بازگشت

قاتل امام حسين كيست؟


صاحب اصل گويد: علما و دانشمندان ما رضوان الله عليهم در اين كه قاتل امام حسين عليه السلام چه كسي بود؟ اختلاف نظر دارند.


مرحوم صدوق در «امالي» با سند خود از امام زين العابدين عليه السلام نقل مي كند كه حضرت فرمود:

دشمن خدا، سنان بن انس ايادي و شمر بن ذي الجوشن عامري - لعنت خدا بر آنها باد - با چند نفر از اهل شام آمدند و بالاي سر امام حسين عليه السلام ايستادند، به همديگر مي گفتند: منتظر چه هستيد؟ اين مرد را راحت كنيد.

پس سنان بن انس ايادي از اسب فرودآمد و كنار بدن شريف امام حسين عليه السلام رفت، محاسن مباركش را گرفت و با شمشير بر گلوي مباركش مي زد و مي گفت: سوگند به خدا! سرت را از تن جدا مي كنم، و مي دانم كه تو فرزند رسول خدا، و بهترين مردم از جانب پدر و مادر هستي.

سيد بن طاووس رحمة الله گويد: سنان بن انس نخعي حرامزاده از اسب پياده شد و شمشير بر گلوي شريف آن حضرت زد، و گفت: به خدا قسم! سر تو را جدا مي كنم و مي دانم كه تو پسر پيامبري و از جهت پدر و مادر بهترين مردم هستي.

پس از آن؛ سر مقدس آن بزرگوار را كه - درود و سلام خدا بر او باد - از بدن جدا كرد. شاعر در اين مورد مي گويد:



فأي رزية عدلت حسينا

غداة تبيره كفا سنان



كدام مصيبت است كه با مصيبت امام حسين عليه السلام برابر باشد؟ در آن روزي كه دست هاي ناپاك سنان بن انس او را به شهادت رسانيد.

- سيد بن طاووس رحمة الله گويد: روايت شده است:

مختار، سنان را دستگير نمود و بند بند انگشتان او را بريد، سپس دست ها و پاهاي او را بريد و ديگي را از روغن زيتون پر كرد و به جوش آورد و او را در آن انداخت. آن ملعون آن قدر دست و پا زد تا هلاك شد -.

راوي گويد: در اين هنگام؛ غبار سياه و تاريكي آسمان را فراگرفت، باد سرخي در آن تاريكي و غبار مي وزيد كه هوا تيره و تار شد، چشمها جايي را نمي ديد، لشكر گمان كردند كه بر آنها عذاب نازل شده. ساعتي بر اين حال ماندند تا آن كه هوا روشن شد.

در «منتخب» مي نويسد:

امام حسين عليه السلام بي هوش افتاده بود، شمر ملعون آمد و خود را كنار آن عزيز زهرا عليهاالسلام رساند و با بي حيايي و جسارت تمام بر سينه ي انورش نشست. حضرت اين جسارت عظيم را احساس كرد و فرمود:

ويلك! من أنت فقد ارتقيت مرتقا عظيما؟


واي بر تو! تو كيستي؟ تو به جاي بلند و مرتفعي قدم گذاشته اي؟

آن ولدالزنا گفت: من شمر هستم.

حضرت فرمود: واي بر تو! من كيستم؟

آن حرامزاده گفت: تو حسين، فرزند علي، فرزند فاطمه ي زهرا و جدت محمد مصطفي است.

امام حسين عليه السلام فرمود: واي بر تو! اگر شأن و نسب مرا مي شناسي چرا مرا مي كشي؟

شمر ولدالزنا گفت: اگر من تو را نكشم پس چه كسي از يزيد جايزه بگيرد؟!

حضرت فرمود: كدام يك نزد تو محبوب تر است: جايزه ي يزيد يا شفاعت جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم؟

آن لعين حرامزاده گفت: دانگي جايزه نزد من محبوب تر از تو و از جد تو است!

امام حسين عليه السلام آن مظلوم كربلا - جانم به فدايش - فرمود:

اذا كان لابد من قتلي فاسقني شربة من الماء.

اگر حتما مرا خواهي كشت پس با جرعه اي از آب مرا سيراب كن.

آن لعين حرامزاده گفت: هيهات! سوگند به خدا! قطره اي از آب نخواهي چشيد تا اين كه مرگ را با اندوهي پس از اندوهي بچشي.

امام حسين عليه السلام فرمود: واي بر تو! صورت و شكم خود را به من نشان بده.

آن ملعون نشان داد، ناگاه حضرت ديد كه آن ولدالزنا ابلق و به مرض پيسي مبتلا است، و صورت او به صورت سگ ها و خوك ها مي ماند.

امام حسين عليه السلام فرمود: آنچه جدم فرموده بود راست بود.

آن لعين ولدالزنا گفت: جدت چه گفته بود؟

حضرت فرمود: جدم به پدرم علي عليه السلام مي فرمود:

يا علي! يقتل ولدك هذا رجل أبقع أبرص أشبه الخلق بالكلاب و الخنازير.

يا علي! فرزند تو را مردي ابلق و مبتلا به مرض پيسي و شبيه ترين مردم به سگ ها و خوك ها مي كشد.

شمر ولدالزنا از اين سخن حضرت به خشم آمد و گفت: مرا به سگ ها و خوك ها تشبيه مي نمايي؟ سوگند به خدا! تو را از پشت سر ذبح خواهم كرد.

آن گاه آن ملعون ولدالزنا، حضرت را برگرداند، و رگهاي مبارك گردنش را


مي بريد. روحي و أرواح العامين فداه [1] .

بأبي أنت و أمي! يا ليتنا كنا معكم فنفوز بالشهادة بين يديك، يا مولاي! يا اباعبدالله! صلوات الله و سلامه عليك و لعنة الله و عذابه علي قاتليك و ظالميك، (و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون).

ابومخنف گويد: آن ولدالزنا در اين حال مي گفت:



أقتلك اليوم و نفسي تعلم

علما يقينا ليس فيه مزعم



أن أباك خير من تكلم

بعد النبي المصطفي المعظم



أقتلك اليوم و سوف أندم

و ان مثواي غدا جهنم



امروز تو را مي كشم و حال آن كه يقينا مي دانم و ترديدي ندارم؛

كه پدر تو بهترين كسي است كه بعد از پيامبر مصطفي و بزرگوار سخن گفته است.

امروز تو را مي كشم، و پس از اين، از كار خود پيشيمان خواهم شد؛ و جاي من فردا جهنم خواهد بود.

ابومخنف اضافه مي كند: هر رگي از رگهاي شريف آن امام مظلوم عليه السلام را مي بريد حضرت فرياد مي زد:

وا محمداه! وا جداه! وا ابتاه! وا حسناه! وا جعفراه! وا عقيلاه! وا عباساه! وا قتيلا! وا قلة ناصراه! [2] .

در «المنتخب» مي نويسد: حضرت مي فرمود:

أقتل عطشانا و جدي محمد المصطفي، أذبح عطشانا و أبي علي المرتضي، و أمي فاطمة الزهراء.

من تشنه كشته مي شوم و حال آن كه جدم محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم است، من تشنه ذبح مي شوم، حال آن كه پدرم علي مرتضي عليه السلام و مادرم فاطمه ي زهرا عليهاالسلام است.

و چون آن ملعون، سر اطهر، اقدس و انور را از بدن مباركش جدا كرد به نيزه اي زد و آن را بلند كرد و تكبير گفت، و لشكر كفار همگي تكبير گفتند (!!) [3] .

در خبر ابي مخنف آمده است:

در اين هنگام؛ لشكر كفار سه بار تكبير گفتند، زمين لرزيد، شرق و غرب عالم تاريك شد، زلزله و رعد و برق مردم را فراگرفت، و از آسمان خون تازه اي باريد، و


منادي از جانب آسمان ندا داد:

قتل و الله؛ الامام بن الامام، أخو الامام أبوالائمة الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام.

به خدا سوگند! كشته شد امام فرزند امام، برادر امام، پدر امامان حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام [4] .

در «بحارالانوار» از «تاريخ نبوي» [5] نقل مي كند و مي گويد: ابوقبيل گويد:

هنگامي كه امام حسين عليه السلام كشته شد آفتاب گرفت، طوري در وسط روز از تاريكي، ستاره ها آشكار شدند كه ما گمان كرديم قيامت بر پا شده است [6] .


پاورقي

[1] المنتخب: 451 و 452.

[2] مقتل الحسين عليه‏السلام: 146 و 147، بحارالأنوار: 56 : 45.

[3] المنتخب: 452.

[4] مقتل الحسين عليه‏السلام: 147.

[5] در بحارالأنوار آمده است: تاريخ نسوي..

[6] بحارالأنوار: 216 : 45 ذ ح 39.