بازگشت

تصوير جنايات بني اميه در اشعار فضل بن عبدالرحمن هاشمي


فضل بن عبدالرحمن هاشمي در اشعار حماسي خود، كه سند تاريخي مهمي به شمار مي رود، اثر خون شهيدان كربلا و شهداي اهل بيت عليهم السلام را در قيام سيه جامگان و عباسيان نشان مي دهد و اين را مهم ترين عامل تهييج مردم و بزرگ ترين بهانه ي انتقام از بني اميه و دشمنان خاندان پيامبر عليهم السلام مي شمارد. به دليل اهميت موضوع، اشعار او را ذكر مي كنيم:

آنان (بني اميه) در هر سرزمين كه بال و پري درآوردند، ما را به زندان ها افكندند يا آواره كردند.

آنان ما را به صورت اسيران به مدينه گسيل داشتند. خداي من، آنان را از آنچه بيم دارند كفايت نفرما.

آنان پس از رحلت احمد پاكيزه، ميان ما به گونه اي رفتار كردند كه او دوست نمي داشت، و به استضعاف كشاندند.

بدون اين كه نسبت به آنان مرتكب گناهي شده باشيم، ما را كشتند، خداوند بكشد امتي كه ما را كشتند.

حق ما را رعايت نكردند و سفارش خداوند را در مورد خويشان نگه نداشتند.

آنان ما را سخت ترين دشمن خود پنداشتند و ميان خون هاي ما شنا كردند.

منكر حق ما شدند و بر ما ستم روا داشتند و بدون هيچ انگيزه اي ما را دشمن شمردند.

ما گناهي جز اين نداريم كه پيامبر خدا از ما است و ما همواره رعايت خويشاوندي آنان را داشتيم.


اگر آنان را به هدايت دعوت كنيم، از ما نمي پذيرند و از هدايت روي گردان شده اند.

تا آن جا مي گويد:

كجايند شهداي ما كه بر آنان ستم كرديد و سپس با ظلم، آنان را كشتيد؟

هاشم و عمار ياسر و (ابايقظان) و ابن بديل را به ما بازگردانيد.

و ذوالشهادتين، و ديگر كشته شدگان را، كه در كشتار آنان بزهكار بوديد، برگردانيد.

حجر بن عدي و يارانش را كه شما ستم كاران در قتلشان دست داشتيد، پس بدهيد.

باز گردانيد ابوعمير و رشد و ميثم را

و آناني را كه از بني هاشم در طف (كربلا) همراه حسين كشته شدند و خود حسين را برگردانيد.

كجايند عمرو و بشر و ديگر شهيدان كه با ايشان در صحرا افتاده بودند و به خاك سپرده نشدند؟

عامر، زهير، عثمان، حر، پسر قين و گروهي را كه در صفين كشته شدند، به ما بازگردانيد.

هاني و مسلم و ديگر جوانان برومند را باز پس دهيد.

و زيد و ديگر كساني از ما را كه كشتيد، همه را برگردانيد.

شما هرگز نمي توانيد آنان را به ما برگردانيد و ما هم در مقابل چيز ديگري از شما نمي پذيريم. [1] .



پاورقي

[1]



«کلما حدثوا بارض نقيقا

ضمنونا السجون او سيرونا



اشخصونا الي المدينة اسري

لا کفاهم ربي الذي يحذورنا



خلفوا



احمد المطهر فينا

بالذي لا يحب و استضعفونا



قتلونا بغير ذنب اليهم

قاتل الله امة قتلونا!



ما رعوا حقنا و لا حفظوا في

نا وصاة الا له بالاقربينا



جعلونا ادني عدو اليهم

فهم في دمائنا يسبحونا



انکروا حقنا و جاروا علينا

و علي غير احنة ابغضونا



غير ان النبي منا و انا

لم نزل في صلاتهم راغبينا



ان دعونا الي الهدي لم يجيبو

نا و کانوا عن الهدي ناکبينا...



اين قتلي منا بغيتم عليهم

ثم قتلتموهم ظالمينا



ارجعوا هاشما و ردوا اباليق

ظان و ابن‏البديل في آخرينا



و ارجعوا ذالشهادتين و قتلي

انتم في قتالهم فاجرونا



ثم ردوا حجرا و اصحاب حجر

يوم انتم في قتلهم معتدونا



ثم ردوا اباعمير و ردوا

لي رشيدا و ميثما و الذينا



قتلوا بالطفوف يوم حسين

من بني هاشم و ردوا حسينا



اين عمرو و اين بشر و قتلي

معهم بالعراء ما يدفنونا



ارجعوا عامرا و ردوا زهيرا

ثم عثمان، فارجعوا عازمينا



وارجعوا الحر و ابن‏قين و قوما

قتلوا حين جاوزوا صفينا



و ارجعوا هانيا و ردوا الينا

مسلما و الرواع في آخرينا



ثم ردوا زيدا الينا و ردوا

کل من قد قتلتم اجمعينا



لن تردوهم الينا و لسنا

منکم غير ذلکم قابلينا.»



(شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 7، ص 166 - 165).