بازگشت

زهد و رضا


در اوصاف اخلاقي، رضا آخرين مرحله سلوك است و آن حاصل زهدي است كه شخص تحصيل مي نمايد.

زهد به معناي بي رغبتي به دنيا است. زهد در مسير بندگي و عبادت اولين مرحله است، يعني تا انسان دل از اغيار خالي نكند، هرگز طعم ايمان نمي چشد. امام صادق در اين زمينه مي فرمايند:

«درك شيريني ايمان بر دل شما حرام است تا اين كه به دنيا بي رغبت شويد» [1] .

آنان كه به مقام رضا رسيدند و به معرفت كامل دست يافتند در حقيقت زهد را سرمايه اوليه خود قرار دادند، پيمبران و امامان معصوم (ع) ما در بي ميلي به دنيا ضرب المثل بودند، آنان از همه كس به معرفت الهي تشنه تر بودند و منزلي جز بارگاه حق تعالي نمي شناختند.

حضرت در خانه اي رشد و نمو كرد كه زهد به عنوان يكي از پايه هاي اخلاق و ايمان در آن حاكم بود و او از كودكي شاهد بود كه پدرش همواره غذاي خود را به افراد يتيم و بي چيز مي داد مادرش تا پاسي از شب لباسهاي كهنه را وصله مي زد.

«الاحر يدع هذه اللماظة لاهلها؟ انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها الا بها؛ [2] .

آيا هيچ آزاده اي نيست كه اين نيم خورده[دنيا]را براي اهلش واگذارد؟

يقينا بهاي وجود شما چيزي جز بهشت نيست. پس خود را جز به بهشت نفروشيد».

حضرت با مجاهدت، رياضت و زهد ورزي خالصانه به مقام رضا رسيده بود و اين مقام در يكايك برخوردهاي حضرت با دشمن ظهور و بروز پيدا مي نمايد و كوفيان را نهيب مي زند كه شما كساني هستيد كه رضايت و خواسته هاي دل خويش را بر رضاي الهي ترجيح داده ايد:

«لا افلح قوم آثروا مرضاة انفسهم علي مرضاة الخالق؛ [3] .

رستگار نخواهند شد قومي كه رضايت خود را بر رضايت خداوند ترجيح دهند».

... هيچ يك از پيشامدهاي تلخ ظاهري خللي در اراده مصمم حضرت در ادامه حركت پديد نياورد و با دلي راضي به پيشواز حوادث مي رفت. آن گاه كه فرزدق ايشان را از اوضاع كوفه خبر داد در جواب فرمود:

«همواره كار دست خدا بوده و هست. اگر قضاي الهي بر چيزي نازل شود كه دوست داريم و مي پسنديم، خدا را بر نعمت هايش سپاس مي گوييم و اگر قضاي الهي ميان ما و اميدمان فاصله انداخت باز هم از كسي كه نيتش حق و شيوه اش تقوا باشد دور نيست». [4] .

اين كلام امام (ع) در مدينه در وقت وداع با قبر جدش رسول خدا هم اعلام شد:

«اسئلك... ما اخترت من امري هذا ما هو لك رضي.» [5] .

اين خصلت حضرت در همراهانش نيز ظهور و بروز كامل داشت. حضرت زينب در مجلس ابن زياد آن گاه كه والي مغرور كوفه او را مورد طعن و خطاب قرار داد كه:

«چگونه ديدي رفتاري را كه خدا با برادرت نمود؟»

فرمود:

«ما رأيت الا جميلا؛

من غير از خوبي و جمال چيزي نديدم». [6] .

اين برخورد از سر رضايت و عاشقانه، فضاي مجلس را عليه ابن زياد متحول نمود و او را زمين گير كرد.

محققا وقتي انسان به عظمت صفات و اسماء الهي پي ببرد، بهت زده مي شود و در آن وادي، پاي عقل را چوبين ديده و در حرارت تمنا و خيرگي تماشا به يكباره مي سوزد، پس طبعا اراده اي كه در اين آتش صيقلي مي شود، شكست ناپذير است. نه رهبر عاشورا و نه هيچ يك از اهل بيت و اصحاب با مشاهده آن همه صحنه هاي دلخراش و فشارهاي سخت دروني و بيروني از پاي درنيامدند و زبان اعتراض نگشودند. درك اين حقيقت و اين حالت درك

مشكلي است، مشكل از آن جهت كه عقل آدمي جز حيرت و شگفتي در اين مقال به چيزي نمي رسد و در مقابل حركات اعجاب آميز سيدالشهداء زانوي تسليم و عجز بر زمين مي زند.

امام زين العابدين در وصف اين ويژگي در عمه خويش مي فرمايد:

«در سفر اسارت از كوفه تا شام، بارها شاهد بودم كه عمه ام زينب غذاي خود را بين كودكان تقسيم مي نمود و خودش از شدت گرسنگي و ضعف نماز شب را نشسته مي خواند و در ايام سفر هيچ گاه نماز شب او ترك نشد». [7] .


پاورقي

[1] اصول کافي،کليني، ج 3، ص 94.

[2] نهج البلاغه، صبحي صالح، حکمت 456.

[3] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 239، بحارالانوار، ج 44، ص 383.

[4] موسوعه کلمات الامام الحسين، ص 336.

[5] موسوعه کلمات الامام الحسين، ص 328.

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 116.

[7] زينب کبرا، اسماعيل منصوري، نشر آيه، ص 38.