بازگشت

كربلا و سخنان امام حسين در جمع ياران خود


سيد بن طاووس رحمة الله گويد:

امام حسين عليه السلام برخاست و در ميان اصحاب خود خطبه اي ايراد فرمود، حمد و سپاس خداي تعالي را بجاي آورد و بر او ثنا گفت، جد بزرگوارش را ياد نمود و بر او درود و صلوات فرستاد، آن گاه فرمود:

انه قد نزل بنا من الأمر ما قد ترون، و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و أدبر معروفها، واستمرت حدا و لم يبق منها الا صبابة كصبابة الاناء، و خسيس عيش كالمرعي الوبيل.

الا ترون الي الحق لا يعمل به؟ و الي الباطل لا يتناهي عنه؟ ليرغب المؤمن في لقائه محقا، فاني لا أري الموت الا سعادة، والحياة مع الظالمين الا برما.

همه ي شما آنچه را كه بر ما نازل شده مي بينيد، همانا دنيا تغيير يافته و زشت گرديده، نيكي و معروف آن پشت نموده و ادامه پيدا كرده تا به حدي رسيده
كه از آن، حز مانند ته مانده ي ظرفي، و آن، جز زندگاني زبوني مانند چراگاه زبون و بدهوا، چيزي نمانده است.

آيا حق را نمي بينيد كه بدان عمل نمي شود؟ آيا باطل را نمي بينيد كه از آن نهي و جلوگيري نمي گردد؟! مؤمني كه بر حق است بايد در ملاقات با خدا ميل و رغبت داشته باشد، همانا من مرگ را جز سعادت، و زندگاني با ستمگران را جز غصه و ملالت نمي بينم.

آن گاه زهير بن قين برخاست و گفت: در هدايت خدا باشيد اي فرزند رسول خدا! سخنان شما را شنيديم، و اگر دنيا براي ما باقي مي ماند و ما براي هميشه در آن بوديم، قيام و حركت با شما را، بر ماندن هميشگي در آن، ترجيح مي داديم.

سيد بن طاووس رحمة الله گويد:

پس از او، هلال بن نافع بجلي از جاي برخاست و گفت: به خدا سوگند! ما ملاقات پروردگار خود را مكروه نمي داريم، و ما بر نيت و بصيرتهاي خود ثابت و استوار هستيم، كسي كه تو را دوست دارد، دوست مي داريم، و دشمنان تو را دشمن مي داريم.

باز سيد بن طاووس رحمة الله گويد:

پس از او، برير بن خضير برخاست و گفت: اي فرزند رسول خدا! به خدا سوگند! خداي متعال بر ما منت گذارده و احسان فرموده كه در حضور شما جنگ نماييم، تا به خاطر شما اعضاي بدن ما پاره پاره شود، آن گاه در روز قيامت، جد شما، ما را شفاعت نمايد [1] .

علامه مجلسي رحمة الله در «بحارالانوار» از كتاب «مناقب» نقل كرده و مي گويد:

زهير بن قين رو به حضرت كرد و گفت: به همراه شما حركت مي كنيم تا در «كربلا» فرودآمده و در آنجا باشيم، زيرا كه آنجا در كنار فرات واقع است، و اگر آنان با ما جنگ كردند از خداوند كمك مي گيريم و با آنان مي جنگيم.

صاحب «مناقب» گويد:

(وقتي امام حسين عليه السلام سخن زهير را شنيد) اشك از چشمان مباركش جاري شد، آن گاه فرمود:

اللهم اني أعوذ بك من الكرب و البلاء.


خدايا! بر تو از اندوه و بلا پناه مي برم.

حضرت در همين موضع فرودآمد، حر نيز با هزار نفر سوار در رو به روي حضرت فرودآمد.

آن گاه امام حسين عليه السلام قلم و كاغذي خواست، و نامه اي را با همان مضموني كه به حر و افراد او فرمودند به اشراف و بزرگان كوفه - كه احتمال مي داد با نظر حضرتش همراهند - نوشت، آن گاه فرمود:

اللهم انا عترة نبيك محمد صلي الله عليه و آله و سلم و قد اخرجنا و طردنا و زعجنا عن حرم جدنا، و تعدت بنوامية علينا، اللهم فخذ لنا بحقنا، وانصرنا علي القوم الظالمين.

خداوندا! ما عترت و فرزندان پيامبر تو هستيم كه از حرم جد خويش بيرون و جدايمان كردند، و بني اميه لعنهم الله بر ما تعدي و ستم نمودند.

خدايا! حق ما را از آنان بگير، و ما را بر گروه ستمگران پيروز فرما.

صاحب «مناقب» گويد:

امام عليه السلام از همين مكان حركت فرمود، تا اين كه در روز چهارشنبه - يا روز پنجشنبه - در «كربلا» فرودآمد. و اين، در روز دوم محرم سال شصت و يك هجري واقع شد.

آن گاه حضرت رو به اصحاب خود كرد و فرمود:

الناس عبيد الدنيا، و الدين لعق علي ألسنتهم، يحوطونه ما درت معايشهم، فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون.

مردم بندگان دنيا هستند، و دين لقلقه اي در زبانهاي آنان است - يعني دين آنها فقط در زبان است - آنها دين را مادامي كه معيشت و زندگي آنان را وسعت مي دهد به خودشان نسبت مي دهند و آن را حفظ مي كنند، و چون با بلا امتحان مي گردند دينداران كمتر مي شوند.

آن گاه فرمود: أهذه كربلاء؟ آيا اينجا كربلا است؟

عرض كردند: نعم؛ يابن رسول الله! آري! اي فرزند رسول خدا!

حضرت فرمودند:

هذا موضع كرب و بلاء، هاهنا مناخ ركابنا، و محط رحالنا، و مقتل رجالنا، و مسفك دمائنا.

اينجا محل محنت و بلا است، اينجا محل خواباندن شتران ما، محل گشودن


بارهاي ما، قتگاه مردان ما، و محل ريختن خونهاي ما است [2] .

ابومخنف در مقتل خود روايتي را با سند خودش از كلبي نقل كرده است كه كلبي گويد:

امام حسين عليه السلام با يارانش حركت كردند تا به سرزمين «كربلا» رسيدند. آن روز؛ روز چهارشنبه بود، در آنجا اسب امام حسين عليه السلام از حركت بازايستاد، حضرت از آن اسب فرودآمد و به اسب ديگري سوار شد، آن نيز قدمي برنداشت.

حضرت همچنين اسب عوض مي كردند تا اين كه به هفت اسب سوار شدند و همه ي آنها از حركت بازايستادند.

چون حضرت اين امر عجيب و غريب را ديد فرمود: اي قوم! نام اين سرزمين چيست؟

عرض كردند: سرزمين «غاضريه».

فرمود: آيا جز اين، اسم ديگري نيز دارد؟

گفتند: «نينوا» نيز ناميده مي شود.

فرمود: آيا جز اين، اسم ديگري هم دارد؟

عرض كردند: «شاطي ء الفرات» نيز نام دارد.

فرمود: آيا جز اين، اسم ديگري دارد؟

گفتند «كربلا» نيز ناميده مي شود.

راوي گويد: در اين هنگام، امام حسين عليه السلام آه سردي از ته دل خودش كشيده و فرمود: سرزمين غصه و بلا است.

آن گاه فرمود:

قفوا و لا ترحلوا، فهاهنا و الله؛ مناخ ركابنا، و هاهنا و الله؛ سفك دمائنا، و هاهنا و الله، هتك حريمنا، و هاهنا و الله؛ قتل رجالنا، و هاهنا و الله؛ ذبح اطفالنا، و هاهنا تزار قبورنا، و بهذه التربة وعدني جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و لا خلف لقوله.

توقف كنيد، و ديگر حركت ننمايد، سوگند به خدا! اينجا محل خواباندن شترهاي ما است.


سوگند به خدا! اينجا محل ريخته شدن خون ما است.

سوگند به خدا! اين، همان مكاني است كه به حريم ما هتك حرمت مي شود.

سوگند به خدا! در اينجا مردان ما كشته مي شوند.

سوگند به خدا! در اينجا گلوي اطفال ما بريده مي شود، و در اين مكان قبور ما زيارت مي شود، و جد بزرگوارم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به همين خاك و تربت مرا وعده فرموده است، و در گفتار او خلف وعده نيست.

آن گاه امام حسين عليه السلام از اسب خود فرودآمدند.


پاورقي

[1] بحارالأنوار: 381 : 44.

[2] بحارالأنوار: 44 : 381 و 382.