بازگشت

سخنان حضرت زينب كبري در جمع مردم كوفه


در كتاب «الاحتجاج» از جذلم بن بشير اسدي روايت مي كند، جذلم مي گويد:

هنگامي كه امام زين العابدين عليه السلام را همراه بانوان محترمه و اهل حرم از كربلا وارد كوفه نمودند، آن حضرت بيمار بود. در اين حال، زنان كوفه گريبان چاك كرده همراه مردان مي گريستند.

امام زين العابدين عليه السلام - كه بيماري او را ناتوان كرده بود - با صداي ضعيفي فرمود:


اينان كه بر ما گريه مي كنند، پس چه كسي (اهل بيت) ما را جز اينها كشته است؟ در اين هنگام حضرت زينب عليهاالسلام دختر اميرالمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام مردم را اشاره به سكوت و آرامش نمود.

جذلم اسدي گويد: به خدا سوگند! هرگز چنان زن سخنور و فصيح و بليغي نديده بودم، گويا با زبان اميرالمؤمنان علي عليه السلام سخن مي گفت و گوش ها را مي كوبيد. آن بانوي عالي مقام به مردم اشاره فرمود كه ساكت باشيد و آرام گيريد.

نفس ها در سينه حبس شد و جرس ها و آوازها ساكن گرديد، آن گاه بعد از حمد خداي تعالي و درود و صلوات بر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

اما بعد؛ يا أهل الكوفة! يا أهل الختر و الغدر و الختل و المكر! ألا فلا رقأت العبرة، و لا هدأت الزفرة، انما مثلكم كمثل التي نقضت غزلها من بعد قوة أنكاثاً، تتخذون أيمانكم دخلاً بينكم.

ألا و هل فيكم الا الصلف و العجب، و الشنف و الكذب، و ملق الاماء و غمز الاعداء، أو كمرعي علي دمنة، أو كفضة علي ملحودة؟

ألا بئس ما قدمت لكم أنفسكم أن سخط الله عليكم و في العذاب أنتم خالدون.

أتبكون أخي! أجل و الله؛ فابكوا، فانكم و الله؛ أحرياء بالبكاء، فابكوا كثيراً و اضحكوا قليلاً، فقد بليتم بعارها، و منيتم بشنارها، و لن ترحضوها أبداً، و أني ترحضون قتل سليل خاتم النبوة، و معدن الرسالة، و سيد شباب أهل الجنة، و ملاذ حربكم، و معاذ حزبكم، و مقر سلمكم، و آسي كلمكم، و مفزع نازلتكم، و المرجع اليه عند مقالتكم، و مدرة حججكم، و منار حجتكم؟!

ألا ساء ما قدمتم لأنفسكم، و ساء ما تزرون ليوم بعثكم، فتعسا تعساً و نكساً نكساً، و لقد خاب السعي، و تبت الأيدي، و خسرت الصفقة، و بؤتم بغضب من الله، و ضربت عليكم الذلة و المسكنة.

أتدرون ويلكم! أي كبد لمحمد صلي الله عليه و آله و سلم فريتم؟

و أي عهد نكثتم؟

و أي كريمة له أبرزتم؟

و أي حرمة له هتكتم؟


و أي دم سفكتم؟

لقد جئتم شيئاً اداً، تكاد السماوات يتفطرن منه، و تنشق الأرض، و تخر الجبال هداً، لقد جئتم بها شوهاء [صلعاء، عنقاء، سوداء، فقماء] خرقاء، طلاع الأرض و [مل ء] السماء.

أفعجبتكم أن قطرت السماء دماً؟ و لعذاب الآخرة أخزي، و هم لا ينصرون، فلا يستخفنكم المهل، فانه عزوجل لا يخفزه البدار، و لا يخشي عليه فوت النار، كلا ان ربك لنا و لهم لبالمرصاد.

اما بعد؛ اي اهل كوفه! اي اهل مكر و بي وفايي و حيله! آگاه باشيد! هنوز اشك چشم هاي ما و فرياد ناله و شيون ما از ستم شما آرام و ساكن نشده است. مثل شما مثل زني است كه ريسمان خود را محكم بافت و بعد از آن بشكافت، شما پيمان مي بنديد و سوگوند مي خوريد و بعد خيانت مي كنيد.

آگاه باشيد! در ميان شما جز هرزه گويي، خودپسندي، بغض و دشمني، دروغگويي، تملق و چاپلوسي كنيزان، و چشمك زدن دشمنان، چيز ديگري نيست. يا مثل شما؛ مثل گياهي است كه در مزبله روييده باشد، يا مانند نقره اي است كه زينت قبر شده باشد.

آگاه باشيد! بد چيزي جلوتر از خودتان فرستاديد، خشم و غضب خدا بر شما است، و شما در عذاب جاودانه خواهيد ماند.

آيا براي برادر من گريه مي كنيد؟! آري! به خدا سوگند! گريه بكنيد، به خدا سوگند! شما سزاوار گريه هستيد، گريه بسيار نماييد و كمتر بخنديد، شما گرفتار ننگ و عار شديد و مبتلا به قبيح ترين ننگ شديد كه هرگز نمي توانيد لوث آن ننگ را بشوييد.

چگونه مي توانيد ننگ كشتن فرزند خاتم پيامبران، معدن رسالت، آقاي جوانان اهل بهشت، پناهگاه شما در جنگ، پناه شما در حزبتان، محل استقرار در زمان آشتي شما، باعث آرامش شما، طبيب دردهاي شما، پناهگاه در بلاهاي شما، مرجع در سخنان شما، محل جريان دليل و برهان هاي شما، و محل روشنايي حجت هاي شما را؛ بشوييد؟

آگاه باشيد! چه بد چيزي جلوتر از خودتان فرستاديد! و چه ورز و وبال بدي براي روز رستاخيز خودتان فراهم كرديد! هلاك شويد! هلاك شويد! و


سرنگون شويد! سعي و كوشش شما خسران شود، و دست احسان شما قطع گردد، و سودي از تجارت خودتان نبريد كه به غضب الهي برگشتيد، و ذلت و خواري، فقر و فلاكت بر شما زده شد.

واي بر شما! آيا مي دانيد كدام جگرگوشه ي پيامبر خدا محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم را پاره كرديد؟

و كدام عهد و پيمان را شكستيد؟

و كدام كريمه و مخدره را بي ستر و بي معجر نموديد؟

و كدام حرمت او را هتك نموديد؟

و كدام خون را ريختيد؟

شما كاري كرديد و مرتكب عمل بسيار زشتي شديد كه نزديك است از قباحت كار شما آسمان و زمين شكافته شود، كوهها منهدم گردد، شما مرتكب چنين جنايتي شديد، و از قبح و گناه آن، زمين و آسمان را پر كرديد.

آيا تعجب مي كنيد كه از آسمان خون ببارد؟ و عذاب آخرت رسوا كننده و هلاك كننده تر است، كه در آن روز آنان را ياري نمي نمايند، اين مهلت چند روزه اي كه خدا به شما داده شما را مغرور نسازد، زيرا كه پيشي گرفتن خداي را ناتوان نمي كند، و از فوت و فرار قاتل نمي ترسد، هرگز چنين نيست، پروردگار ما و شما در كمين گاه است.

آن گاه اين اشعار را انشاء فرمود و گفت:



ماذا تقولون اذ قال النبي لكم

ماذا صنعتم و أنتم آخر الامم؟



بأهل بيتي و أولادي و مكرمتي

منهم اساري و منهم ضرجوا بدم؟



ما كان هذا جزائي اذ نصحت لكم

أن تخلفوني بسوء في ذوي رحم



اني لأخشي عليكم أن يحل بكم

مثل العذاب الذي أودي علي ارم



هنگامي كه پيامبر شما از شما بپرسد؛ شما اي آخرين امت ها با اهل بيت و فرزندان و عزيزان من چه كرديد؟ چه پاسخ خواهيد داد؟

كه برخي از آنان را اسير و برخي ديگر را آغشته به خون كرديد.

پاداش من اين نبود، من شما را نصيحت كردم كه بدي ها را بعد از من و از اولاد من دور سازيد.

من مي ترسم بلايي بر شما نازل شود؛ مانند بلائي كه بر قوم ارم فرودآمد.


آن گاه زينب كبري عليهاالسلام روي از اهل كوفه برگردانيد.

جذلم گويد: پس از آن كه سخنان آن بانوي بزرگوار تمام شد، ديدم مردم حيران و سرگشته اند، كه از سردرگمي دست هاي خود را به دهان خودشان نهاده بودند، متوجه پيرمردي شدم كه در كنار من ايستاده بود و مي نگريست، محاسن او از گريه خيس شده بود، دست هاي خود را به سوي آسمان بلند كرده و مي گفت: پدر و مادرم فداي شما! پيران شما بهترين پيران، جوانان شما بهترين جوانان، و نسل شما نيكوترين نسلها است، و فضل شما فضل بزرگي است، آنگاه اين شعر را انشاء كرد و گفت:



كهولكم خير الكهول و نسلهم

اذا عد نسل لا يبور و لا يخزي



پيران شما بهترين پيرها، و نسل و ذريه ي آنها؛ در موقع شمارش نسلها عيب و نقصاني ندارند.

امام زين العابدين عليه السلام رو به عمه ي بزرگوارش نمود و فرمود:

يا عمة! اسكتي ففي الباقي عن الماضي اعتبار، و أنت بحمد الله عالمة غير معلمة، فهمة غير مفهمة، ان البكاء و الحزن لا يردان من قد أباده الدهر.

اي عمه جان! آرام باش؛ از گذشته عبرتي براي آينده است، (يعني از گذشتگاني كه مصايب روزگار را كشيده اند عبرت و نصيحتي بايد گرفت، يا اين كه: آنهايي كه بودند رفتند، چنان كه گذشتگاني بر آنها سابق بودند، رفته اند،) و تو بحمد الله داناي تعليم نديده اي هستي، و فهميده اي كه تفهيم نداده شده اي. همانا گريه و اندوه، كسي را كه روزگار او را از بين برده است؛ برنمي گرداند.حضرت زينبت عليهاالسلام ساكت شد، سپس امام زين العابدين عليه السلام از مركب فرودآمد و خيمه اي برپا نمود و اهل بيت خود را نيز فرودآورد، و وارد خيمه شدند [1] .


پاورقي

[1] الاحتجاج: 31-29 :2، بحارالانوار: 164-162 :45، با اندکي تفاوت.