بازگشت

سخنان امام حسين در برابر لشكر دشمن


شيخ مفيد رحمة الله گويد:

حضرت با صداي بلندي فرياد زد:

اي مردم عراق! و در حالي كه همه ي مردم، صداي حضرت را مي شنيدند، فرمود: أيها الناس! اسمعوا قولي و لا تعجلوا حتي أعظكم بما يحق لكم علي و حتي أعذر عليكم، فان أعطيتموني النصف، كنتم بذلك أسعد، و ان لم


تعطوني النصف من أنفسكم، فأجمعوا آرائكم ثم لا يكن أمركم عليكم غمة ثم اقضوا الي و لا تنظرون (ان وليي الله الذي نزل الكتاب و هو يتولي الصالحين).

اي مردم! سخن مرا بشنويد، و در كار خود شتاب نكنيد، تا اين كه شما را به آن حقي كه بر من داريد؛ پندتان دهم، و عذر شما را تمام كرده و اتمام حجت نمايم، اگر انصاف داشته باشيد و با من منصفانه رفتار كنيد سعادتمند خواهيد بود، و اگر منصفانه رفتار نكنيد پس نظر و آراي خودتان روي هم بريزيد تا اين كه كارتان مبهم و پوشيده نباشد (و بدانيد كه چه كار مي كنيد)، پس از آن؛ درباره ي من قضاوت كنيد و مرا مهلت ندهيد.

بعد حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند:

(ان وليي الله الذي نزل الكتاب و هو يتولي الصالحين) [1] ؛

«همانا ولي و مولاي من خدايي است كه قرآن را نازل فرموده و او نيكوكاران را دوست مي دارد».

پس از آن؛ حضرت، خداي را سپاس گفت و او را ثنا خواند، و چنان كه شايسته خداوند است او را ياد كرد و بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و فرشتگان خدا و پيامبران او درود فرستاد، كه هيچ شنونده اي نه پيش از آن و نه پس از آن چنين سخنان فصيحي را نشنيده بود كه شاعر گويد:



له من علي عليه السلام في الحروب شجاعة

و من أحمد صلي الله عليه و آله و سلم عند الخطابة قيل



او از علي عليه السلام در جنگها شجاعت؛ و از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در موقع سخنراني فصاحت و بلاغت را به ارث برده بود.

شيخ مفيد رحمة الله گويد: سپس فرمود:

أما بعد؛ فأنسبوني فانظروني من أنا؟ ثم راجعوا الي أنفسكم و عاتبوها فانظروا هل يصلح لكم قتلي و انتهاك حرمتي؟ ألست ابن بنت نبيكم؟ و ابن وصيه؟ و ابن عمه؟ و أول مؤمن مصدق لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بما جاء به من عند ربه؟

أو ليس حمزة سيدالشهداء عمي؟

أو ليس جعفر الطيار في الجنة بجناحين عمي؟


أولم يبلغكم ما قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لي و لأخي: هذان سيدا شباب أهل الجنة؟

فان صدقتموني بما أقول و هو الحق، و الله؛ ما تعمدت كذبا منذ علمت أن الله يمقت عليه أهله، و ان كذبتموني فان فيكم من ان سألتموه عن ذلك أخبركم.

اسألوا جابر بن عبدالله الأنصاري، و أباسعيد الخدري، و سهل بن سعد الساعدي، و زيد بن أرقم، و أنس بن مالك يخبروكم أنهم سمعوا هذه المقالة من رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لي و لأخي، أما في هذا حاجز لكم عن سفك دمي؟

اما بعد؛ نسب مرا ملاحظه كنيد و بنگريد كه من كيستم؟ سپس به وجدان خود مراجعه كنيد و خودتان را مورد عتاب و ملامت قرار دهيد ببينيد آيا قتل من و هتك حرمت من به صلاح شماست؟

آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم؟

آيا من فرزند وصي و پسرعموي پيامبر و اولين كسي كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ايمان آورد و آنچه را كه از جانب خدا آورده بود؛ تصديق كرد، نيستم؟

آيا حمزه ي سيدالشهدا، عموي من نيست؟

آيا جعفر طياري كه با دو بال خود در بهشت پرواز مي كند، عموي من نيست؟

آيا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در مورد من و برادرم به شما نرسيده است كه حضرتش فرمود: اين دو فرزند من؛ آقاي جوانان اهل بهشت هستند؟

اگر آنچه مي گويم تصديق نماييد كه همان حق است، به خدا سوگند! از وقتي كه دانستم خداي تعالي كسي را كه عمدا دروغ بگويد دشمن مي دارد، دروغ نگفته ام، و اگر مرا و كلام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را تكذيب كنيد، در ميان شما هستند كساني كه اگر از آن بپرسيد به شما خبر مي دهند.

از جابر بن عبدالله انصاري، ابوسعيد خدري، سهل بن سعد ساعدي، زيد بن ارقم و انس بن مالك بپرسيد تا به شما خبر دهند كه آنان اين سخن را درباره ي من و برادرم از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيده اند، آيا همين فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شما را از ريختن خون من مانع نمي شود؟

شمر بن ذي الجوشن ولدالزنا گفت: او (شمر) خداي را با يك حرف، و شك و


ترديد مي پرستد، اگر بداند كه چه مي گويي [2] .

حبيب بن مظاهر روي به آن ملعون كرد و گفت: سوگند به خدا! مي بينم تو را كه خدا را با هفتاد حرف و شك و ترديد مي پرستي (يعني اصلا اعتقادي به خدا نداري)، و من گواهي مي دهم كه در اين سخنت كه: نمي داني ما چه مي گوييم، راستگو هستي، چرا كه حقيقتا خداي متعال، مهر قساوت و سنگدلي را بر دل تو زده است.

پس از آن، امام حسين عليه السلام به آن ملاعين فرمود:

فان كنتم في شك من هذا أفتشكون أني ابن بنت نبيكم؟ فو الله؛ ما بين المشرق و المغرب ابن بنت نبي غيري فيكم و لا في غيركم.

ويحكم! أتطلبوني بقتيل منكم فقتلته؟ أو مال لكم استهلكته؟ أو بقصاص من جراحة؟

اگر در اين فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ترديد داريد، آيا در مورد اين كه من فرزند دختر پيامبر شما هستم نيز ترديد داريد؟ سوگند به خدا! مابين مشرق و مغرب در ميان شما و غير شما جز من؛ فرزند دختر پيامبر نيست.

واي بر شما! آيا من كسي از شما را كشته ام كه خون او را از من مي خواهيد؟ يا مالي از شما را تلف كرده ام كه تاوان آن را مي خواهيد؟ يا كسي از شما را مجروح كرده ام كه قصاص مي كنيد؟

آن ملاعين هيچ سخني نگفتند.

آن گاه حضرت صدا زد:

يا شبث بن ربعي! و يا حجار بن أبجر! و يا قيس بن الأشعث! و يا يزد بن الحارث! ألم تكتبوا الي أن قد أينعت الثمار، و اخضرت الجنات، و انما تقدم علي جند الك مجندة؟

اي شبث بن ربعي! اي حجار بن ابجر! اي قيس بن اشعث! و اي يزيد بن حارث! آيا شما نبوديد كه به من نوشتيد: ميوه هاي ما رسيده و باغهاي ما سبز و خرم گرديده، كه به لشكري آماده و مهيا وارد مي شوي؟

قيس بن اشعث ولدالزنا گفت: ما نمي دانيم تو چه مي گويي، ولي بر حكم پسران عمويت فرودآي، زيرا كه آنها، آنچه را كه دوست داري بر تو حكم مي كنند.


امام حسين عليه السلام فرمود:

لا و الله؛ لا أعطيكم بيدي اعطاء الذليل، و لا أفر فرار العبيد.

نه هرگز؛ سوگند به خدا! دست خودم را ذليلانه به شما نمي دهم، و هرگز مانند بردگان فرار نمي كنم.

آن گاه فرياد زد:

اي بندگان خدا! و اين آيه مباركه را تلاوت فرمود:

(اني عذت بربي و ربكم أن ترجمون) [3] .، (و أعوذ بربي و ربكم من كل متكبر لا يؤمن بيوم الحساب) [4] .

«من بر پروردگار خودم و شما، پناه مي برم اگر عزم آزار و سنگسار كردن مرا داريد» «من به پروردگان خود و شما از شر هر كافر متكبري كه به روز حساب ايمان نمي آورد؛ پناه مي برم (و از او، در دفع شما ياري مي طلبم)».

پس از آن، حضرت مركب خود را خوابانيد و دستور داد كه عقبة بن سمعان پاهاي آن را ببندد، و آن ملاعين به طرف حضرت روي آوردند [5] .

ابوالفرج عبدالرحمان بن جوزي در تاريخ خود مي نويسد:

هشام بن محمد گويد: چون امام حسين عليه السلام ديد آن ملاعين بر كشتن او اصرار و پافشاري دارند قران را به دست گرفت و آن را گشود، و بالاي سر مباركش گذاشت، و فرياد زد:

بيني و بينكم كتاب الله و جدي محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.

يا قوم! بم تستحلون دمي؟ ألست بن بنت نبيكم؟ ألم يبلغكم قول جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في و في أخي: هذان سيدا شباب أهل الجنة؟

فان لم تصدقوني فاسألوا جابر و زيد بن أرقم و أباسعيد الخدري.

أليس جعفر الطيار عمي؟

ميان من و شما، كتاب خدا و جدم محمد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حكم كند.

اي مردم! چرا خون مرا حلال مي دانيد؟

آيا من فرزند پيامبر شما نيستم؟ آيا سخن جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درباره ي من


و برادرم نشنيده ايد كه فرمود: اين فرزندان، آقاي جوانان اهل بهشت هستند؟ اگر سخن مرا باور نداريد از جابر، زيد بن ارقم و اباسعيد خدري بپرسيد.

آيا جعفر طيار عموي من نيست؟

شمر حرامزاده صدا زد: همين ساعت وارد جهنم مي شوي.

امام حسين عليه السلام فرمود:

الله اكبر! أخبرني جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فقال: «رأيت كأن كلبا ولغ في دماء أهل بيتي» و ما اخالك الا اياه.

الله اكبر! جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرا خبر داد و فرمود: «گويا مي بينم كه سگي خون اهل بيت مرا مي ليسد»، گمان مي كنم كه تو همان سگ هستي.

شمر ملعون گفت: من خدا را با حرف و شك و ترديد مي پرستم اگر بدانم كه چه مي گويي؟ [6] .

در «بحارالانوار» از صاحب «مناقب» به اسناد خود از محمد بن سليمان بن عبدالله بن حسن از پدرش از جدش از عبدالله روايت كرده كه عبدالله گويد:

چون عمر سعد لعين افراد خود را براي جنگ با امام حسين عليه السلام آماده كرد، و آنان را در رتبه هاي خود قرار داد، و پرچمها را در جاهاي خود برافراشت، و لشكر سمت راست و چپ را مهيا و مرتب نمود، رو به افرادي كه در مركز لشكر قرار داشتند كرد و گفت: در جاي خود استوار بمانيد و حسين را از همه ي جوانب احاطه كنيد.

لشكريان دشمن، امام حسين عليه السلام را احاطه كرده و مانند حقله دور تا دور حضرت را گرفتند.

حضرت از خيمه بيرون آمد تا نزد آن ملاعين رسيد، و از آنان خواست تا به سخن او گوش دهند، ولي آنان نپذيرفتند و ساكت نشدند، تا اين كه حضرت فرمود:

ويلكم! ما عليكم أن تنصتوا الي فتسمعوا قولي؟ و انما أدعوكم الي سبيل الرشاد، فمن أطاعني كان من المرشدين، و من عصاني كان من المهلكين، و كلكم عاص لأمري غير مستمع قولي، فقد ملأت بطونكم من الحرام، و طبع علي قلوبكم، ويلكم! ألا تنصتون؟ ألا تسمعون؟

واي بر شما! چرا به سخنان من گوش نمي كنيد تا سخن مرا بشنويد، من شما را به راه رستگاري دعوت مي كنم، كسي كه از من پيروي كند از رستگاران


خواهد شد و كسي كه از فرمان من سرپيچي نمايد هلاك خواهد شد. همه ي شما از امر من سرپيچي مي كنيد و سخن مرا گوش نمي دهيد، همانا شكمهاي شما از حرام پر شده، و بر دلهاي شما مهر شقاوت و گمراهي زده شده است، واي بر شما! آيا ساكت نمي شويد؟ آيا گوش فرانمي دهيد؟

پس لشكريان عمر سعد لعين، همديگر را ملامت كردند و گفتند: آرام باشيد و سخن او را گوش كنيد.

آن گاه امام حسين عليه السلام برخاست و فرمود:

تبا لكم أيتها الجماعة! و ترحا، أفحين استصرختمونا ولهين متحيرين فأصرخناكم مؤدين مستعدين، سللتم علينا سيفا في رقابنا، و حششتم علينا نار الفتن جناها عدوكم و عدونا.

فأصبحتم البا علي أوليائكم، ويدا عليهم لأعدائكم، بغير عدل أفشوه فيكم، و لا أمل أصبح لكم فيهم، الا الحرام من الدنيا أنالوكم، و خسيس عيش طعمتم فيه، من غير حدث كان منا و لا رأي تفيل لنا.

فهلا لكم الويلات! تركتمونا و السيف مشيم، فهلا لكم الويلات! اذ كرهتمونا و تركتمونا تجهزتمونا، و السيف لم يشهر، و الجاش طامن، و الرأي لم يستحصف. ولكن أسرعتم الينا كطيرة الذباب، و تداعيتم كتداعي الفراش، فقبحا لكم! فانما أنتم من طواغيت الأمة، و شذاذ الأحزاب، و نبذة الكتاب، و نفثة الشيطان، و عصبة الآثام، و محرفي الكتاب، و مطفي ء السنن، و قتلة أولاد الأنبياء، و مبيري عترة الأوصياء، و ملحقي العهار بالنسب، و مؤذي المؤمنين، و مصرخي أئمة المستهزئين، الذين جعلوا القرآن عضين.

و أنتم ابن حرب و أشياعه تعتمدون، و ايانا تخاذلون، أجل، و الله؛ الخذل فيكم معروف، وشجت عليه عروقكم، و توارثته أصولكم و فروعكم، و ثبتت عليه قلوبكم، و غشيت صدوركم، فكنتم أخبث ثمر شجي للناطور و أكلة للغاصب.

ألا لعنة الله علي الناكثين، الذين ينقضون الأيمان بعد توكيدها، و قد جعلتم الله عليكم كفيلا، فأنتم و الله؛ هم.

ألا ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنين: بين القلة و الذلة، و هيهات ما


آخذ الدنية، أبي الله ذلك و رسوله و المؤمنون وجدود طابت، و حجور طهرت، و أنوف حمية، و نفوس أبية، لا تؤثر مصارع اللئام علي مصارع الكرام.

ألا قد أعذرت و أنذرت، ألا اني زاحف بهذه الأسرة علي قلة العتاد، و خذلة الأصحاب.

ننگ بر شما باد اي گروه هلاكت! و غم و اندوه بر شما چيره شود! آيا زماني كه سرگردان و حيران بوديد از ما فرياد خواستيد و ما آماده قيام بر احقاق حق شما بوديم و مهياي اصلاح كار شما شديم و به فريادتان رسيديم؛ شما به روي ما شمشير كشيديد، و آتش فتنه اي كه دشمن شما و ما آن را تهيه ديده است شما شعله ور نموديد؟ و بر دوستان خودتان ستمگر، و بر دشمنان خودتان ياور و معين شديد؟ دشمناني كه نه عدالتي را براي شما برپا نمودند، و نه آرزويي از شما برآورده كردند، جز حرامي كه از دنيا به شما داده و زندگي ناچيزي به شما چشانده اند، بدون اين كه حادثه اي از ما واقع شود، و نه رأيي كه از ما به خطا رود.

واي بر شما! چرا دست از ياري ما كشيديد در حالي كه شمشير دشمن در غلاف و نيام بود؟

واي بر شما! چرا هنگامي كه ما را نخواستيد و رها كرديد، (براي ياري ما) آماده نشديد در حالي كه هنوز دشمن به شما شمشير نكشيده بود و دلها آرامش داشت و از ترس دشمن در اضطراب نبوديد، و هنوز نظر دشمن بر ضرر شما مستحكم نشده بود؟ ولي مانند پريدن مگس با سرعت به جنگ ما شتاب نموديد، و بر جنگ با ما، گردهم آمديد مانند گرد آمدن پروانه ها دور چراغ.

پس روي شما زشت باد! شما از طاغوتها و شياطين امت هستيد، شما از افراد پست قبيله ها هستيد، شما از رهاكنندگان قرآن، ساحران شيطان، گروه گنه كاران و تحريف كنندگان قرآن، خاموش كنندگان سنن و شريعت ها، كشندگان فرزندان پيامبران، هلاك كنندگان فرزندان جانشينان پيامبران، لاحق كنندگان زنا به نسب، آزاردهنگان مؤمنان و ياري رسانندگان پيشوايان، استهزاكنندگان كساني كه قرآن را پاره پاره كردند - يعني به سحر و كهانت و شعبده نسبت دادند - هستيد.


شما كساني هستيد كه به پسر حرب و تابعين او اعتماد مي كنيد، و ما را بي ياور رها مي كنيد و به عهد خود وفا نمي كنيد.

آري! سوگند به خدا! بي وفايي شما معروف است و رگهاي شما با آن پيوند خورده است، شما و فرزندانتان بي وفايي را از اجدادتان به همديگر به ارث برديد، و دلهاي شما با آن استوار شده، و پرده ي قساوت بر سينه هاي شما كشيده شده، شما خبيث ترين ميوه اي هستيد كه باغبان را غمگين سازد و خوراك غاصبين و متجاوزين مي گردد.

آگاه باشيد! لعنت خدا بر پيمان شكنان است، كساني كه عهدهاي خود را بعد از محكم كردن آن مي شكنند، و شما خداي را بر عليه خودتان كفيل و ضامن ساختيد، سوگند به خدا! شما همان پيمان شكنان هستيد.

آگاه باشيد! يزيد حرامزاده، فرزند حرامزاده مرا در ميان دو رده قرار داده است: يا آن كه شمشير از نيام كشيده شود، و يا تن به خواري و ذلت داده شود. و چه دور است كه خود را ذليل و خوار گردانم! خدا و پيامبرش آن را بر ما نپسنديده، و مردمان با ايمان به آن تن ندهند، و اجداد پاك و دامن هاي پاك مادران و جوانان باغيرت و رادمردان باحميت، هرگز تا راه مرگ و شهادت كريمانه به روي آنها باز است از راه پستي و ذلت و اطاعت فرومايگان نخواهند رفت (يعني مانند كريمان با حميت و غيرت كشته مي شوند، نه مانند فرومايگان كه با ذلت و خواري كشته مي شوند).

آگاه باشيد! كه آنچه عذر آوردني بود گفتم، و آنچه لازمه ي تكليف بود انجام دادم، و ترسانيدم و اتمام حجت كردم.

آگاه باشيد! اكنون من با اين عشيره ي خويش با وجود ياران كم و پراكنده شدن اصحاب بي وفا، براي جنگ آماده ام.

سپس اين اشعار را انشاء فرمود و گفت:



فان نهزم فهزامون قدما

و ان نهزم فغير مهزمينا



و ما ان طبنا جبن ولكن

منايانا و دولة آخرينا



پس اگر بر دشمنان غالب و پيروز شديم از قديم عادت ما بر غلبه و پيروزي بود؛ و اگر از آنان شكست خورديم و مغلوب شديم اين شكست بر ما نسبت داده نمي شود.كه اين شكست به خاطر ترس ما نبوده است، بلكه قضاي الهي بر اين علاقه گرفته كه ما از


دنيا برويم و دشمنان به دولت برسند.

آن گاه فرمود:

ألا! ثم لا يلبثون بعدها الا كريث ما يركب الفرس، حتي تدور بكم دور الرحي، عهد عهده الي أبي عن جدي، فأجمعوا أمركم و شركاءكم ثم كيدوني جميعا فلا تنظرون، اني توكلت علي الله ربي و ربكم ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها ان ربي علي صراط مستقيم.

اللهم احبس عنهم قطر السماء، وابعث عليهم سنين كسني يوسف عليه السلام، و سلط عليهم غلام ثقيف يسقيهم كأسا مصبرة، و لا يدع فيهم أحدا الا قتله، قتله بقتلة، و ضربة بضربة، ينتقم لي و لأوليائي و أهل بيتي و أشياعي منهم، فانهم غرونا و كذبونا و خذلونا، و أنت ربنا عليك توكلنا و اليك أنبنا و اليك المصير.

آگاه باشيد! بعد از اين قضيه، جز به اندازه ي سوار شدن بر اسب، درنگ نخواهيد كرد، تا اين كه روزگار شما را مانند گرداندن آسياب بگرداند، (يعني هر لحظه شما را به بلا گرفتار خواهد كرد،) و اين - هلاك شدن شما - امري است معهود كه پدر آن را از جدم به من خبر داده است، پس در امرتان مصمم باشيد و با شريكانتان گردهم آييد، سپس همگي يك دل مكر و حيله كنيد و مرا مهلت ندهيد.

من بر خداي توكل نموده ام كه پروردگار من و شماست، هيچ جنبنده اي نيست جز اين كه خداي من بر او مسلط است، و در قبضه ي قدرت اوست، همانا پروردگار من بر طريق عدل است و جزاي هر كس را مي دهد.

خداوندا! باران و بركت آسماني را از آنان حبس كن، بر آنان سالهاي قحطي و خشكسالي مانند سالهاي قحطي عصر يوسف عليه السلام برانگيز، و غلام ثقيف - مختار - را بر آنان مسلط فرما، تا كاسه ي زهرآلود تلخ مرگ را بر آنان بياشامد، و همه ي آنان را بكشد، و با كشتن و زدن آنها انتقام من و دوستانم و اهل بيتم و شيعيانم را از آنان بستاند چرا كه آنان ما را فريب دادند، و بر ما دروغ گفتند، و ما را بي ياور گذاشتند.

و تويي پروردگار ما، بر تو توكل كرديم و به سوي تو روآورديم كه بازگشت هر بنده اي به سوي توست.



پاورقي

[1] سوره‏ي اعراف آيه‏ي 196..

[2] اين قبيل تعابير، از نوع التفات و يا حکايات است. «مؤلف رحمة الله».

[3] سوره‏ي دخان آيه‏ي 20.

[4] سوره‏ي غافر آيه‏ي 27.

[5] بحارالأنوار: 45 : 7 و 8.

[6] بحارالأنوار: 45 : 6 و 7، با اندکي تفاوت.