بازگشت

آخرين لحظات زندگي امام حسين


راويان اخبار گويند: آن مظلوم كربلا، از شدت جنگ و زيادي زخم ايستاد و لحظه اي استراحت نمود، ضعف بر حضرت عارض شده بود، در اين حال كه حضرت ايستاده بود ناگاه از طرف دشمنان سنگي آمد و بر پيشاني آن بزرگوار اصابت كرد. خون به صورتش جاري شد، مي خواست خون را با لباسش از چهره ي خود پاك كند، ناگاه تيري سه شعبه، تيز و زهرآلود از طرف آن ملاعين آمد و به سينه ي اطهرش اصابت نمود.

- در برخي روايات آمده است: آن تير، بر قلب حضرت اصابت كدر - در اين حال امام عليه السلام فرمود:

بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.

و سر خود را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود:

الهي! انك تعلم يقتلون رجلا ليس علي وجه الأرض ابن نبي غيره.

خداوندا! تو مي داني كه اينان، كسي را مي كشند كه غير از او در روي زمين فرزند پيامبري نيست.

آن گاه تير را از پشت سر بيرون آورد، خون مانند ناودان جاري شد، دست خود را زير همان زخم قرار داد و چون از خون پر شد آن را به سمت آسمان بينداخت، و قطره اي از آن خون بر زمين بازنگشت.

و تا آن موقعي كه امام حسين عليه السلام خون خود را به آسمان نيانداخته بود سرخي در آسمان ديده نمي شد.

حضرت دوباره دست خود را از آن خون پر نمود، سر و محاسن خود را به آن آغشته كرد و فرمود:

هكذا أكون حتي ألقي جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و أنا مخضوب بدمي، و أقول: يا رسول الله! قتلني فلان و فلان.

با همين حال جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ملاقات خواهم كرد، من در حالي كه به خون خود آغشته ام مي گويم: اي رسول خدا! فلاني و فلاني مرا كشت.

آن گاه حضرت از ادامه ي جنگ ناتوان گرديد، ايستاد، هر نامردي به سوي آن مظلوم


مي آمد و به او مي رسيد منصرف مي شد و بازمي گشت [1] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار: 45 : 52 و 53.