بازگشت

حضرت ابوالفضل عازم ميدان مي شود


در «بحار الانورا» مي نويسد:

چون برادران حضرت عباس عليه السلام كشته شدند خود آن حضرت عازم ميدان نبرد شد، و از امام حسين عليه السلام اذن ميدان خواست.

حضرت عباس عليه السلام را ابوالفضل مي خواندند، مادر بزرگوارش حضرت ام البنين عليهاالسلام بود. او بزرگترين فرزند حضرت ام البنين عليهاالسلام به شمار مي رفت، و آخرين نفري بود كه از برادرانش كشته شد.

به آن بزرگوار لقب «سقا» داده بودند، او شخصي خوشرو و زيبا بود، سوار بر اسب تنومند بلندي مي شد در عين حال، پاهاي مباركش از زمين كشيده مي شد.

آن حضرت چهره ي دلربا و زيبايي داشت كه به او: قمر بني هاشم - يعني «ماه درخشان بني هاشم» - مي گفتند، و در اثر كثرت عبادت و سجود در پيشگاه الهي، آثار سجده در پيشاني او نمايان بود، و او پرچمدار امام حسين عليه السلام بود.حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام چون تنهايي و بي ياوري برادرش را ديد خدمت امام عليه السلام شرفياب شده و عرض كرد: برادرم! آيا به من اجازه جهاد مي فرماييد؟

امام حسين عليه السلام گريست و گريه ي سختي نمود، سپس فرمود:

يا أخي! أنت صاحب لوائي و اذا مضيت تفرق عسكري.

برادر جان! تو علمدار و پرچمدار من هستي، اگر تو بروي لشكر من پراكنده مي شود.


حضرت عباس عليه السلام عرض كرد:

قد ضاق صدري و سئمت من الحياة، و أريد أن أطلب ثاري من هؤلاء المنافقين.

راستي دلم تنگ شده و از زندگي خسته و ملول شده ام، مي خواهم انتقامم را از اين منافقان بگيرم.

امام حسين عليه السلام فرمود:

فاطلب لهولاء الأطفال قليلا من الماء.

حال كه عازم ميدان هستي، پس قدري آب براي اين كودكان بياور.