گويايي داشته و جسور بود و گفت: به بالاي منبر برو و علي، حسن و حسين را ناسزا بگو، و چيزي از بدي ها و عيوب را مگذار مگر اين كه آن را در مورد آنها بيان كني.
آن ملعون اطاعت كرد، در اين موقع حضرت سكينه عليهاالسلام رو به يزيد ملعون كرد و فرمود: واي بر تو اي يزيد! كدام نقص ها و عيب ها بر پدر و جد من وارد است؟
آن ملعون گفت: خاموش باش اي دختر خارجي!
حضرت سكينه عليهاالسلام فرمود: اي يزيد! چقدر حياي تو اندك و روي تو سخت است؟! كدامين شخص به خلافت سزاوارتر است؛ تو يا پدرم، كسي كه پدرش علي بن ابي طالب و مادرش فاطمه ي زهرا و جدش رسول خدا عليهم السلام است؟
يزيد ملعون گفت: من به خلافت از پدر تو سزاوارترم، زيرا كه خلافت از پدرم به من به ارث رسيده است.
شيخ مفيد رحمة الله گويد:
آن گاه يزيد ملعون رو به علي بن الحسين عليه السلام كرد و گفت: پدر تو قطع رحم كرد و حق مرا انكار نمود و با من در سلطنت و خلافت نزاع نمود، پس خدا آنچه را كه ديدي نسبت به او انجام داد.
امام سجاد عليه السلام در پاسخ او اين آيه را قرائت فرمود:
(ما اصاب من مصيبة في الارض و لا في انفسكم الا في كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك علي الله يسير) [1] .
يزيد ملعون به پسرش خالد گفت: جواب او را بده، خالد نتوانست پاسخ بدهد. يزيد لعين به خالد گفت: (و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير) [2] .
آنچه به شما از مصيبت رسيده است به سبب آن است كه دست هاي شما آن را كسب كرده است، و خدا بسياري از گناهان شما را مي بخشد [3] .
در «بحارالانوار» مي نويسد: صاحب «مناقب» بعد از اين مكالمه مي گويد:
امام سجاد عليه السلام فرمود: اي فرزند معاويه و هند و صخر! نبوت و اميري همواره مختص آبا و اجداد ما بوده است پيش از اين كه تو زائيده شوي، همانا در روز بدر، احد و احزاب علم حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در دست جد بزرگوارم علي بن ابي طالب عليه السلام بود. علم هاي كفر در دست پدر و جد تو بود.
آن گاه امام عليه السلام اين اشعار را خواند:
ماذا تقلولون اذ قال النبي لكم
ماذا فعلتم و انتم آخر الامم؟
بعترتي و باهلي عند مفتقدي
منهم اساري و منهم ضرجوا بدم
هنگامي كه حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از شما بپرسد اي آخرين امتها! رفتار شما با اولاد و اهل من در غياب من چگونه بود؛ برخي از فرزندان مرا اسير و برخي ديگر را به خون آغشته نموديد؟
سپس علي بن الحسين عليه السلام فرمود:
ويلك يا يزيد! لو تدري ماذا صنعت؟ و ما الذي ارتكبت من ابي و اهل بيتي و اخي و عمومتي؟ اذا لهربت في الجبال، و افترشت الرماد، و دعوت بالويل و الثبور، ان يكون راس ابي الحسين عليه السلام ابن فاطمه و علي عليه السلام منصوباً علي باب مدينتكم، و هو وديعة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فيكم، فابشروا بالخزي و الندامة غداً اذا اجتمع الناس ليوم القيامة.
واي بر تو اي يزيد! اگر مي دانستي چه كار كرده اي، و نسبت به پدر، اهل بيتم و برادر و عموهاي من مرتكب چه جنايتي شده اي؟! به كوهها فرار مي كردي و خاكستر را فرش خويش قرار مي دادي، و واويلا و واثبورا سر مي دادي. اين كه سر پدر بزرگوارم حسين عليه السلام فرزند فاطمه و علي عليهماالسلام بر دروازه ي شهر شما نصب شده، و حال آن كه او امانت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در ميان شما بود، پس
مژده باد بر شما رسوايي و پشيماني فردا، در آن هنگام كه مردمان در روز قيامت جمع شوند.
شيخ مفيد رحمة الله گويد:
آن گاه يزيد لعين مخدرات اهل بيت و كودكان را به مجلس خود فراخواند، و آنها را در نزد آن ملعون نشاندند، آن ملعون، از اسرا هيئت و منظره ي ناراحت كننده اي را ملاحظه كرد (و احساس كرد كه مردم به جنايات او پي خواهند برد، لذا) گفت: خداوند روي پسر مرجانه را زشت و سياه گرداند، اگر ميان شما و او خويشي و قرابتي بود شما را به اين حال در نمي آورد، و با اين وضع شما را به نزد من نمي فرستاد.
پاورقي
[1] سورهي حديد آيهي 22.
[2] سورهي شوري آيهي 30.
[3] بحارالانوار: 135:45.