بازگشت

مبارزه ي نافع بن هلال بجلي


علامه مجلسي رحمة الله گويد:

پس از او، نافع بن هلال بجلي قدم به ميدان كارزار نهاد و جنگ سختي نمود، او رجز مي خواند و مي گفت:



أبي هلال البجلي

أنا علي دين علي



و دينه دين النبي

پدر من، هلال بجلي است؛ من بر دين علي عليه السلام هستم.



و دين او همان دين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است.

در اين هنگام، مردي از قبيله ي بني قطعيه به مبارزه ي او آمد - شيخ مفيد رحمة الله گويد: آن مرد مزاحم بن حريث بود - و گفت: من بر دين عثمان هستم.

نافع به آن ملعون گفت: تو بر دين شيطان هستي، و بر او حمله كرد و او را كشت.

در اين حال، عمرو بن حجاج به لشكر فرياد زد: اي احمق ها! آيا مي دانيد با چه كسي جنگ مي كنيد؟ شما با شجاعان و سواران نامي كه داراي بينش و آگاهي هستند مي جنگيد. گروهي كه جان بركفند و آرزوي مرگ مي كنند، و كسي به جنگ آنان نمي رود جز آن كه آنان، با اين كه عده ي كمي هستند او را مي كشند. سوگند به خدا! اگر آنان را با سنگ ها هدف قرار ندهيد كشته خواهيد شد.

عمر سعد لعين گفت: راست گفتي، پيشنهاد تو خوب است.


پس فردي را فرستاد تا به لشكريان امام حسين عليه السلام اخطار كند كه افراد يكي يكي جنگ نكنند بلكه به صورت گروهي جنگ نمايند، چون اگر به صورت انفرادي مبارزه كنند، ياران امام حسين عليه السلام آنان را از پاي در خواهند آورد.

در اين هنگام، عمرو بن حجاج به اصحاب امام حسين عليه السلام نزديك شد و رو به ياران شيطان صفت خود كرد و گفت: اي مردم كوفه! در اطاعت و جمعيت خود ثابت و استوار باشيد، در كشتن كسي كه از دين خارج شده و از امام! مخالفت كرده است ترديد نكنيد.

امام حسين عليه السلام در پاسخ آن ملعون فرمود:

يابن الحجاج! أعلي تحرض الناس، أنحن مرقنا من الدين و أنتم ثبتم عليه؟ و الله؛ لتعلمن أينا المارق من الدين؟ و من هو أولي بصلي النار؟

اي پسر حجاج! آيا مردم را به كشتن من تشويق مي كني؟ آيا ما از دين خارج شده ايم و شما در آن ثابت و استوار هستيد؟ سوگند به خدا! تو خود مي داني كه كداميك از ما، از دين خارج شده است؟ و چه كسي سزاوار سوختن در آتش جهنم است؟

پس از آن؛ عمرو ملعون به سمت راست لشكر امام حسين عليه السلام از سمت فرات حمله كرد، ساعتي با همديگر جنگيدند. پس عمرو و يارانش عقب نشيني كردند و گرد و غبار ميدان جنگ فرونشست [1] .

محمد بن ابوطالب گويد: پس از آن؛ شمر بن ذي الجوشن ملعون با ياران خود به سمت چپ لشكر امام حسين عليه السلام حمله كرد. دلاور مردان امام حسين عليه السلام مقاومت نشان داده و دشمن را با نيزه راندند.

و چنان كه در «الارشاد» آمده است؛ دشمن از هر طرف به امام حسين عليه السلام و يارانش حمله نمود، اصحاب حضرت در مقابل آنان ايستادگي نشان دادند، جنگ سختي درگرفت، اصحاب حضرت كه سي و دو نفر سواره بيش نبودند با استواري در مقابل دشمن ايستاده و مي جنگيدند، و از هر جانبي به صفوف لشكريان اهل كوفه حمله مي بردند و صفهاي آنها را درهم مي شكستند.

عمر سعد ملعون وقتي چنين مبارزه ي بي اماني را از اصحاب امام حسين عليه السلام ديد حصين بن نمير را با پانصد نفر از تيراندازان به كمك لشكريان خود فرستاد، آنان


جنگيدند تا نزديك امام حسين عليه السلام و اصحابش رسيدند و آنان را تيرباران كردند، و پيوسته جنگيدند تا اين كه اسبهاي اصحاب را پي نمودند.

جنگ تا ظهر ادامه پيدا كرد، و هر لحظه سخت تر مي شد، دشمنان نمي توانستند از هر طرف به اصحاب حمله كنند فقط از روبه رو مي جنگيدند، چون خيمه ها كنار هم و به هم متصل بودند.

عمر سعد ملعون لشكر پياده را مأمور كرد كه از طرف راست و چپ حمله كرده و اصحاب حضرت را از پاي درآورند با بتوانند آنان را محاصره كنند.

اصحاب امام حسين عليه السلام در گروه هاي سه نفري و چهار نفري بر آنان حلمه مي كردند، و كسي كه قصد تعرض به خيمه ها و غارت آن را داشت فورا با تير مي زدند و هلاك مي ساختند.

در اين حال، ابن سعد حرامزاده فرمان داد: خيمه ها را آتش بزنيد.

آن ملاعين خيمه ها را به آتش كشيدند.

امام حسين عليه السلام فرمود: بگذاريد آتش بزنند، چون ديگر از آن سمت نمي توانند به سوي شما حمله و تجاوز كنند.

و همين طور هم شد كه حضرت فرموده بود.

گويند: در اين حال، شبث بن ربعي نزد ابن سعد ملعون آمد و گفت: مادرت به عزايت بنشيند! زنان را ترسانيديم.

آن ملعون حيا كرد و آن گروه شياطين فقط از يك جهت حمله كردند. در اين هنگام، زهير بن قين با يارانش بر دشمن حمله كرده و يكي از افراد شمر ملعون، به نام ابوعذره ضبابي را كشتند.

جنگ شدت گرفت و پيوسته از ياران امام حسين عليه السلام يك نفر يا دو نفر كشته مي شدند، و چون تعداد ياران آن حضرت كم بود معلوم مي شد. اما اگر از افراد عمر معلون ده نفر كشته مي شدند، به خاطر كثرت آنان، مشخص نمي شد.


پاورقي

[1] بحارالأنوار: 45 : 19 و 20، با اندکي تفاوت.