بازگشت

اسب امام حسين و اهل حرم


راوي گويد: چون حضرت زينب عليهاالسلام شيهه ي اسب را شنيد، رو به سكينه عليهاالسلام نمود و گفت: پدرت آب آورده و مي آيد.

سكينه عليهاالسلام با ياد پدرش و آب آوردنش خوشحال از خيمه بيرون آمد. ناگاه ديد زين اسب واژگون و سوار ندارد، معجر و روسري خود را پاره كرد و ناله هاي بلندي نمود و فرياد زد:

وا قتيلاه! وا أبتاه! وا حسناه! وا حسيناه! وا غربتاه! وا بعد سفراه! وا طول كربتاه! هذا الحسين بالعراء، مسلوب العمامة و الرداء، قد أخذ منه الخاتم و الحذاء.

بأبي من رأسه بأرض و جثته بأخري؛

بأبي من رأسه الي الشام يهدي؛

بأبي من أصبحت حريمه مهتوكة بين الأعداء؛

بأبي من عسكره يوم الاثنين مضي.

وا قتيلاه! وا ابتاه! وا حسناه! وا حسيناه! وا غربتاه! وا بعد سفراه! وا طول


كربتاه! اين حسين عليه السلام است كه بر روي زمين افتاده، و عمامه و عبايش ربوده شده، و انگشتر و نعلينش به غارت رفته است.

پدرم فداي كسي كه سر او در جايي و بدن او در جاي ديگري است.

پدرم فداي كسي كه سرش به سوي شام هديه برده مي شود.

پدرم فداي كسي كه حرم او در ميان دشمنان ماندند.

پدرم فداي كسي كه لشكر او در روز دوشنبه كشته شدند.

آن گاه با صداي بلندي گريه كرد و گفت:



مات الفخار و مات الجود و الكرم

واغبرت الأرض و الآفاق و الحرم



و أغلق الله أبواب السماء فلا

ترقي لهم دعوة تجلي بها الهمم



يا أخت قومي أنظري هذا الجواد أتي

ينبئك أن ابن خير الخلق مخترم



مات الحسين فيالهفي لمصرعه

و صار يعلو ضياء الأمة الظلم



يا موت هل من فدي؟ يا موت هل عوض؟

الله ربي من الفجار ينتقم



مفاخر، جود، سخا و بزرگي از دنيا رفت؛ و زمين و همه ي آفاق و حرم غبارآلود شد.

خداوند درهاي آسمان را بست؛ نه دعايي از آنان بالا مي رود و نه غمهاي آنان زايل مي شود.

اي خواهرم! برخيز و به اين اسبي كه آمده نگاه كن؛ او به تو خبر مي دهد كه فرزند بهترين مردم كشته شده است.

حسين عليه السلام شهيد شد اي حزن و اندوه من بر قتلگاه او؛ كه پس از اين، تاريكي و ظلمت بر روشنايي امت غلبه خواهد كرد.

اي مرگ! آيا تو را فديه و عوضي هست؟ خدا، پروردگار من است كه از فاجران انتقام خواهد گرفت.

راوي گويد: هنگامي كه اهل حرم ناله ها و اشعار سكينه عليهاالسلام را شنيدند و به اسبي كه عريان و بدون زين و سوار بود نگاه كردند به صورت خود زدند، و گريبان خود چاك نمودند و صدا زدند:

وا محمداه! وا علياه! وا حسناه! وا حسيناه! اليوم مات محمد المصطفي، اليوم مات علي المرتضي، اليوم ماتت فاطمة الزهراء.

وا محمداه! وا علياه! وا حسناه! وا حسيناه! امروز محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم وفات كرد، امروز علي مرتضي عليه السلام كشته شد، امروز فاطمه زهرا عليهاالسلام كشته شد.

آن گاه ام كلثوم عليهاالسلام گريست و اشاره به خواهرش حضرت زينب عليهاالسلام نمود و شروع


به گفتن اشعاري كرد كه اين اشعار در جاي خود خواهد آمد [1] .

عبدالله بن قيس گويد: من اسب امام حسين عليه السلام را زير نظر داشتم، آن اسب از خيمه دور شد و به طرف فرات رفت و خود را به آب انداخت.

گفته شده است: آن اسب نزد صاحب الزمان عجل الله فرجه آشكار و ظاهر خواهد شد [2] .

در «بحارالانوار» از صاحب «مناقب» و محمد بن ابوطالب نقل مي كند كه آن دو گويند:

اسب امام حسين عليه السلام از دست آن ملاعين گريخت و خود را به كنار بدن شريف امام عليه السلام رساند، پيشاني خود را به خون مبارك آن حضرت ماليد، سپس روي به خيمه گذاشت، به طرف خميه مي دويد و شيهه مي كشيد، و آن قدر در كنار خميه سر خود را بر زمين زد كه مرد.

هنگامي كه خواهران امام حسين عليه السلام و دختران و اهل بيت آن حضرت اسب را با اين حال ديدند كه كسي بر آن سوار نيست، شروع به گريه و ناله كردند، حضرت ام كلثوم عليهاالسلام دستان خود را بر سر گذاشت و فرياد زد:

وا محمداه! وا جداه! وا نبياه! وا أباالقاسماه! وا علياه! وا جعفراه! وا حمزتاه! وا حسنا! هذا حسين بالعراء، صريع بكربلا، محزوز الرأس من القفا، مسلوب العمامة و الرداء.

وا محمداه! وا جداه! وا نبياه! وا اباالقاسماه! وا علياه! وا جعفراه! وا حمزتاه! وا حسناه! اين حسين عليه السلام است كه در صحرا و بر روي زمين كربلا افتاده، و سرش از پشت بريده شده، و عمامه و لباسش به تاراج رفته است.

آن گاه آن بانوي مظلومه بي هوش شد [3] .



پاورقي

[1] مراجعه شود به: مقتل الحسين عليه‏السلام: 151.

[2] مراجعه شود به: المنتخب 452 و 453.

[3] بحارالأنوار: 60 : 45.