بازگشت

جلوگيري حر از حركت امام حسين


همه ي اصحاب سوار شدند و منتظر ماندند تا زنان نيز سوار شوند، حضرت به اصحاب خود فرمود: برگرديد، چون خواستند برگردند، لشكر حر مانع از بازگشت آنان شدند.

امام حسين عليه السلام رو به حر كرد و فرمود: مادرت به عزايت بنشيند! چه مي خواهي؟

حر گفت: اگر غير از شما از عرب چنين حرفي آن هم در همچون موقعيتي كه شما در آن واقع شده ايد برايم مي گفت؛ من مادر او را اين گونه خطاب مي كردم، مي خواست هر كسي كه باشد، ولي سوگند به خدا! من چاره اي ندارم جز اين كه به


نيكوترين وجهي كه مي توانم مادر شما را ياد نمايم.

امام حسين عليه السلام فرمود: چه مي خواهي؟

حر گفت: من مي خواهم شما را نزد امير عبيدالله بن زياد ببرم.

حضرت فرمود: سوگند به خدا! هرگز تابع تو نمي شوم.

حر گفت: سوگند به خدا! تو را ترك نمي كنم، و دست از تو برنمي دارم.

اين سخنان سه مرتبه رد و بدل شد. چون سخنان بسياري ميان آن حضرت و حر رد و بدل شد، حر گفت: من مأمور به جنگ با شما نيستم، من مأمورم از شما جدا نشوم تا شما را به كوفه ببرم، حال كه شما نمي خواهيد نزد عبيدالله برويد كار منصفانه ميان من و شما آن است كه راهي را انتخاب كنيد كه نه به كوفه برسد و نه به مدينه برگرديد، تا من نامه اي به امير عبيدالله بن زياد بنويسم، و جريان را گزارش كنم، شايد كه خداي تعالي از بلايي كه در مورد شما به آن مبتلا شده ام عافيت و سلامتي عنايت فرمايد، پس اين راه را بپذيريد و از راه «عذيب» و «قادسيه» عزيمت فرماييد.

آن گاه امام حسين عليه السلام از مسيري و حر نيز با ياران خود در همان مسير حركت كردند، وي به حضرت مي گفت: اي حسين! من شما را درباره ي جان خودتان به خدا سوگند مي دهم، من گواهي مي دهم اگر با آنان بجنگي قطعا تو را خواهند كشت.

امام حسين عليه السلام فرمود:

أفبالموت تخوفني؟ و هل يعدو بكم الخطب أن تقتلوني؟ و سأقول كما قال أخوا الأوس لابن عمه و هو يريد نصرة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فخوفه ابن عمه، و قال: أين تذهب فانك مقتول؟

آيا مرا از مرگ مي ترساني؟ آيا اگر مرا بكشيد كارهاي شما رو به راه مي شود؟

سخني را مي گويم كه برادر اوس به پسرعموي خود گفت: اوس مي خواست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ياري كند، پسرعمويش از اين كار او را ترساند، و گفت: كجا مي روي؟ تو كشته خواهي شد.

اوس گفت:



سأمضي و ما بالموت عار علي الفتي

اذا ما نوي حقا و جاهد مسلما



و واسي الرجال الصالحين بنفسه

و فارق مثبورا و ودع مجرما



فان عشت لم أندم و ان مت لم ألم

كفي بك ذلا أن تعيش و ترغما



به سوي جهاد مي روم و مرگ بر جوان عار نيست؛ اگر نيت حق و رستگاري داشته باشد


و در حالي كه مسلمان است و در راه خدا جهاد نمايد.

مردان نيكوكار و صالح را با جان خود مواسات نمود؛ و از مردان رانده شده از رحمت خدا، جدا شد، و مردان گنه كار و مجرم را وداع نمود.

اگر زندگاني كنم نادم و پشيمان نيستم، و اگر بميرم مورد ملامت و مذمت قرار نمي گيرم؛ بس است براي تو كه در ميان مردم با ذلت و خواري زندگي كني [1] .

علامه فاضل مجلسي رحمة الله مي گويد: محمد بن ابوطالب در نقل خود، قبل از بيت آخري اين بيت را نيز افزوده است:



اقدم نفسي لا اريد بقائها

لتلقي خميسا في الوغي و عرمرما



جان خودم را از پيش مي فرستم و بقاي آن را نمي خواهم؛ تا اين كه در جنگ با دشمنان سختي را تحمل كنم (يعني خودم را در ميان اين سختي مي اندازم).

سپس محمد بن ابوطالب گويد:

آن گاه امام حسين عليه السلام رو به اصحاب خود كرد و فرمود:

هل فيكم أحد يعرف الطريق علي غير الجادة؟

آيا در ميان شما كسي هست كه راهي غير از جاده ي معروف بشناسد؟

طرماح عرض كرد: آري! اي فرزند رسول خدا! من راه را مي شناسم.

امام حسين عليه السلام فرمود: سر بين أيدينا؛ تو پيشاپيش ما حركت كن.

طرماح حركت كرد و پشت سر او امام حسين عليه السلام و اصحابش به راه افتادند، طرماح پيشاپيش كاروان حركت مي كرد و رجز مي خواند و مي گفت:



يا ناقتي لا تذعري من زجري

وامضي بنا قبل طلوع الفجر



بخير فتيان و خير سفر

آل رسول الله [آل] الفخر



السادة البيض الوجوه الزهر

الطاعنين بالرماح السمر



الضاربين بالسيوف البتر

حتي تحلي بكريم الفخر



الماجد الجد رحيب الصدر

أصابه الله لخير أمر



عمره ي الله بقاء الدهر

يا مالك النفع معا و الضر



أيد حسينا سيدي بالنصر

علي الطغاة من بغايا الكفر



علي العينين سليلي صخر

يزيد لا زال حليف الخمر



و ابن زياد العهر بن العهر




اي مركب من! از راندن من نترس (يعني از اين كه به زحمت مي افتي نترس)؛ و ما را پيش از طلوع فجر (صبح) از اين مكان ببر.

به همراه بهترين جوانان و نيكوترين مسافران؛ كه آنان اولاد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و صاحب مفاخر هستند.

آنان آقا و روسفيداني هستند كه صورتشان (از زيبايي) مي درخشد؛ با نيزه هايي تيره ضربه مي زنند.

با شمشيرهاي برنده ضربه مي زنند؛ تا اين كه مزين مي شوي اي شتر! به همراهي كسي كه از جهت فخر، شخص كريم و شريف است.

از جهت جد خود كه بزرگوار و سينه فراخ - داري حلم و علم - است؛ كه خداي تعالي او را به بهترين امر برگزيده است.

خداي متعال تا پايان روزگار به او عمر كرامت فرمايد؛ اي خدايي كه صاحب اختيار و مالك نفع و ضرر هستي!

آقاي من حسين عليه السلام را با ياري خود مؤيد فرما؛ بر ظالمان و ستمگران زنازادگاني كه از زنان كافر متولد شده اند.

(او را ياري فرما) بر دو لعيني كه پسران صخر هستند؛ يكي يزيد لعين است كه همواره هم عهد شراب است - يعني دائم الخمر است -.

و ديگري ابن زياد ملعون است كه هم خود و هم پدرش زنازاده اند.


پاورقي

[1] بحارالأنوار: 378-374 :44.