شهادت حضرت ابوالفضل العباس
علامه مجلسي رحمة الله گويد:
در اين هنگام؛ حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مشك را به دندانهاي مبارك خود گرفت و اسب را مي دواند تا اين كه آب را به تشنگان اهل بيت عليه السلام برساند.
ناگاه تيري از جانب دشمن پرتاب و به مشك اصابت كرد و آب مشك ريخت، پس از آن تير ديگري آمد و به سينه ي مبارك آن بزرگوار اصابت كرد.
حضرت از بالاي اسب رو به طرف امام حسين عليه السلام نمود و برادر خود را صدا زد:
ادركني؛ درياب مرا.
فخر للارض مقطوع اليدين له
من كل مجد يمين غير منخذم
آري؛ آن بزرگوار، با دست هاي بريده بر زمين افتاد؛ و دست راست او دستي است كه از هر مجد و بزرگواري بريده نشده است.
در روايت ديگري آمده است: هنگامي كه تير ديگري بر سينه ي مبارك آن حضرت اصابت كرد ملعوني با عمودي آهنين، حضرت را مورد حمله قرار داد و شهيدش كرد.
چون امام حسين عليه السلام (صداي برادر را شنيد به جانب شريعه ي فرات حركت كرد) و چون ديد كه برادرش در كنار شريعه ي فرات افتاده، سخت گريست و بدن شريف او را به طرف خيمه ها حمل نموده، و اين اشعار را مي خواند:
تعديتم يا شر قوم ببغيكم
و خالفتم دين النبي محمد
أما كان خير الرسل أوصاكم بنا؟
أما نحن من نسل النبي المسدد؟
أما كانت الزهراء أمي ويلكم؟
أما كان من خير البرية أحمد؟
لعنتم و أخزيتم بما قد جنيتم
فسوف تلاقوا حر نار توقد
اي گروه اشرار! با ظلم و ستمگري از حق تجاوز كرديد؛ و با دين پيامبر خدا محمد صلي الله عليه و آله و سلم مخالفت نموديد.
آيا بهترين پيامبران در مور ما، به شما سفارش نكرده بود؟ آيا ما از نسل پيامبر درستكار
نيستيم؟
واي بر شما! آيا فاطمه ي زهرا عليهاالسلام مادر من نيست؟ آيا پدر من، از بهترين مردمان و خلايق نيست؟
به سبب جناياتي كه مرتكب شديد مورد نفرين و لعنت خدا قرار گرفتيد و رسوا شديد؛ پس به زودي در شراره ي شعله هاي آتش جهنم خواهيد سوخت.
سپس امام حسين عليه السلام فرمود:
ألان انكسر ظهري، و قلت حيلضتي.
اكنون كمرم شكست و چاره ي من گسسته گشت [1] .
صاحب اصل گويد: در بعضي از كتابهاي معتبر آمده است:
بدن مبارك حضرت عباس عليه السلام به قدري زخمي بود كه امام حسين عليه السلام نتوانست بدن پاره پاره ي برادر خود را به سوي محل شهدا حمل كند، به ناچار بدن شريف او را در كنار فرات گذاشت، و با حال گريه و حزن و اندوه به سوي خيمه ها بازگشت.
پاورقي
[1] بحارالأنوار: 45 : 41 و 42، با تفاوت در الفاظ.