بازگشت

شهادت حضرت علي اكبر


شيخ مفيد رحمة الله در كتاب «الارشاد» خود مي نويسد:

اهل كوفه از كشتن او اجتناب مي نمودند، ناگاه چشم ابن منقذ عبدي ملعون بر آن شاه زاده افتاد. آن حضرت باشجاعت تمام مي جنگيد، آن ملعون گفت: گناه همه ي عرب بر گردن من؛ اگر اين جوان با اين شجاعت ضرب و قتل از كنار من عبور كند، پدر او را به عزا خواهم نشاند.

حضرت بر صفوف دشمن حمله مي كرد و مي جنگيد تا اين كه مرة بن منقذ بر او تاخت و نيزه اي بر او زد.

در روايت ديگري در كتاب «بحارالانوار» آمده است:

حضرت علي اكبر عليه السلام مكرر بر آن بزدلان حمله مي كرد تا اين كه تيري از طرف دشمن آمد و بر گلوي آن حضرت اصابت كرد و گلوي او را پاره كرد [1] .

باز در «بحارالانوار» مي نويسد:

موقعي كه حضرت علي اكبر عليه السلام بالاي اسب با آن ملاعين مي جنگيد، منقذ بن مره ي عبدي، ضربه اي بر سر مبارك آن حضرت زد كه او از شدت ضربه، روي زمين افتاد.

مردم بي دين از اطراف با شمشير او را مي زدند تا اين كه حضرت ناتوان شد و دست به گردن اسب انداخت، اسب در ميان سواران او را به سوي لشكر دشمن مي برد، پس هر سواري، بر آن حضرت زخمي وارد مي كرد تا اين كه بدن نازنين او را با تيغ پاره پاره كردند، و چون روح او به گودي گلويش رسيد با صداي بلند فرياد زد:

يا أبتاه! هذا جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قد سقاني بكأسه الأوفي شربة لا أضمأ بعدها أبدا! و هو يقول: العجل العجل! فان لك كأسا مذخورة حتي تشربها الساعة.

پدر جان! اينك جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرا با جام سرشاري با شربتي گوارا


سيراب كرد، شربتي كه پس از آن هرگز تشنه نخواهم شد. و او مي فرمود:

حسين جانم! شتاب كن و زود باش كه براي تو نيز جامي ذخيره كرده ام كه همين ساعت بنوشي [2] .

سيد بن طاووس رحمة الله گويد:

سپس حضرت علي اكبر عليه السلام فريادي كشيد و روح پر فتوحش از جسد مباركش جدا گرديد، امام حسين عليه السلام آمد و بر بالين فرزند خود ايستاد، و روي مبارك خود را بر صورت نازنين او نهاد، و فرمود:

قتل الله قوما قتلوك يا بني! ما أجراهم علي الرحمان و علي انتهاك حرمة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.

پسر جانم! خدا بكشد كساني را كه تو را كشتند. چقدر بر خدا و بر هتك حرمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جري و گستاخند!

اشك از ديدگانش سرازير شد و آن گاه فرمود:

علي الدنيا بعدك العفاء.

پس از تو خاك بر سر دنيا باد [3] .

ابومخنف گويد: سپس امام حسين عليه السلام در بالين فرزندش نشست و سر جوانش را بغل گرفت و خون دندان هاي او را پاك نمود، او را مي بوسيد و مي فرمود:

يا ولدي! أما أنت فقد استرحت من هم الدنيا و غمها و شدائدها و صرت الي روح و ريحان، و قد بقي أبوك و ما أسرع اللحوق بك.

پسر جانم! تو از هم و غم دنيا و سختي هاي آن راحت شدي و به سوي رحمت و روزي پاكيزه رفتي، ولي پدر تو ماند، به زودي به تو ملحق خواهم شد.


پاورقي

[1] بحارالأنوار: 45 : 45.

[2] بحارالأنوار: 44 : 45.

[3] ‏بحارالأنوار: 44 : 45.