بازگشت

گفتگوي حضرت مسلم با ابن زياد ملعون


سپس ابن زياد رو به مسلم عليه السلام كرد و گفت: ساكت باش اي پسر عقيل! آمدي در حالي كه مردم يكدل بودند تفرقه انداختي و وحدت كلمه ي آنان را بهم زدي و برخي از آنان را به جان برخي ديگر انداختي؟

جناب مسلم عليه السلام فرمود: چنين نيست، من براي اين نيامدم، اهل كوفه گمان مي كردند كه پدر تو، بهترين افراد آنان را كشته، و خونهاي آنان را ريخته و در ميان آنان مانند پادشاه كسري و قيصر رفتار كرده است، ما آمديم تا آنان را به عدالت امر نموده و به سوي حكم قرآن دعوت كنيم.


ابن زياد حرامزاده گفت: تو كجا و اين كار كجا اي فاسق؟!! چرا هنگامي كه در مدينه شراب مي خوردي! به عدالت حكم نكردي؟!!

جناب مسلم عليه السلام فرمود: من شراب مي خوردم!! آگاه باش سوگند به خدا! همانا خدا مي داند كه تو دروغ مي گويي، و تو بدون فهم و آگاهي حرف مي زني، من چنان نيستم كه تو گفتي، و تو به شراب خواري از من سزاورتري، و شايسته تر به اين كار كسي است كه خون مسلمانان را جانانه مي ليسد، و نفس محترمي كه خداي متعال كشتن آن را حرام فرموده؛ مي كشد، و از روي غضب، دشمني و بدگماني خوني را كه ريختن آن را خداي حرام فرموده؛ مي ريزد، و با وجود اين؛ مشغول لهو و لعب و بازي مي شود؛ گويا كه كاري نكرده است.

ابن زياد ملعون گفت: اي فاسق! نفس تو به آرزويش نرسيد، و خدا مانع گشت و نگذاشت به آن برسي، و خدا تو را اهل آن ندانست!

مسلم عليه السلام فرمود: اگر ما اهليت و شايستگي آن را نداشته باشيم پس چه كسي اهليت و شايستگي آن را دارد؟

ابن زياد ملعون گفت: اميرالمؤمنين!! يزيد!!

جناب مسلم عليه السلام فرمود: خداي را در همه حال سپاس مي گويم، خشنود هستم كه خداوند ميان ما و شما حاكم باشد.

ابن زياد ملعون گفت: خداي مرا بكشد اگر تو را نكشتم، چنان كشتني كه كسي را در اسلام چنان نكشته باشند!

جناب مسلم عليه السلام فرمود: آگاه باش! تو سزاواري كه در دين اسلام چيزي را كه هرگز واقع نشده انجام دهي، و همانا تو بدترين كشتن، قبيح ترين عقوبت، خبيث ترين روش و ناجوانمردانه ترين قهر و غلبه را ترك نمي كني كه كسي از مردم به اين كارها از تو سزاوارتر نيست.

آن گاه ابن زياد حرامزاده و ملعون، به او و امام حسين عليه السلام و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا مي گفت: و حضرت مسلم عليه السلام جواب نمي داد و حرف نمي زد.