بازگشت

شجاعت


يكي از اوصاف مجاهدين در مواجهه با دشمن در عرصه جنگ و دفاع داشتن روحيه فتوت و شجاعت است. اين روحيه عامل نهراسيدن از مرگ و رويارويي با آن است كه حضرت در قيام خونبار خود آن را به منصه ظهور نهاده و همگان را شگفت زده كرد.

امام در طول مسير حركت از مدينه تا كربلا همواره با اخبار و گزارش هاي مأيوس كننده و تلخي مواجه مي شد كه هر يك از آنها مي توانست مانع حركت شوند.

مورخان گزارش هايي از ملاقات بزرگان مكه و مدينه با امام ثبت كرده اند كه آنان حضرت را از عواقب حركت بيم داده اند از جمله عبدالله بن عمر گفت:

«اي اباعبدالله، چون مردم با اين مرد بيعت كرده اند و درهم و دينار نيز در دست اوست قهرا به او روي خواهند آورد و با سابقه دشمني كه اين خاندان با شما دارند، مي ترسم در صورت مخالفت با وي كشته شوي و گروهي از مسلمانان نيز قرباني اين راه شوند...

پيشنهاد من به شما اين است كه مانند همه مردم راه بيعت و صلح را در پيش گيريد و از ريختن (ريخته شدن) خون مسلمانان بترسيد».

امام در مقابل اين صحنه آرايي، مصمم و استوار فرمودند:

«اي ابوعبدالرحمن، مگر نمي داني كه دنيا آن چنان حقير و پست است كه سر بريده يحيي بن زكريا به عنوان هديه و ارمغان به نزد فرد ناپاك و زناكاري از بني اسرائيل فرستاده شد. مگر نمي داني كه بني اسرائيل هر صبح هفتاد پيمبر را مي كشتند و سپس به طور عادي مشغول كار خود مي شدند...« [1] .

اين پاسخ امام از آن بعد شجاعت و دلاوري نشأت مي گيرد كه لحظه اي حاضر به قبول بيعت و كنار آمدن با يزيد نمي شود.

و در روز عاشورا فرمود:

«لا والله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد؛

نه من دست ذلت به اينان مي دهم و نه چون بردگان فرار مي كنم[ يا اقرار مي كنم ]».

و يا در مواجهه با سپاه حر در موضع ديگري فرمود:

«ليس شأني شأن من يخاف الموت؛ شأن و موقعيت من، موقعيت كسي نيست كه از مرگ بهراسد.» [2] .

بنابراين حماسه و شجاعت در حادثه كربلا، از مظاهر آشكاري است كه دوست و دشمن به آن شهادت مي دهد و آن را عامل درهم شكستن سپاه عبيدالله در روز عاشورا مي دانند.

آناني صلاحيت و استحقاق رهبري جامعه بر اساس نص رسول الله را دارند كه در برابر ستم و استبداد لحظه اي سر فرود نياورده و داغ شكست و محكوميت را بر جبهه ستمكار و حكومت ظالمانه بنهند. بر اين اساس با توجه به اين كه مايه شهامت و شجاعت، در متن قيام عاشورا و در عمل و گفتار رهبري عاشورا و شهداي كربلا موج مي زند، سزاوار است كه اين محتوا براي مردم بهتر و بيشتر تشريح شود تا علاوه بر اشكي كه بر مظلوميت شهداي كربلا و شهادت حسين بن علي (ع) مي ريزند از شجاعت آنان درس بگيرند، زيرا ياد آوري شهامت و حماسه سازي شجاعان كربلا در مواجهه با مشكلات و آن همه داغ و مصائب مي تواند جامعه و جوانان و دوستدار اهل بيت (ع) را شجاع و دلير بار آورد.

امام با آغوش باز و با شجاعتي خاص خود هنگام خروج از مكه به سوي عراق در ميان جو اختناق و بهت و هراس، در ميان افراد بني هاشم و شيعيان خويش خطبه خوانده و در اين خطبه بي هراس از سختي راه و مشكلات جانكاه با شهامت و دليري از شهادت خويش خبر مي دهند:

«الحمد لله و ما شاء الله... و ما اولهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف...؛

مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردن بند كه لازمه گردن دختران است و من به ديدار نياكانم آن چنان اشتياق دارم كه يعقوب به ديدار يوسف داشت و براي من قتل گاهي معين گرديده است كه در آن جا فرود خواهم آمد... از پيشامدي كه با قلم قضا ثبت شده است، گريزي نيست، بر آن چه خدا راضي است، ما نيز راضي و خشنوديم... آگاه باشيد هر يك از شما كه حاضر است در راه ما از خون خويش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاي پروردگار نثار كند آماده حركت با ما باشد كه من فردا صبح حركت خواهم كرد. انشاء الله.» [3] .

اين قسمت را با استنادي از مخالفين و دشمنان امام در صحنه كربلا به پايان مي بريم. يكي از راويان حادثه خونبار كربلا حميد بن مسلم است كه شيخ مفيد كلام و گزارش او را اين گونه در كتاب گران سنگ خويش آورده است:

«به خدا سوگند! هيچ محاصره شده اي در انبوه مردم را نديدم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و همچون حسين بن علي قويدل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن او را محاصره كرده بودند او با شمشير بر آنان حمله مي آورد و همه از چپ و راست فرار مي كردند. شمر چون اين صحنه را ديد به سواره هاي خود فرمان داد تا به پشتيباني نيروهاي پياده بشتابند و امام را از هر طرف تيرباران كنند.» [4] .


پاورقي

[1] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 192.

[2] احقاق الحق، ج 11، ص 601.

[3] اللهوف، ص 53.

[4] الارشاد، ج 2، ص 111.