بازگشت

ورود اسراي اهل بيت به تكريت


پس از آن، ابومخنف گويد: سرهاي مطهر را به همراه اسرا به سمت شرقي جصاصه بردند، آن گاه كه مي خواستند از «تكريت» عبور كنند به حاكم آنجا نوشتند: ما را با توشه و علوفه استقبال كنيد، زيرا سر حسين با ماست.

حاكم «تكريت» چون نامه را خواند دستور داد علمها را به اهتزاز درآورند، شيپورها دميده شد، شهر زينب داده شد و مردم از هر سمت و از هر مكان آمدند.

حاكم آن شهر بيرون آمد و با آنها ملاقات كرد، و هر كسي از آن كافران در مورد سر مطهر مي پرسيد مي گفتند، اين سر خارجي است كه بر يزيد بن معاويه در سرزمين كربلا خروج كرده، و عبيدالله بن زياد او را كشته، اينك سر او را به يزيد بن معاويه فرستاده است.

مردي نصراني به آنها گفت: اي مردم! من در كوفه بودم، و اين سر مطهر را وارد كردند، اين سر خارجي نيست، بلكه سر مطهر حضرت حسين بن علي عليه السلام است جدش محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و مادرش فاطمه زهرا عليهاالسلام است.

چون نصاراي ديگر اين سخن را شنيدند به سوي ناقوس ها رفته و در آنها بدميدند، و همه ي كشيشان در كليساي تكريت به احترام سر مطهر جمع شدند، و گفتند: ما از گروهي كه فرزند دختر پيامبرشان را كشتند؛ بيزار هستيم.

اين خبر به گوش آن ملاعين رسيد، و آنها از ترس وارد شهر «تكريت» نشدند، و راه بيابان را پيش گرفتند، سپس به منزل «اعمي» پس از آن بر «دير عروه» رسيدند، آن گاه بر «صلينا» پس از آن، بر «وادي نخله» رسيدند، و در آن فرودآمده و شب را در آنجا خوابيدند.