بازگشت

نزول امام حسين در كربلا


(در اين حال،) يزيد بن مهاجر كه از اصحاب امام حسين عليه السلام بود به فرستاده ي ابن زياد لعين نگاهي كرد و او را شناخت، به او گفت: مادرت به عزايت بنشيند! اين چه بود كه آوردي؟

گفت: اطاعت از امام خود!! - يزيد - كردم و بر بيعتم وفا نمودم.

ابن مهاجر گفت: بلكه به پروردگار خود عصيان نمودي، و امام خودت را در هلاكت و نابودي خودت پيروي نمودي، و ننگ را در دنيا، و آتش دوزخ را در آخرت براي خود كسب كردي، امام و پيشواي تو چه بد امامي است؟! خداي متعال مي فرمايد:

(و جعلناهم أئمة يدعون الي النار و يوم القيامة لا ينصرون) [1] .

«و آنان را اماماني قرار داديم كه آنان را به سوي آتش دعوت مي كنند، آنان در روز قيامت ياري نمي شوند».

و امام و پيشواي تو، از آن پيشوايان است.

آن گاه حر كار را سخت گرفت و در همين مكاني كه نه آب داشت و نه آبادي بود مجبور كرد كه فرودآيند.

امام حسين عليه السلام فرمود:

دعنا ويحك؛ ننزل في هذه القرية أو هذه - يعني نينوا و الغاضرية - أو هذه - يعني شقينة -.

واي بر تو! بگذار ما در اين ده يا در آن - نينوا و غاضريه - يا در اين يكي - شقينه - فرودآييم.


حر گفت: به خدا سوگند! نمي توانم چنين كنم؛ زيرا اين مرد جاسوسي است كه براي من فرستاده شده است.

زهير بن قين رو به امام حسين عليه السلام نمود و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! به خدا سوگند! كار از اين كه اكنون مي بينيد شديدتر خواهد شد. همانا جنگ با اين گروه در همين ساعت آسان تر از جنگ با كساني است كه بعد از اين مي آيند، به جان خودم قسم! بعد از اين لشكري بر آنها خواهد رسيد كه ما تاب مقاومت آنان را نخواهيم داشت.

امام حسين عليه السلام فرمود:

ما كنت لأبدأهم بالقتال.

من جنگ را شروع نمي كنم.

آن گاه در همان مكان فرودآمدند، و در اين روز پنجشنبه، دوم محرم سال شصت و يكم هجري بود [2] .


پاورقي

[1] سوره‏ي قصص آيه‏ي 41.

[2] بحارالأنوار: 379:44 و 381.