بازگشت

سر اطهر امام حسين و مسلمان شدن نصاري


راوي گويد: هنگامي كه راهب بزرگ، از سر مطهر حجت خدا عليه السلام اين سخنان را شنيد، شاگردان خود را جمع كرد و قضيه را براي آنها نقل نمود - آنها هفتاد نفر بودند - همه ي آنها ضجه زدند، گريه كردند و عمامه ها را از سرهاي خويش انداختند و گريبان هاي خودشان را چاك نمودند.

آن گاه خدمت آقاي ما، امام سجاد عليه السلام، شرفياب شدند، آنها زنارها را - كه علامت مسيحيت است - بريدند، و ناقوس را شكستند، و از كارهاي يهود و نصاري دست برداشتند و به دست مبارك امام عليه السلام مسلمان شده و عرض كردند:

اي فرزند رسول خدا! دستور بفرماييد بر عليه اين كافران قيام كنيم و با آنها بجنگيم و زنگ كدورت دلهاي خود را كه به سبب آنها عارض شده است، صاف نماييم، و انتقام خون آقا و مولاي خود امام حسين عليه السلام را بگيريم.

امام عليه السلام به آنها فرمود: شما اين كار را نكنيد، زيرا كه خدا به زودي از آنها با غلبه و قهر انتقام خواهد گرفت [1] .

در «منتخب» آمده است: راوي گويد: آن گاه، آن ملاعين حركت كردند تا اين كه به شام نزديك شدند، در اين اثنا هاتفي از غيب مي گفت:



رأس ابن بنت محمد و وصيه

يا للرجال علي قناة يرفع



و المسلمون بمنظر و بمسمع

لا جازع منهم و لا متوجع



كحلت بمنظرنا الجفون عماءها

و أصم رزءك كل اذن تسمع



ما روضة الا تمنت أنها

لك تربة ولحظ جنبك مضجع



منعوا زلال الماء آل محمد

وغدت ذئاب البرفيه تكرع



عين علاها الكحل فيه تفرقت

ويد تصافح في البرية تقطع



اي مردان! سر فرزند دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم و فرزند وصي او بر سر نيزه مي شود.


و حال آن كه مسلمانان اين صحنه را مي ديدند، و فرياد و ناله ي او را مي شنيدند، نه كسي به فرياد آنها مي رسيد و نه دل كسي از مصايب آنها به درد مي آمد.

به پلك هاي چشمان، با ديدن آن نيزه سرمه ي كوري كشيده شد؛ و مصيبت تو همه ي گوش ها را كه مي شنوند كر و ناشنوا كرد.

هيچ روضه و بقعه اي نبود مگر اين كه آرزو كرد اين كه تربت تو باشد و لذت و نصيب گرفتن از پهلوي مبارك محل خوابيدن تو را، درك نمايد.

آل محمد عليهم السلام را از آب زلال صاف منع كردند؛ در حالي كه گرگان بيابان از آن آب مي نوشيدند.

چشمي كه بر آن سرمه كشيده مي گشت، در آن صحرا با اشك پر گرديد، و دستي كه در ميان خلق مصافحه مي كرد، بريده مي شد [2] .


پاورقي

[1] مدينة المعاجز: 126:4 ح 1133.

[2] المنتخب: 469، بحارالانوار: 255:45 با اندکي تفاوت.